در ضرورت سینمای بومی
سینمای ایران در عین اینکه مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و اسم و رسمی در سطح جهانی بهدست آورده اما هنوز در داخل مرزهای خود دچار مرکززدگی است.
چنانکه اغلب فیلمهای ایرانی بهنوعی فیلمهای تهرانیاند. قصههایی که اغلب در پایتخت و آپارتمان و سبک زندگی مدرن روایت میشود.
در این میان قومیتها و قصههای آنها کمتر به ساحت سینما آمده و دستمایه ساخت فیلم میشوند. گرچه در سالهای اخیر شاهد تولید فیلمهای بومی بیشتری هستیم.
همین حالا فیلم «عروسک» اصغر یوسفینژاد در حال اکران عمومی است که قصه و تمام عوامل آن از کارگردان تا بازیگرش تبریزی هستند. او پیش از این هم فیلم «خانه» را بهعنوان یک فیلم بومی با رویکرد قومی ساخته بود که مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفت.
فیلم «زغال» به کارگردانی اسماعیل منصف و فیلم «پوست» برادران ارگ هم نمونههای موفق دیگری از سینمای بومی هستند؛ که اهمیت و ضرورت توجه بیشتر به سینمای بومی را گوشزد میکنند و اینکه در سطح شهرستانها، استعدادها و توانمندیهای زیادی نهفته که ناشناخته و گمنام هستند یا آثارشان در معرض دیدهشدن قرار نگرفته است.
سالهاست در گپوگفتهای تحلیلی و نقادانه درباره مسائل و چالشهای سینمای ایران، موضوعهایی چون سینمای ملی یا ایرانی همچنین لزوم پایتختگریزی در فیلمسازی و پرهیز از فیلمهای صرفاً شهری و آپارتمانی مطرح میشود، اما توجه و حمایت از فیلمسازان شهرستانی و رشد سینمای بومی بهعنوان یک راهکار مؤثر برای خروج از این وضعیت تکراری و تجربههای تازه در سینمای ایران مورد بیمهری و کمتوجهی قرار میگیرد.
اگرچه مفهوم سینمای ملی مفهومی پرمناقشه است که بر سر ماهیت و مصادیق آن اختلافنظرهای جدی وجود دارد اما اگر آن را بهمثابه دغدغه داشتن برای قوام و شکلگیری یک سینمای ایرانی فرض کنیم، بدیهی است که بدون توجه به همه ظرفیتهای فیلمسازی در ایران قابل تحقق نیست.
سیاستگذاران و مسئولان سینمایی که سالهاست از سینمای ملی دم میزنند یا نسبت به تمرکزگرایی موجود در سینما انتقاد دارند، نباید از سینمای بومی و محلی غفلت کنند. سینمای ملی از دل سینمای بومی بیرون میآید و بدون لحاظکردن آن نمیتوان به نقطه آرمانی و مطلوب در شکوفایی همه ظرفیتهای موجود در هنر-صنعت سینما دست یافت؛ ظرفیتی که در زیستبوم ایران با تنوع زیستی و فرهنگیاش وجود دارد یک امکان بینظیر برای فیلمسازی فراهم میکند که متأسفانه به خوبی از آن استفاده نمیشود.
این درحالیاست که همه ایران، تهران نیست و سبک زندگی هم صرفاً به زندگی شهری و آپارتمانی ختم نمیشود. قومیتهای مختلف ایرانی هر کدام قصه و ماجراهای خود را دارند و هر کدام میتوانند واجد سینمای مخصوص به خود باشند.
این به معنای این نیست که سینمای بومی امری جدا و فارغ از مفهوم و اصول سینما به معنای کلی قضیه است. فیلمهای بومی و محلی هم از زبان و قواعد کلی سینمایی پیروی میکنند اما قومیت و بومی بودن مظروفی است که میتواند در درون این ظرف به تصویر کشیده شده و روایت شود.
همچنین توجه به سینمای بومی، بستری برای شناخت استعدادهایی بومی در زمینه کارگردانی و بازیگری ایجاد میکند و میتواند سرمایه انسانی در سینما را از عرصههای محدود و کوچک بومی به عرصههای ملی معرفی کرده و ارتقاء ببخشد. تقویت سینمای بومی البته رشد سینمای ملی هم خواهد بود.
از این منظر عنوان جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی، عنوانی معنادار است؛ جشنوارهای که گرچه در ابتدای راه است و در زمان مناسبی به لحاظ اجتماعی و سینمایی متولد نشد اما میتواند مسیر و هوای تازهای در سینمای ایران باشد. گرچه نخستین دوره برگزاری این جشنواره، قدم بزرگی برنداشت اما قدم مهمی برداشت که نیازمند حمایت و هدایت است.