تحریم بیاثر
از نخستین سالهای تاسیس جمهوری اسلامی، جدا از کسانی که اصلاً تمایل چندانی به امور سیاسی ندارند، یکی از اصلیترین ابزار تبلیغی مخالفان روندهای حاکم، تحریم انتخابات بوده؛ چنانکه نزد برخی از این گروهها تحریم انتخابات دیگر حتی تاکتیکی برای افزایش قدرت چانهزنی در آتیه نیست، بلکه به نوعی استراتژی و حتی ایدئولوژی بدل شده است. امروز اما میتوان در کارآیی این الگو تردید کرد و پرسید تحریم انتخابات چه تاثیر مثبتی بر شاخصهای دموکراسی در ایران داشته است؟
پس از موج نخستین تحریم در اوایل انقلاب، دومین موج تحریم معنادار، با تحریم انتخابات 1381 شورای شهر آغاز شد که آمار مشارکت 50 درصدی، در عمل به شهردار شدن احمدینژاد انجامید. جالب اینکه این انتخابات را میتوان یکی از آزادترین، رقابتیترین و سالمترین انتخابات تاریخ ایران دانست که در آن بسیاری از احزاب نظیر نهضت آزادی و ملیمذهبیها هم لیست انتخاباتی داشتند. با این همه، نتیجه این انتخابات آن بود که مهدی چمران با کمتر از 200 هزار رأی، نفر اول تهران شود و مصطفی تاجزاده با 66 هزار رأی، علیالبدل اول. این موج تحریم در انتخابات مجلس هفتم و ریاستجمهوری 1384 تکرار شد و برآیند آن ریاستجمهوری احمدینژاد بود. با روشنشدن نتایج نامطلوب این الگو، مشارکت انتخاباتی بهخصوص در سه انتخابات ریاستجمهوری بعدی افزایش پیدا کرد تا اینکه از سال 1398، موج سوم تحریم انتخابات آغاز شد و نرخ مشارکت در پنج انتخابات کاهش محسوسی پیدا کرد.
اینک و در آستانه انتخابات 1403، برخی همچنان بر طبل تحریم میکوبند و برآنند که مشارکت در انتخابات هیچ وجهی ندارد. من با این گزاره که مشارکت راهگشا نیست، فعلاً کاری ندارم اما پرسشی که برایم این روزها اهمیت پیدا کرده، این است که مبلغان تحریم در پی چه هدف عینی و ملموسی هستند و گمان میکنند با رأیندادن چه به دست میآورند؟ در اینجا البته این نکته را میپذیرم که آنها بگویند با همین تحریم انتخابات بود که امروز به چینشی رقابتیتر از انتخابات 1400 رسیدهایم اما نمیدانم این تاکتیک تا کی قرار است اتخاذ شود؟ دلیل این سردرگمی امثال من احتمالاً این است که برای گروهی از تحریمیها، تحریم انگار دیگر تاکتیکی برای تغییر موازنه قوا نیست، بلکه به هویت بدل شده و به همین دلیل آنها بهطور کلی از پاسخگویی جزئی و فنی به این پرسش امتناع میورزند. شاید هم برآوردی ندارند.
به هر روی، از برخی پاسخها برمیآید که بخشی از این گروه، راهی جز این روش برای اعتراض مدنی به تضییع حقوق در جامعه نمییابند. دستهای دیگر اما به نظر میرسد که تحریم را مقدمه سرنگونی حکومت فعلی با مداخله خارجی یا فروپاشی آن در اثر شدت بحران کارآمدی میدانند. این گروه البته درباره تبعات چنین اموری، نظری دقیق به مخاطبان خود ارائه نمیکنند.
هر کدام از این گمانهها که درست باشد، بد نیست بدانیم که عموم مطالعات راجع به تحریم انتخابات در جهان نشان میدهد که بیشتر کمپینهای تحریممحور موجب تقویت اقتدارگرایی و تثبیت وضع موجود شده است تا تغییر آن. دقت شود نوشتم «بیشتر»، زیرا حالتی از تحریم انتخابات میتواند چنین نباشد. برای نمونه آندریاس شدلر در کتاب «سیاست عدمقطعیت: حفظ و براندازی اقتدارگراییهای انتخاباتی» با بررسی دادههای 194 انتخابات در سالهای 1980 تا 2014، ضمن اشاره بدین نکته که در اغلب موارد معلوم نیست مشروعیتزدایی از حکومت چه هزینههایی به حکومت تحمیل میکند، نتیجه میگیرد که نه تحریم و نه مشارکت، هیچکدام به خودی خود به دموکراتیزاسیون نمیانجامند، اما در مورد تحریم، چنین تاکتیکی فقط هنگامی میتواند مفید و راهگشا واقع شود که تحریم، کلی، منسجم و گسترده باشد و از این منظر تحریم جزئی، بیشتر مایه تثبیت وضع موجود اقتدارگرایانه میشود.
با این تفاسیر من فعلاً با کسانی که گمان میکنند با تحریم میتوانند مداخله خارجی یا فروپاشی اجتماعی و سیاسی را شکل بدهند سخنی ندارم، زیرا در نامطلوببودن پیامدهای آن تردیدی ندارم اما به نظرم بد نیست آن دسته از طرفداران تحریم که آن را برای گذار دموکراتیک در ایران مناسب میدانند، به این توجه کنند که لااقل در انتخابات 1403، بنا به شواهد و قرائن متقن، آمار مشارکت بالای 50 درصد خواهد بود، بنابراین تحریم این انتخابات نمیتواند کلی، منسجم و گسترده باشد.
شاید برخی از تحریمیها تقصیر این گسست را به گردن اصلاحطلبان بیاندازند که بهطور مشخص در آخرین انتخابات مجلس از رأیدادن امتناع کردند، اما اینک در صحنهاند. حتی اگر هم اینگونه باشد بد نیست به این نکته توجه کنیم که سیاست چیزی جز موازنه قوا نیست و ایدهای که میخواهد همه به ساز او برقصند، در عمل همان چیزی است که خود را منتقدش نشان میدهد؛ اقتدارگرایی.