نان و ملیت/درباره پیشنهاد برداشتن یارانه اتباع افغانستانی
رئیس «کارگروه آرد و نان اتاق اصناف» در مصاحبهای برای دفاع از برداشته شدن یارانه مستقیم روی نان میگوید «ده میلیون اتباع افغانستانی هر روز از یارانه نان «ما» استفاده میکنند و این ده میلیون هم سرانه مصرفشان به مراتب بیشتر از هر فرد ایرانی است.»

رئیس «کارگروه آرد و نان اتاق اصناف» در مصاحبهای برای دفاع از برداشته شدن یارانه مستقیم روی نان میگوید «ده میلیون اتباع افغانستانی هر روز از یارانه نان «ما» استفاده میکنند و این ده میلیون هم سرانه مصرفشان به مراتب بیشتر از هر فرد ایرانی است.» احتمالاً این فعال صنفی در طول زندگی حرفهایاش سخنی نگفته که چنین مورد توجه قرار گرفته باشد. بسیاری از کانالهای اقتصادی سخنانش را بازتاب دادند و بعدتر هم کانالهایی که روی هیجانات مردم سوار میشوند تا بیشتر دیده شوند.
برداشتن یارانه نان و طرح رئیس صنف، یعنی اینکه اگر عملی شود اندک یارانهای به حساب مردم بیاید و در عوض آن تمامی نانواییها، نان را به قیمت آزاد بهفروش برسانند. تجربه شکستخوردهای که از سال 88 وارد ادبیات اقتصادی ما شد و تبعاتش هنوز دامنگیر مردم و اقتصاد کشور است. ابعاد اقتصادی پرداخت یارانه مستقیم محل بحث این چند خط نیست، محل بحث استفاده از نقاط تاریک اخلاقی ما برای جا انداختن این طرح است. با هوش اندک هم میتوان متوجه شد چرا آقای رئیس صنف از این حربه برای پیشبرد ایده خود، فارغ از درست بودن یا غلط بودن آن استفاده میکند.
ذهن بازاری همیشه در تشخیص آنچه بیشتر مورد توجه عموم مردم قرار میگیرد دقیق عمل میکند. رمز بقای ماندن در بازار همین است. اینکه بفهمد «چه کالایی الان بیشترین خریدار را دارد؟» بعضی اوقات در مقام رئیس و مدیر این کلمه است که باید به مثابه کالا عرضه شود تا آن مناسبات عینی و حساب و کتابها به میانجی بسط این کلمات جفت و جور شوند.
برداشتن یارانه از نان مردم، آن هم وقتی قوت غالب است از برداشتن هر یارانهای سختتر است؛ احتمالاً در ردیف برداشتن یارانه بنزین. اما بازار و کارگزارانش میدانند که تحمیل برداشتن یارانه نان را میتوان به مثابه یک کار خوب حتی جا انداخت. چطور؟ آن دیگریِ هیولاشده توسط رسانههای رسمی و غیررسمی را مصرفکننده اصلی این یارانه نشان دهید، آن وقت همین مردم حاضرند قوت غالب خود را بدون یارانه بگیرند به این شرط که خیالشان راحت شود که آن اتباع، آن دیگری غیرهموطن، نان یارانهای دریافت نکند. با این حساب سخنان مرد بازار عجیب نیست.
عجیب نیست که ایشان ده میلیون (بهزعم ایشان البته) آدم را فقط عدد و سرانه مصرف میبیند. عجیب نیست که ایشان به این فکر نمیکند که اگر آن ده میلیون میتوانستند اینجا نمیمانند که من و شما لقمههایشان را بشماریم. حتی عجیب نیست که ایشان به این فکر نمیکند که آنها اگر میتوانستند استیک و کباب برگ میخوردند نه نان روی نان بگذارند تا سیر شوند. اینها هیچکدام عجیب نیست، منطق بازار همین است. منطق عدد و نتیجه. اینجا هم باید طرحی پیش رود، نتیجه مهم است و عدد.
عجیب این است که منطق بازار روی نژادپرستی جمعی ما توانسته چنین حساب باز کند. ما که میراثدار آن سخن ناب سعدی هستیم که اعضای یک پیکریم. ما که ابوالحسنی داشتیم که هرکس به سرایش میرفت آب و نانش میداد و از مذهبش نمیپرسید. ما که به میهماننوازی افتخار میکنیم و در شبکههای اجتماعی مسابقه این میگذاریم که کدام شهر میهماننوازتر است حالا میهماننوازیمان در برابر عدهای دستاویز منطق بازاریان شده برای اینکه طرحی را پیش ببرند. آنقدر روی این میهمانکُشی ما حساب کردند که فکر میکنند از حجم نفرت میهمانمان حاضریم گرانی و بار تحمیلشده به خودمان هم تحمل کنیم.
عجیبتر آنکه همان کانالهایی که مشغول پخش این سخنان و نشان دادن نان مصرف کردن میهمانان به عنوان معضل اول مملکت هستند، بعد از واقعه اندوهبار بندرعباس باز سوار بر روی احساسات مردم، از صفهای تشکیل شده برای اهدای خون تعریف میکردند و همدلی قابل تقدیر مردم در چنین وضعیتی. حتماً که صفهای تشکیلشده برای اهدای خون یا حتی استوریهای بیشمار ابراز تسلیت و همدردی مردم قابل ستایش و مایه امیدواری است.
تناقض اینجاست که آن همدلی و آن ساعتها در صف ایستادن برای بخشش خون خود به دیگری چرا باید فقط محصور و محدود شود به ملیت آدمی؟ اگر هموطن ما مستحق گرفتن خون ما در مواقع بحرانی است که حتماً همینطور است، میهمانی که به ما پناه آورده مستحق نانی که خودش هم پولش را میدهد نیست؟ احتمالاً این رئیس مثل همه ما اقوام و آشنایی در خارج از ایران دارد، آیا از آنها که کم و بیش ده میلیون تنی میشوند پرسیده است که میزبان شما هم نان و لقمهتان را میشمارد یا نه؟ پرسیده که وقتی میخواهید نان بخرید اول از ملیتتان میپرسند و بعد به شما نان میدهند؟