| کد مطلب: ۱۵۷۱۴

تحلیل یا تحقیر؟

درباره نقد مردم در سینمای ایران

ازجمله نقدهایی که به برخی فیلم‌های ایرانی به‌ویژه در ژانرهای تاریخی و فیلم‌های اجتماعی وارد می‌شود، نقد خلقیات مردم است. جالب اینکه دامنه این نقدها دو طیف جریان اصول‌گرا و جریان روشنفکری را شامل می‌شد که برخی از نمایندگان آنها نسبت به بازنمایی تصویر مردم در این فیلم‌ها معترض بوده و آن را مخدوش کردن عزت و جایگاه مردم و تحقیر آنها می‌دانند.

گرچه خاستگاه نظری و ایدئولوژیک آنها با هم متفاوت بود اما به نظر می‌رسد هر دو جریان بیشتر در خوانشی فرامتنی به نقد این مسئله پرداختند، نه در نقد درون‌متنی و نسبت دراماتیک این مسئله با قصه و درام.

درواقع این نقدها اغلب برساخته از خوانشی تأویلی و نشانه‌شناختی از تصویر مردم در فیلم‌هاست، گرچه نمی‌توان آن را نادیده گرفت یا از اساس منکر شد.

چه آنکه فیلمسازان گاهی در پسِ قصه و لایه‌های درونی اثر، روایت و تحلیل خود را از یک پدیده یا مسئله در بازنمایی‌های نمادین فیلم‌هایشان صورت‌بندی می‌کنند تا منتقد یا مخاطب، آنها را از ضمیر ناخودآگاه فیلم کشف و رمزگشایی کند.

نقد‌هایی که خود نیازمند نقد هستند و باید به پرسش گرفته شوند تا سره از ناسره روشن شود.

مثلاً اینکه فیلم «زالاوا» به تاثیر مخرب باورهای غلط و تعصب‌های کور در یک روایت فولکلوریک می‌پردازد آیا قصدش تحقیر مردم است؟

یا اگر در فیلم «بی ‌همه چیز» مردم روستا در یک وضعیت دوگانه و ریاکارانه در برابر قهرمان قصه قرار می‌گیرند که منطق دراماتیک هم پشت آن است، به معنای تحقیر مردم است؟

آیا اساساً هر قصه، فیلم و اثری که به نقد یا تحلیل رفتار مردم می‌پردازد، قصد تخریب آن را دارد؟

اگر اینگونه باشد که رشته‌های مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی که از طریق شیوه‌های مردم‌نگاری یا آسیب‌شناسی اجتماعی به رفتارشناسی مردم و جامعه دست می‌زنند، از بنیان ضد‌مردمی‌اند.

بر این مبنا کتاب‌هایی مثل «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» علی‌رضاقلی یا «ما ایرانیان» مسعود فراستخواه یا «خلقیات ما ایرانیان» محمدعلی جمالزاده و مقالات و سخنرانی‌های دکتر مسعود سریع‌القلم که به نقد ایرانیان می‌پردازد و همه آثار و تألیفات خودانتقادی‌ای که نقد فرهنگ عمومی و رفتار توده مردم را دستمایه پژوهش خود قرار داده‌اند، محکوم به مردم‌ستیزی هستند، نه مردم‌شناسی.

در همین سینما هم هر کس جایزه و سیمرغی نمی‌برد یا فیلمش موردتوجه منتقدان قرار نمی‌گیرد، می‌گوید من جایزه‌ام را از مردم می‌گیرم یا برای مردم فیلم می‌سازم، نه منتقدان. اما همه‌ی واقعیت این نیست.

مردم نه به‌مثابه یک توده بی‌شکل بلکه به‌عنوان اقشار و طبقات اجتماعی هویتمند همواره یکی از مهمترین سوژه‌های پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی بوده‌اند یا در کوچه و خیابان خودشان به نقد خودشان می‌پردازند.

ما هر روز شاهدیم که خود مردم در محاورات روزمره به نقد مردم دست می‌زنند و به این نتیجه می‌رسند که «از ماست که بر ماست». مردمی که هم نقد می‌کنند هم نقد می‌شوند و در همین دیالکتیک نقادانه به فهم اثربخش و کنشگری اجتماعی دست می‌زنند، لذا نقد مردم در ذات خود عیب نیست و به‌اصطلاح ماقبل نقد نیست.

آری زمانی که در یک موقعیت دراماتیک، تحقیر مردم به‌معنای تطهیر قدرت باشد، می‌توان آن را در کانون نقد و آن‌هم نقد بی‌رحمانه قرار داد اما هر نقدی به مردم یا فرهنگ عمومی لزوماً به معنای تحقیر مردم نیست.

در سینمای مستند چه بسیار آثاری که به نقد یک سنت یا تفکر و آیینی غلط قومی و بومی پرداخته شده که قصدشان نه تحقیر که تنبّه و خودآگاهی مخاطب بود.

نقد رفتارهای پرخطر در مراسم چهارشنبه‌سوری یکی از مصادیق همین نقد رفتار عمومی است که بیش از همه توسط خود مردم انجام می‌شود. در سینمای داستانی هم فیلم‌های زیادی بودند که به نقد یک سنت و آداب و عادات اجتماعی و مبتلابه مردم در سطح ملی یا قومی پرداختند.

نمونه بارزش فیلم «عروس آتش» خسرو سینایی هم نقدی جدی به بخشی از سنت‌های عشیره‌ای مردم جنوب درباره ازدواج بود اما قصدش نه تحقیر مردم بومی یک منطقه که آگاهی‌بخشی آنها نسبت به رسمی غلط بود.

فیلمی مثل «عروس آتش» مصداق سینما علیه مردم نیست گرچه برخی از مردم بومی در زمان اکران فیلم نسبت به آن اعتراض کردند. اساساً سینما آینه‌ای است که باید خود را در آن ببینیم؛ چه خود و هویت فردی، چه خود و هویت جمعی و تاریخی.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی