| کد مطلب: ۲۲۲۴۶

حزب‌الله لبنان و حزب‌الله خودمان

عبدالجواد موسوی، شاعر و روزنامه‌نگار

حزب‌الله لبنان و حزب‌الله خودمان

نمی‌دانم صحبت‌های علی علیزاده را درباره علاقه‌اش به سیدحسن نصرالله شنیده‌اید یا نه؟ شنیدنی است و البته به نظرم صادقانه. به حرف‌های سیاسی علیزاده کاری ندارم که اغلب بوی حب و بغض دارند و از انصاف به دورند. اما در اینجا جنس سخنش متفاوت بود. مهمترین نکته‌ای که به نظرم در این سخنان قابل تأمل بود نحوه مواجهه علیزاده با حزب‌الله ایران و حزب‌الله لبنان بود.

علیزاده مثل بسیاری از دانشجویان دهه ۷۰ حزب‌اللهی‌ها را از طریق بزن بزن و زد و خورد در دانشگاه شناخته. اینکه آن جماعت، حزب‌اللهی واقعی بودند یا مشتی اراذل و اوباش که دعوی حزب‌اللهی بودن داشتند، بحث ما نیست. ما فقط می‌دانیم که علیزاده و دوستانش با جماعتی طرف بودند که ویژگی بارزشان تندخویی بود. آن‌ها سخنرانی‌ها را به‌هم می‌زدند. دانشجویان را کتک می‌زدند. فحاشی می‌کردند. به سینماها حمله می‌کردند.

ادعای دین‌داری داشتند و هرکس را که همانند آن‌ها نبود از دایره دین و انقلاب بیرون می‌دانستند. به احتمال زیاد علی علیزاده جوان و موفرفری و شلوار جین‌پوش خاطرات زیادی از آن جماعت دارد. جماعتی موسوم به حزب‌اللهی که بیشترین نقش را در دین‌گریزی نسل او و بردن رونق انقلاب و نظام داشته‌اند. علیزاده در چنین فضایی نفس می‌کشد و در ام‌القرای جهان اسلام از هرچیزی که منتسب به این جماعت است متنفر می‌شود.

حتی از مفهومی به‌نام مقاومت که به‌دلیل چپ بودنش سخت دلبسته آن است اندکی فاصله می‌گیرد. مقاومتی که قرار باشد در ذیل آن به هم‌وطنان خودت حمله کنی و به خاطر آستین کوتاه و روسری لغزان دمار از روزگارشان در بیاوری، خیلی هم چیز جالبی نیست. تا اینکه دست روزگار علیزاده را از تهران به پایتخت بریتانیای کبیر کوچ می‌دهد. زمانی نمی‌گذرد که علیزاده شیفته حزب‌الله می‌شود. حزب‌الله لبنان. آن هم نه در ام‌القرای جهان اسلام بلکه در پایتخت استعمارگر پیر. در جزیره مه‌گرفته‌ای که هرجا ستمی هست و ستمگری، قطعاً ردپایی از سیاستگذاران آن ملک به چشم می‌آید.

آری، در چنین سرزمینی او شیفته حزب‌الله لبنان می‌شود و مفهوم مقاومت این‌بار برایش جدی‌تر. این‌بار حجت او برای پایبندی به استعمارستیزی سیدی است به‌نام حسن نصرالله. یک پرسش جدی: اگر آن‌هایی که پرچم زرد حزب‌الله را در لندن حمل می‌کردند به شیوه حزب‌اللهی‌های دهه ۷۰ دانشگاه تهران عمل می‌کردند آیا بازهم می‌توانستند دل از علیزاده چپ بربایند؟ آیا اگر نصرالله  به جای برخورد مهرآمیز با جولیا پطرس، دستور حمله به کنسرت او را صادر می‌کرد، بازهم علیزاده زیر علم حزب‌الله لبنان سینه می‌زد؟ آیا اگر بچه‌های حزب‌الله لبنان در همان لبنان سخنرانی به‌هم می‌زدند و به دختران مکشوفه تذکر می‌دادند و هم‌وطنان‌شان را به بهانه امر به معروف و نهی از منکر مورد نوازش قرار می‌دادند، بازهم مفهوم مقاومت برای علیزاده و بسیاری از هم‌نسلان او جذابیت پیدا می‌کرد؟

بیایید تعارف را کنار بگذاریم. هرچقدر حزب‌الله لبنان توانست برای مردم لبنان و منطقه جذابیت ایجاد کند حزب‌اللهی‌های ما دافعه ایجاد کردند. مصداق می‌خواهید؟ به همین تجمات ضداسرائیلی در تهران و شهرستان‌ها نگاهی بیاندازید و مقایسه کنید با تجمعاتی که حزب‌الله لبنان در لبنان و دیگر کشورها راه می‌اندازد. اصلاً قابل مقایسه هست؟ این را هم در نظر داشته باشید که حزب‌الله لبنان که جماعتی شیعه هستند در میان مسیحیان و اهل سنت نیز هوادارانی دارند اما حزب‌اللهی‌های خودمان در میان شیعه که چه عرض کنم، بلکه در میان بسیاری از نیروهای انقلابی و معتقد به نظام نیز منتقدان بسیار جدی دارند.

در میان بچه هیئتی‌ها و پاسدارها هم. اگر شعار و اعتقاد حزب‌الله لبنان جذب حداکثری و دفع حداقلی است دوستان حزب‌اللهی ما در عمل به دفع حداکثری و جذب هیچ و کم از هیچ همت گمارده‌اند. به تلویزیونی که در اختیار دارند نگاه کنید. به روزنامه‌هایشان. به حرف زدنشان. حزب‌الله لبنان به‌دلیل سلوک نظری و عملی رهبران و پیروان‌شان می‌توانند در دل پایتخت کشورهای اروپایی و آمریکایی هزاران نفر را به خیابان‌ها بیاورند و دل از چپ و راست بربایند و جوانان عدالت‌طلب و آزادی‌خواه را جذب شعارهای ضدامپریالیستی کنند.

مهمترین وجه فارق آن‌ها با نسخه وطنی چیزی است به‌نام عقل و تدبیر. از همان دهه ۷۰ تا به امروز هنوز که هنوز است نسخه وطنی تغییر بنیادینی نکرده است. منظور از تغییر، فهم و درک زمانه است و اهم فی‌الاهم کردن ضرورت‌ها و نیازها. همه‌چیز بر مدار ظاهربینی می‌گردد و تا در بر همین پاشنه می‌چرخد آش همان آش است و کاسه همان کاسه.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی