| کد مطلب: ۳۳۰۶۲

آموختن رمز ماندن ماست

«جغرافیاست که تاریخ را می‌سازد» و این گزاره، دقیق و درست است. اما آنچه سرزمین ما را با این هویت و پیشینه به امروز رسانده، البته فقط شکل و موقع جغرافیایی آن نبوده است. زاگرس، البرز، دشت‌های و بیابان‌های مرکزی ایران، در حفظ هویت و شخصیت ملی ما تاثیری غیر قابل‌انکار داشته‌اند.

آموختن رمز ماندن ماست

«جغرافیاست که  تاریخ را می‌سازد» و این گزاره، دقیق و درست است. اما آنچه سرزمین ما را با این هویت و پیشینه به امروز رسانده، البته فقط شکل و موقع جغرافیایی آن نبوده است. زاگرس، البرز، دشت‌های و بیابان‌های مرکزی ایران، در حفظ هویت و شخصیت ملی ما تاثیری غیر قابل‌انکار داشته‌اند. اما آنچه ما را حفظ کرده، علاوه بر جغرافیا قدرت هاضمه فرهنگی ما در برخورد با پدیده‌های جدید و آنچه نمی‌دانسته‌ایم بوده.

از برپایی اولین امپراتوری و حکومت فراگیر در ایران، یعنی پادشاهی هخامنشیان تا ساخت پیکان در دهه ۴۰ شمسی ما، آنچه به نظرمان مفید و خوب بوده را از ملل دیگر می‌گرفتیم و آن را با شرایط فرهنگی، اجتماعی و تاریخی خودمان هماهنگ و به بهترین وجه از آن در زندگی خود استفاده می‌کردیم. 

نمونه‌هایش البته زیاد هستند: از نمادهای بابلی و آشوری و تاثیر تمدن بین‌النهرین بر هخامنشیان گرفته تا سیب‌زمینی. سیب‌زمینی را ما از دست «سرجان ملکم»، افسر دولت استعماری هند گرفتیم که به‌رسم هدیه برای فتحعلی‌شاه قاجار به ایران آورده بود. بعد آن را چنان به‌کار بردیم که گویی هزار سال سیب‌زمینی‌ می‌خورده‌ایم. لابد حکایت گوجه‌فرنگی را هم شنیده‌اید.

ویولن و پیانو که سازهایی به‌کل بیگانه بودند را چنان اهلی کردیم که صدا و لحن‌شان هم در موسیقی ما به‌کل تغییر کرد. پیانوی استاد مرتضی محجوبی را حتماً شنیده‌اید، از این ایرانی‌تر هم ممکن است؟ ویولن صبا، بدیعی، یاحقی به همین صورت. این مقدمه را عرض کردم که بگویم، ما هرگز مقلد صرف نبوده‌ایم. یعنی چنان سلیقه، زیباشناسی و شخصیت فرهنگی ممتازی داشته‌ایم که اصلاً و اساساً چیزی را دربست نمی‌پذیرفته‌ایم. 

به همین صورت هم توانستیم از هزاران سال جنگ، اشغال و مصیبت جان سالم به‌در ببریم و به امروز برسیم. هنوز فارسی حرف بزنیم، سلیقه و سروشکل خودمان را داشته باشیم و در تاریخ گم نشویم. ممکن بود امروز از سرزمینی حرف بزنند که روزگاری وجود داشته و مردمی در آن می‌زیسته‌اند که به پارسی قدیم و پارسی میانه سخن می‌گفته‌اند و در یک‌زمانی‌ هم در اثر حمله عرب، مغول و اقوام دیگر  ازبین‌رفته‌اند. اما ما ماندیم. ترجیع‌بند سخنان دکتر تورج دریایی؛ استاد تاریخ، فرهنگ و مطالعات ایرانی دانشگاه هم همین مضمون است که «همه می‌آیند و می‌روند و ما می‌مانیم.»

نگرانی از این‌که خودمان را ببازیم و به رنگ دیگران دربیاییم، البته نگرانی به جا و میهن‌دوستانه‌ای است، اما بگذارید عرض کنم که فرهنگ ایرانی چنان جادو و جاذبه‌ای دارد که من بارها کسانی را دیده‌ام که هم خودشان، هم پدر و مادرشان در خارج از ایران به دنیا آمده‌اند، اما عاشق ریشه‌های ایرانی‌‌شان هستند، به‌سختی فارسی می‌آموزند، به ملیت خودشان افتخار می‌کنند و با هرچه بتوانند، می‌خواهند به عالم و آدم بگویند که به چه سرزمین و فرهنگی تعلق دارند. 

این منحصر به ایرانی‌زاده ایران هم نیست. هرکس که در حوزه ایران فرهنگی به دنیا آمده و فارسی حرف می‌زند کم‌وبیش چنین احوالی دارد. تاجیکستانی‌ها، افغانستانی‌ها و دیگر فارسی‌زبانان هم احوالی مشابه دارند. معروف است که می‌گویند: «چرخ را دوباره اختراع نمی‌کنند». تقلید صرف البته بد و زشت است و زیبنده کشوری با پیشینه و ملتی با هویت فرهنگی ما نیست ولی ما به‌رسم همه تاریخ خود باید تجربیات ملل دیگر و یافته‌هایشان را بگیریم و جامه ایرانی به برشان کنیم و در زندگی‌مان به‌کار بگیریم. این رمز باقی ماندن ما تا امروز بوده. وگرنه آب می‌شویم، عقب می‌افتیم و امیدواران به میهن را از آن ناامید می‌کنیم. 

افراطی‌گری‌های فرهنگی غالباً فاقد روشن‌بینی و نگرشی تاریخی و بلندمدت هستند. عمر یک نسل کفاف نمی‌دهد تا ما تمام امور را خودمان تجربه کنیم و یاد بگیریم. در زمینه‌های مدیریت شهری، محیط‌زیست و هزار چیز دیگر باید نمونه‌های موفق را الگو کنیم، از آنهایی که کاری را خوب انجام داده‌اند مشورت بگیریم، حتی دعوت‌شان کنیم برای ما کار کنند؛ اما درنهایت باید آنها را منطبق با فرهنگ و سلیقه خودمان بکنیم.  

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
سرمقاله
آخرین اخبار