برای هشتادوچهارمین سالروز تولد محمدرضا شجریان
شجریان بهمثابه فرهنگ ایرانی
محمدرضا شجریان نه بهعنوان یک موسیقیدان بلکه بهعنوان یک پدیده در تاریخ موسیقی ایران قابل بررسی است. گزافه نیست که بگوییم موسیقی ایران در قرن گذشته، به قبل و بعد از این هنرمند شاخص تقسیم میشود. شجریان کلمهای است که از یک نام و شهرت فراتر رفت و نهتنها به یک فرهنگ شنیداری بلکه به فرهنگِ زیستِ هنری بدل شد. او چنان زیست که از یک نام فراتر رفت و اینگونه در دل تاریخ یک سرزمین ماندگار شد.
محمدرضا شجریان در ابتدای دههی 20 زندگیاش وقتی یک معلم در یکی از روستاهای خراسان بود و زندگی معلمی محقری داشت، هیچگاه گمان نمیکرد 20سال بعد جایگاهش در هنر اینگونه تثبیت شود. ورودش به موسیقی در ابتدا از سرِ علاقه و پیگیری بود اما اگر اصرارها و پیگیریهای ابوالحسن کریمی، رفیق دوران جوانی تا روزگار پیریاش نبود، نمیدانیم آیا او موفق به دیدار داوود پیرنیا و ضبط برگ سبز ۲۱۶ میشد یا نه. برنامهای که برای نخستینبار در ۱۵ آذرماه ۱۳۴۶ از رادیو پخش شد و این آغاز رسمی شجریان بود با نام سیاوش.
تقدیر در کنار پشتکار مثالزدنی شجریان - که این پشتکار و خستگیناپذیری را از مادرش به ارث برده بود- دستبهدست هم داد تا یکبهیک پلههای پیشرفت را بالا برود. شجریان تا سال ۱۳۵۲ که بهطور مستقیم با نورعلیخان برومند آشنا شد، معلم آواز مستقیمی نداشت. همانگونه که از آوازهای دههی 40 تا اواسط دههی پنجاهش میشنویم تحتتأثیر شیوهی آوازخوانی هنرمندان بهنام آن روزگار و قدما بود. شجریان در آوازش ظرایف، تحریرها و بیان شعر آوازخوانانی چون بنان، گلپایگانی، ایرج، ظلی، تاج و... را داشت و شاید ابایی از این نداشت که تقلیدی از هنرمندی در صدایش باشد. همین تقلیدها و گوش فرادادنهای بسیار به آوازهای مختلف و تلمذ از محضر برومند، همچنین همنشینی با هنرمندانی که مهمترین دورههای کاری او را رقم زدند، رفتهرفته شجریان را به سمتوسوی بیان و سبک شخصیاش در آواز سوق دادند. سبک و شیوهای که به جرأت میتوان گفت، تأثیرگذارترین شیوهی آوازی قرن گذشته در آواز ایرانی است.
شجریان دورههای کاری بسیاری را با هنرمندان مختلف تجربه کرده است. هنرمندان رادیو و برنامهی گلها، فرامرز پایور و محمدرضا لطفی ازجمله شاخصترین دوران کاری شجریان هستند. بهزعم بنده، مهمترین اتفاق سال ۱۳۵۶ در شیراز رقم میخورد؛ هنگامی که او و لطفی به همراه گروه شیدا برنامهی نوا را اجرا میکردند، گروه دیگری به سرپرستی حسین علیزاده و خوانندگی پریسا روایت دیگری از نوا را به گوش مخاطبان میرساندند. در آن گروه، جوانی بلند قد و با ریش پرپشت بود که سنتور مینواخت؛ پرویز مشکاتیان. شجریان او را روی صحنهی حافظیه دید و باز تقدیر کار خود را کرد و آنها اینبار در چادرهای ایل قشقایی به میزبانی خانوادهی گرگینپور پس از جشن هنر شیراز همدیگر را دیدند. شجریان و مشکاتیان در آن سفری که روزهای زیادی طول کشید، با هم اُخت شدند. پس از انقلاب و کنسرت مشهور سپیده و خبردار شدن شجریان از اینکه حزب توده حامی این کنسرت بوده، او چند سال به انزوایی خودخواسته میرود و در دل این انزوا، دوران درخشان همکاریاش با پرویز مشکاتیان آغاز میشود. کنسرت باغ سفارت ایتالیا (آستان جانان) در تیرماه ۱۳۶۰، آغاز این دوران است که یک دهه به طول انجامید، اما به جرأت میتوان گفت برای هیچیک از دو هنرمند و البته برای تاریخ موسیقی ایران تکرار نشد. انتخاب دورانهای سنجیدهی کاری، تعصب و وسواس در رسیدن به اهداف والای هنری، شناخت و ارزشگذاری وجودِ خود، شناخت دقیق اجتماع، موضعگیریهای بجا و درست در برهههای زمانی مختلف تاریخی و بسیاری از موارد دیگر از محمدرضا شجریان هنرمندی ساخت که در تاریخ معاصر این سرزمین یگانه است. نامش با فرهنگ ایرانی گره خورده و عمرش نه 80سال بلکه به درازای تاریخ در کنار فردوسی، حافظ، سعدی و... جاودانه است.