| کد مطلب: ۱۶۴۱۷
الهه محمدی بودن دشوار است

الهه محمدی بودن دشوار است

الهه محمدی جایزه‌ای را که بابت آزادی مطبوعات گرفته بود، به خبرنگاران فلسطینی تقدیم کرد. در فضای دوقطبی جامعه ما که به‌درستی از آن به دوقطبی تهی‌مغزان تعبیر شده است، این اتفاق خوب فهم نمی‌شود. یک طرف ماجرا که خود را مالک همه ارزش‌های الهی، انسانی، شرعی و عرفی روی زمین می‌داند به الهه محمدی معترض می‌شود که تو اصلاً حق نداری درباره فلسطینی‌ها سخن بگویی.

سخن گفتن، همدلی و همدردی با فلسطینی‌ها ملک طلق ماست و تو تا وقتی تکلیفت را با ماجرای مهسا امینی روشن نکردی و قرائت خاص ما از آن واقعه را نپذیرفتی، خونت مباح است و همین که اجازه داده‌ایم نفس بکشی در حقت لطف کرده‌ایم. طرف دیگر ماجرا هم که تکلیفش روشن است. آن‌قدر عصبانی است که اصلاً نمی‌توانی با او سلام و علیک کنی. به احوالپرسی نرسیده می‌خواهد بگذاردت سینه دیوار و به تقاص همه ناکارآمدی‌ها و فجایعی که در چند دهه اخیر رخ داده تیربارانت کند.

او فکر می‌کند سخن گفتن از فلسطین و مردم مظلومش یعنی همسو شدن با گشت ارشاد و توی سر زن و بچه مردم زدن. این وسط اما هنوز آدم‌هایی که فارغ از دوقطبی‌های مضحک نفس می‌کشند وجود دارند. آدم‌هایی مثل الهه محمدی که تاوان سختی را بابت مستقل بودن می‌پردازند. نمی‌دانم لازم است توضیح بدهم یا نه اما برای رفع هرگونه سوءتفاهمی عرض می‌کنم که این حرف‌ها به‌معنای تایید همه مواضع، افکار و عقاید الهه محمدی یا دوستانی مثل او نیست.

دارم از یک کلیت حرف می‌زنم. از یک عقیده مشخص و روشن که انتقاد آن هم انتقاد صریح، روشن و گاه رادیکال از صدر تا ذیل نظام سیاسی کشورش را حق مسلم خودش می‌داند اما این حق مسلم را بدل به کینه و نفرت نمی‌کند. می‌تواند از کشور خارج شود اما نمی‌شود. می‌ماند. تاوان می‌دهد و نقد می‌کند. این مقدار انصاف هم دارد که مظلومیت مردم بی‌پناه غزه را با مسائل سیاسی داخلی ادغام نکند و رنجش از حکمرانی کنونی او را به حمایت از قصابانی چون نتانیاهو نکشاند.

او خوب می‌داند آن کسی که دلش برای کودکان، زنان و دیگر بی‌پناهان فلسطینی نمی‌تپد نمی‌تواند دعوی نوع‌دوستی و وطن‌پرستی داشته باشد. این‌ها شعار است. آدمیزاد اگر دردمند باشد دیگر این خط‌کشی‌ها برایش مفهومی ندارد. نمی‌توان برای حیثیت و شرف‌زن‌های ایرانی دل نسوزاند اما برای فلسطینی‌ها سوزاند.

همان‌طور که نمی‌توان برای زنان و دختران این سرزمین دل سوزاند اما نسبت به سرنوشت فلسطینی‌ها بی‌اعتنا بود. آنکه به یک طرف ماجرا غش می‌کند یا کاسب است یا دارد ادای آدم‌های شریف و دردمند را درمی‌آورد. به حکمِ بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، نمی‌توانی آدمیان را براساس عقیده، مذهب، رنگ و پوست تفکیک کنی.

آدمیزاد فارغ از همه مرزبندی‌های موجود باید محترم شمرده شود. آنچه سبب تمایز انسان‌ها از یکدیگر می‌شود رفتار آنهاست. همین. الهه محمدی خوب می‌داند که با اعطای جایزه‌اش به فلسطینی‌ها نه در مسجد دهندش ره، نه در میخانه. زهدفروشان او را مسلمانی از جنس خود می‌خواهند و اهل فسق او را بی‌پروایی تمام‌عیار.

اما او نه زهد می‌فروشد، نه به فسق مباهات می‌کند. او یک روزنامه‌نگار است و اتفاقاً به سبب روزنامه‌نگار بودنش نبض جامعه را در دست دارد و اگر بخواهد محبوب قلوب باشد بلد است چگونه نقش بازی کند. کافی است تصمیم بگیرد نان ستایش از وضع موجود را بخورد یا در شمار سلبریتی‌های تهی‌مغز درآید.

اما او انتخاب کرده است که آزاد باشد. مستقل. حرف خودش را بزند. حتی اگر این حرف موجب رنجش خودارزشی‌پنداران شود یا نفرت و کینه بی‌حد و حصر مدعیان آزادی‌خواهی را برانگیزد. این روزها حرف الهه محمدی و امثال او خریدار چندانی ندارد چراکه اصلاً گوشی برای شنیدن یافت نمی‌شود.

همه چیز یا سیاه است یا سفید. بار دیگر برگشته‌ایم به روزگار دکتر علی شریعتی که می‌گفت: آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند.

در هیچ روزگاری به اندازه روزگار ما علیه ایدئولوژی سخن گفته نشده و ازقضا در هیچ روزگاری نیز به این اندازه ایدئولوژی‌زده نبوده‌ایم و به همین نسبت در هیچ روزگاری آزادی‌خواهی این همه مدعی و سینه‌چاک نداشته و باز طرفه این‌که در هیچ روزگاری آدمیان از آزادی و آزادگی این‌قدر تهی نبوده‌اند.

گویی همیشه نسبتی معکوس بین شعار و عمل وجود دارد. به قول هوشنگ ابتهاج:

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند

یارب چه‌قدر فاصله‌ی دست و زبان است

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار