| کد مطلب: ۹۴۸۷

دوری ثروتمندان عرب از جنـگ

حسین عباسی عضو دپارتمان اقتصاد دانشگاه مریلند در گفت‌وگو با «هم‌میهن» تأثیر جنگ اسرائیل و فلسطین بر اقتصاد خاورمیانه را بررسی کرد

دوری ثروتمندان عرب از جنـگ

حسین عباسی عضو دپارتمان اقتصاد دانشگاه مریلند در گفت‌وگو با «هم‌میهن» تأثیر جنگ اسرائیل و فلسطین بر اقتصاد خاورمیانه را بررسی کرد

جنگ اسرائیل و فلسطین ابعاد جدیدی به خود گرفته و روزبه‌روز وخیم‌تر می‌شود. به‌نحوی‌که آخرین حمله به بیمارستانی در نوار غزه، کل جهان را تحت تأثیر قرار داد. این جنگ‌افروزی در خاورمیانه، سبقه‌ای طولانی دارد. هر بار کم‌وبیش کشورهای منطقه درگیر تنش‌های کم‌سابقه‌ای می‌شوند و با تخریب کشورهای جنگ‌زده، اقتصاد کشورها نیز در آتش می‌سوزد. خاورمیانه سال‌های متمادی است که با جنگ و تنش روبه‌رو بوده است. از جنگ ایران و عراق گرفته تا جنگ عربستان و یمن تا آشوبی بزرگ‌تر با نام جنگ اسرائیل و فلسطین! حسین عباسی، عضو دپارتمان اقتصاد دانشگاه مریلند در گفت‌وگو با «هم‌میهن» میزان تأثیرپذیری کشورهای خاورمیانه از جنگ‌ها را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و معتقد است که هیچ جنگی، فارغ از مسائل سیاسی و انسانی، در مسائل اقتصادی هم برنده‌ای ندارد و هرچه کشورهای منطقه همچون عربستان از فضای درگیری فاصله بگیرند، کمتر می‌بازند. این گفت‌وگوی تحلیلی را در ادامه می‌خوانید

در بررسی وضعیت اقتصادی کشورهای خاورمیانه، کدام کشورها پیشرو و کدام کشورها از منظر اقتصادی عقب‌مانده‌اند؟

در ادبیات معمول است که کشورهای آفریقایی را با شمال آفریقا همراه می‌کنند و تصویری از منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) ارائه می‌دهند. به ‌نظرم خیلی مفید است که کشورها را به چند گروه تقسیم کنیم. گروه اول، کشورهای نفت‌خیز ثروتمند از نظر منابع نفتی هستند که شش کشور را شامل می‌شود؛ قطر، امارات، عربستان، بحرین، کویت و عمان. این کشورها به جز عربستان کشورهای ‌کوچکی هستند. درآمد سرانه‌شان معمولاً خیلی بالاست. قطر و امارات جزو ثروتمندترین‌ها از نظر درآمد سرانه هستند. ‌این دو جزو ۱۰ کشور ثروتمند از نظر درآمد سرانه به شمار می‌روند. عربستان نیز در رتبه ۱۸ جهانی از نظر درآمد سرانه قرار دارد. بر اساس آمار صندوق بین‌المللی پول (IMF) بحرین و ‌کویت هم جزو کشورهای ثروتمند هستند با رتبه ۲۴و ۳۵ و بعد عمان در انتها قرار دارد. تمام این کشورها درآمدی بالاتر از حد ‌متوسط جهانی دارند. آمار ‌IMF‌ نشان می‌دهد متوسط درآمد سرانه جهانی با معیار برابری قدرت خرید حدود ۲۲ هزار دلار ‌است و قطر با حدود ۱۱۴ هزار دلار خیلی ثروتمند محسوب می‌شود. آخرین کشور در این محدوده عمان است که با حدود ‌‌۴۰ هزار دلار تقریباً دو برابر متوسط جهانی درآمد سرانه دارد. در کشورهای دیگر منطقه، فقط ترکیه است که درآمدش در این ‌حد است؛ آن هم در دو دهه اخیر به این حد رسیده است. ترکیه با درآمد سرانه حدود ۴۲ هزار دلار، بالاتر از متوسط جهانی ‌قرار می‌گیرد. لیبی هم که کشور نفت‌خیزی در شمال آفریقاست، مختصری درآمد سرانه‌اش بالاتر از متوسط جهانی قرار ‌می‌گیرد. ایران تا حدود ۱۰، ۱۲ سال قبل همیشه بالاتر از متوسط جهانی بود. نرخ رشد اقتصادی صفر برای بیش از یک دهه، ایران را به ‌زیر متوسط جهانی با درآمد حدود ۲۰ هزار دلار سرانه آورده است.

در گروه اول که شش کشور ‌نفت‌خیز نسبتاً ثروتمند هستند، سه کشور داریم که باید جداگانه بررسی کنیم؛ ترکیه، ایران و مصر. به‌خاطر اینکه این‌ها خیلی ‌پرجمعیت هستند. عربستان با جمعیت حدود ۳۵ میلیون نفر پرجمعیت‌ترین کشور در بین شش کشور نفت‌خیز بود. بقیه این ‌کشورها همه جمعیت کمتر از ۱۰ میلیون نفر دارند و چهار کشور کم‌جمعیت منطقه هم جزو شش کشور نفت‌خیز هستند. ‌ترکیه، ایران و مصر با جمعیت بالای ۸۵ میلیون نفر (مصر با ۱۰۵ میلیون نفر) کشورهای بزرگ و پرجمعیت هستند.

گروه بعدی ‌کشورها در خاورمیانه و شمال آفریقا، عراق، مراکش، عربستان و یمن در حدود ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر هستند و کشورهای کمتر از ۲۰ ‌میلیون نفر نیز سوریه و کشورهای دیگر شمال آفریقا و منطقه هستند. از نظر درآمد به جز لیبی که درآمد سرانه‌اش به واسطه نفت بالاتر از متوسط جهانی قرار می‌گیرد، بقیه کشورها همه زیر متوسط جهانی هستند. بعضی از فقیرترین کشورهای جهان هم در منطقه هستند؛ ‌مثل یمن، سوریه، عراق، لبنان، اردن، مراکش و تونس جزو کشورهایی هستند که از نظر درآمد سرانه نسبتاً پایین هستند و حدود ۱۲، ۱۳ ‌هزار دلار درآمد سرانه دارند. یعنی کلاً به جز شش کشور نفت‌خیز و ترکیه، ایران، مصر و لیبی و سایر ‌کشورها جزو درآمد پایین محسوب می‌شوند. هم کوچک هستند هم درآمد سرانه‌شان پایین است و جمعیت‌شان زیاد نیست. ‌این طبقه‌بندی را که در نظر بگیریم باید هر گروه را به‌صورت متفاوتی بررسی کنیم.‌

این کشورها که جزو ثروتمندترین کشورهای جهان از لحاظ درآمد سرانه از آنها یاد کردید، جز ترکیه، همه وابسته به نفت هستند. این موضوع از سایر کشورهای ثروتمندان جهان متمایزشان نمی‌کند؟ این جشن بالاخره روزی تمام نمی‌شود؟

داستان رشد اقتصادی کشورهای ثروتمند دارای منابع طبیعی مثل شش کشور قطر، عربستان، امارات، عربستان، کویت و عمان ‌با کشورهای دیگر فرق می‌کند؛ به خاطر اینکه وابستگی‌شان به درآمدهای نفتی بسیار بالاست. البته بعضی ‌از این کشورها توانسته‌اند وابستگی‌ ساختار اقتصادی‌شان به درآمدهای نفتی را کمتر کنند. تمام این کشورها دهه ۷۰ میلادی دارای درآمد سرانه خیلی بالا بودند به خاطر ‌اینکه جمعیت‌شان خیلی کم بود. در حال حاضر برخی کشورها مثل قطر و امارات و بعد از ‌این‌ها بحرین، کویت و عمان سعی می‌کنند وابستگی‌شان را به نفت کم کنند و خدمات تجاری یا توریسم را وارد تولید ناخالص داخلی (GDP) ‌‌خودشان کنند. شاهد هستیم که قطر چقدر در این زمینه توانسته پیش برود. امارات از بقیه در این زمینه موفق‌تر بوده به‌‌خاطر اینکه توانسته جایی را برای فعالیت بیزینسمن‌های بقیه نقاط دنیا از جمله ایران فراهم کند. داستان عربستان فرق ‌می‌کند؛ این کشور از شش کشور دیگر بزرگتر است. درآمد سرانه خیلی بالایی دارد طبق برآورد ‌IMF‌ ، 68 هزار ‌PPP‌ درآمد ‌سرانه دارد و کشور هم ۳۵ میلیون نفر جمعیت دارد، در نتیجه وزنه بزرگی محسوب می‌شود. داستان رشد اقتصادی عربستان و ‌وابستگی‌اش به نفت مهم است و در واقع حرف اول را می‌زند. حرکت عربستان از نفت به سمت موارد دیگر مثل توریسم یا تجارت یا ‌فعالیت‌هایی که تحت عنوان چشم‌انداز ۲۰۳۰ بود، خیلی در موردش صحبت می‌شود، به‌خاطر اینکه حرکت اقتصادی از سوی ‌دولت است باید منتظر باشیم و ببینیم که چقدر می‌تواند به داخل جامعه کشیده شود. علتش این است که شما ‌می‌توانید با پول دولتی شروع قوی‌ای در برخی فعالیت‌ها داشته باشید. زیرساخت‌های زیادی بسازید، راه و جاده بسازید، ‌می‌توانید امکاناتی را فراهم کنید، زیرساخت‌هایی را که بخش خصوصی شروع به فعالیت کند انجام دهید، ولی این حدی هم ‌دارد و در نتیجه باید ببینیم عربستان چه زمانی به آن حد می‌رسد و بعد از آن می‌تواند فعالیت‌های بخش خصوصی را در ‌عرصه‌هایی که بخش خصوصی می‌خواهد انجام دهد، فراهم کند یا نه. برای امارات و عربستان داستان بزرگ ‌دیده‌شدن‌شان نباید ما را از نرخ‌های رشدشان غافل کند. نرخ‌های رشد سالانه این دو کشور خیلی بالا نیست. عربستان در ‌طول دهه ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، سالانه حدود سه‌دهم درصد رشد می‌کرد. از ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۲ متوسط نرخ رشدش 7/1درصد و ‌برای امارات 6/2درصد بود که نرخ رشد خوبی است اما خیلی نرخ رشد تحسین‌برانگیزی نیست. علتش هم این است که جاهایی ‌که در اقتصاد رشد می‌کند تعدادشان خیلی محدود است و با سرمایه‌گذاری دولتی می‌توانید این رشد را ایجاد کنید. ولی ‌جاهایی هم که می‌توانید این کار را کنید محدود است و هم مقدار رشدی که می‌توانید ایجاد کنید، محدود است. اگر بخواهم این را ‌با کشور موفق منطقه ترکیه مقایسه کنم، بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ سالانه حدود سه درصد رشد کرد و بعد از آن تا ‌‌۲۰۲۲ حدود چهار درصد رشد سالانه داشت. در نتیجه در عرض ۲۲ سال اخیر درآمد سرانه‌اش بیش از دو برابر شد که خیلی ‌قابل تحسین است و می‌بینیم که ترکیه از سال ۲۰۰۰ تا حالا به کجا رسیده است. این را مقایسه کنید با ایران که در ‌دهه ۲۰۰۰ نرخ خوبی داشت و تقریباً پا به پای ترکیه با حدود نرخ رشد سه درصد سالانه در حال رشد بود، اما ۱۰، ۱۲ سال ‌است که نرخ رشدش صفر شده و به همین دلیل چندین و چند پله در مقایسه با متوسط اقتصاد جهانی پایین رفته‌ایم و ‌ترکیه خیلی سریع بالا رفته است. این تفاوت عمیقی است که اکنون بین ایران و ترکیه می‌بینیم. مصر کشوری است که به‌خاطر ‌بزرگی و جمعیت زیادی که دارد، در منطقه مهم است. در دهه ۲۰۰۰ با نرخ رشد کمی کمتر از ایران و ترکیه با حدود 8/2 درصد ‌سالانه رشد کرد، ولی بعد نرخ رشدش کم شد اما نه به اندازه ایران. با نرخ رشد دو درصد شروع به رشد کرد و اکنون با درآمد سرانه ۱۷ هزار دلار ‌‎ PPPدر مقایسه با 20هزار دلار ‌‎PPP چند پله ‌از ایران عقب‌تر است اما نرخ رشدش را توانست ‌مثبت نگه دارد. سایر کشورهای منطقه هم نرخ رشدشان تغییرات زیادی داشته و گاهی نرخ رشد بالا یا پایین داشتند اما چون کلاً کشورهای کوچکی از نظر جمعیت هستند، می‌توان گفت که در معادلات منطقه‌ای نمی‌توانند نقش ‌زیادی بازی کنند. عراق درگیر جنگ طولانی‌‌مدت داخلی بود و مشکلات زیادی با گروه داعش داشت. سوریه که الان جزو ‌فقیرترین کشورهای منطقه محسوب می‌شود و بخش زیادی از جمعیتش را ازدست داده است. یمن هم که همیشه فقیر بود و با این ‌جنگ دچار فقر بیشتری شد در نتیجه از معادلات کشورها خارج می‌شود. بقیه کشورها هم با جمعیت کم خیلی نقش بزرگی ‌ندارند. این تصویر خلاصه‌ای از کشورهای منطقه است. ‌‌*خاورمیانه همزمان با اینکه عمدتاً مملو از منابع انرژی‌های فسیلی بوده، همواره آبستن حوادث نیز بوده است. این تحولات ‌چگونه اقتصاد کشورها را متأثر کرده است؟‎

‎خیلی از کشورها درگیر اتفاقات داخلی شدند؛ مثل عراق که دهه ۸۰ درگیر جنگ با ایران و دهه ۹۰ ‌با کویت شد و بعد تحریم‌های گسترده و حملات داعش و... که عراق را فقیر کرد. ایران در دهه ۸۰ میلادی درگیر ‌جنگ بود که سبب شد رشد اقتصادی کشور عملاً متوقف شود. بعد از جنگ خوشبختانه دوره بازسازی خوبی بود. درخشان‌ترین دوره حدفاصل ۷۶ ‌تا ۸۶ بود که با نرخ رشد متوسط سالانه هشت درصد بازسازی خیلی خوبی صورت گرفت و اقتصاد شروع به حرکت کرد. ولی بعد از آن سیاست‌های داخلی و مشکلات خارجی ایران را متأثر کرد. سوریه، ‌لبنان و یمن، درگیر جنگ‌ها بودند. بهار عربی وقفه‌ای در تمام کشورهایی که درگیر این اتفاق شدند، ایجاد کرد. لیبی ‌جزو وابسته‌ترین کشورهای دنیا به نفت است؛ بقیه کشورها اقتصاد دیگری هم دارند، ولی ‌۵۰ درصد تولید ‌داخلی‌ لیبی وابستگی کامل به نفت دارد. عراق، کویت، عربستان و عمان همه تولید ناخالص داخلی‌شان ‌وابسته به نفت و گاز است. عراق بیشتر درآمدش از صادرات نفت و گاز است. کویت حدود یک‌چهارم و عربستان حدود یک‌‌چهارم؛ چون عربستان کشور بزرگی است و خدمات در آن نقش بزرگی را بازی می‌کند. ایران حدود ۲۵ درصد ‌تولید ناخالص داخلی‌اش از ‌نفت و گاز تشکیل می‌شود، ولی به خاطر اینکه ایران به‌خصوص در سال‌های اخیر عمده نفت و گاز خود را در داخل فروخته، با قیمت داخلی سنجیده می‌شود و رقم‌ها خیلی قابل مقایسه با سایر کشورها نیست. شش کشور ثروتمند توانسته‌اند ‌خودشان را از حوادث به‌خصوص آخرین‌بار بعد از حمله عراق به کویت ‌دور نگه‌دارند. درگیری قطر با امارات و عربستان شوکی وارد کرد، اما سریع به حالت عادی برگشتند و ‌اقتصادشان وارد رکودهای خیلی سنگین درازمدت نشد. ترکیه که اقتصادش را به اقتصاد جهانی و اروپا به‌خوبی وصل کرده، باوجودی‌که ‌در سوریه یا عراق به‌عنوان همسایگانش جنگ می‌شود، اقتصاد ترکیه متأثر نمی‌شود و توانسته خود را از این وضعیت ‌جدا کند. ایران هم توانسته خود را از درگیری‌های جنگ منطقه‌ای دور نگه‌دارد، ولی ایران درگیر بحران‌های تحریم و ‌درگیری با کشورهای دیگر است، نه به‌صورت مستقیم در جنگ. وقتی کشوری وارد جنگ می‌شود مثل عراق، سوریه، یمن و ‌لبنان نه به‌صورت جنگ واقعی، همه چیز تخریب می‌شود. نمونه‌اش سوریه که کشور را ‌دهه‌ها عقب انداخت، ولی بقیه کشورها توانستند کم‌وبیش خودشان را از این فضا دور نگه‌دارند. در نتیجه مسئله بیشتر ‌برمی‌گردد به اینکه اینها مشکلات داخلی‌شان را چگونه حل و فصل کنند تا اینکه بخواهند از جنگ متأثر شوند. بهار عربی در ‌کشورهای شمال آفریقا مشکل ایجاد کرد؛ به‌طور خاص لیبی دچار مشکل شد اما آنها بحران‌های داخلی بود تا اینکه به جنگ ‌منطقه‌ای مربوط باشد. عربستان با یمن وارد جنگ شد، اما اقتصادش خیلی متأثر نشد. شما می‌توانید در منطقه باشید و ‌سیاست‌های درست‌تری را اتخاذ کنید و خودتان را از عوارض سنگین درگیری‌های منطقه‌ای دور نگه‌دارید.‌

اکنون که شاهد جنگ اسرائیل و فلسطین هستیم، این مهم‌ترین تحول کنونی منطقه، چه تبعات اقتصادی برای کشورها ‌‌دارد؟‎‌ ‌

در مورد جنگ اسرائیل و فلسطین مثل سایر درگیری‌ها باید گفت که برخی از کشورها ازجمله شش ‌کشور نفت‌خیز و ثروتمند، اقتصادشان از این درگیری متأثر نمی‌شود. همچنین ترکیه و مصر یا کشورهای شمال آفریقا از درگیری خیلی ‌متأثر نشدند، حداقل به صورت مستقیم. درست است که مسئله اسرائیل و فلسطین تاکنون درگیری سیاسی بسیار عمیقی ‌بوده و هرکدام از این کشورها در تاریخ خودشان به‌نوعی درگیر بوده‌اند و از این داستان متأثر شدند اما در طول چندین و چند ‌دهه درگیری، خیلی از کشورها به‌طور مستقیم دیگر از این درگیری متأثر نشده‌اند و درگیری در داخل همان منطقه ‌اسرائیل و فلسطین بوده است. کشورهای عرب که مدتی مستقیماً درگیر بودند به تدریج از این درگیری خارج شدند و ‌به‌صورت غیرمستقیم وارد شدند. مثلاً در درگیری اخیر، حماس که با قطر رابطه نزدیکی دارد، اسرائیل، آمریکا و سایر کشورها از ‌این ارتباط اطلاع داشتند و مشکلی هم نداشتند و مانع از این نمی‌شد که با قطر کار کنند. قطر صنعت نفت و گاز خیلی ‌پیشرفته دارد و تماماً از سوی کشورهای غربی پایه‌گذاری شده است. ولی رابطه‌اش با حماس که ازسوی کشورهای غربی به‌عنوان تروریست شناخته می‌شود، قطر را متأثر نکرده است؛ یعنی به نوعی توانسته‌اند این درگیری را از اقتصادشان جدا نگه‌دارند. ‌اینکه اکنون این درگیری به‌طرز گسترده‌ای افزایش پیدا کرده و همه چیز را متأثر می‌کند، من قدرت پیش‌بینی ندارم که بدانم به کجا می‌رسد. برخی می‌گویند عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و کشورهای عربی حداقل در کوتاه‌‌مدت ممکن ‌است ملغی شود و شاید در میان‌‌مدت وقفه‌ای ایجاد شود. اما اگر این حوادث خیلی شکل گسترده‌ای به ‌خودش نگیرد، به نظر می‌رسد دوباره به همان تعادل قبلی برمی‌گردند یعنی در آن منطقه درگیری‌هایی خواهد بود، اما روابط ‌تجاری شکل خواهد گرفت و به نظر نمی‌رسد که در ۱۰ سال آینده شاهد یک تغییر بزرگی در این اتفاق باشیم. علتش هم ‌این است که به هر حال روابط تجاری کشورهای ثروتمند نفت‌خیز بیشتر با اقتصاد دنیا بوده و به تبع آن با اسرائیل رابطه‌ای ‌داشتند و به یک نوع توافق رسیده بودند که ما دعواهای خودمان را هم داریم، ولی تجارت و بده‌بستان با دنیا قواعدی دارد که ‌کشورهای خلیج‌فارس، ترکیه و مصر و کشورهای شمال آفریقا هم با آن مبنا با کشورهای جهانی کار می‌کنند و اگر هم ‌مشکلی هست به دلیل مشکلات داخلی است. داستان ایران هم که متفاوت است. ایران به‌طور مستقیم از درگیری متأثر ‌نمی‌شود. سیاست داخلی ایران و مسئله هسته‌ای است که اقتصاد ایران را متأثر می‌کند تا آن درگیری. اینکه بعداً چه خواهد ‌شد بهتر است که سکوت کنم چون در حال حاضر چیزی نمی‌توان پیش‌بینی کرد که آینده این داستان چه اثری روی اقتصاد ‌ایران خواهد داشت. به نظرم ایران مثل هر اقتصاد دیگری عملکرد اقتصادش ترکیبی از دو نوع یا دو گروه عوامل است و این ‌اصل اساسی است که اقتصاد جهانی امروز را شکل می‌دهد. در نتیجه کمی فراتر می‌روم تا از نظر تئوری توضیح دهم که ‌چگونه این کشورها از جنگ متأثر می‌شوند. اگر جنگ را کنار بگذاریم و کشورها مستقیماً وارد جنگ عمیقی نشوند، مثل عراق، ‌سوریه و یمن، داستان اینطور است که عملکرد اقتصادی شما به قول ریاضیدانان حاصل ضرب دو عامل است؛ یکی اینکه، در ‌داخل چقدر می‌توانید سیاست‌های درست اتخاذ کنید؛ دوم اینکه، چقدر با اقتصاد دنیا می‌توانید راحت کار کنید. این دو عامل ‌خیلی اساسی است و هر کدامش که نباشد اثر عامل دیگری را خنثی می‌کند. اینطور نیست که ثبات سیاسی یا اقتصاد ‌کلان نداشته باشید و چیزی که ما تحت عنوان کلی حق مالکیت و قراردادها اشاره می‌کنیم را نتوانید اجرا کنید و بعد بخواهید ‌با اقتصاد جهانی کار کنید. این امکان ندارد. اگر ثبات سیاسی نداشته باشید، کسی با شما کار نمی‌کند. مثلاً کسی در لیبی در ‌تولید کالاهای معمولی سرمایه‌گذاری نمی‌کند، چون ثبات سیاسی ندارد یا در سوریه الان کسی سرمایه‌گذاری زیادی ‌نمی‌کند. این‌ها را در هر کشوری نداشته باشید به مشکل برخواهید خورد. در واقع نه‌تنها خارجی‌ها با شما کار نخواهند کرد، ‌بلکه داخلی‌ها هم کار نخواهند کرد و این اتفاقی است که در مورد ایران افتاده است. در ایران فقط این نیست که ما دچار تحریم ‌شده‌ایم، بُعد دیگر آن است که ثبات اقتصاد کلان نداریم، قواعدی که بیزینس‌هایمان با آن کار می‌کند قواعد شرکت مدرن نیست. ‌در ایران نمی‌توانیم شرکت مدرن مستقل بخش خصوصی داشته باشیم. شرکت بزرگ دولتی می‌توانیم داشته باشیم، ولی ‌شرکت‌های بزرگ مدرن بخش خصوصی نمی‌توانیم داشته باشیم. هم به‌خاطر اینکه ثبات اقتصاد کلان نداریم، هم به خاطر ‌اینکه قواعد ناظر بر بیزینس‌مان درست کار نمی‌کند. این‌ها را هم اگر درست کنیم باز هم اگر نتوانیم با قواعد اقتصاد جهانی ‌کار کنیم اقتصادمان پیش نمی‌رود. یعنی این دو عامل باید با همدیگر باشند. در مورد هر کدام از کشورهای خاورمیانه باید ‌ببینیم درگیری‌های اخیر روی این دو عامل چه اثری می‌گذارد. به هر حال بعید می‌دانم که جنگ اخیر، ثبات اقتصاد کلان عربستان را به هم بزند یا ‌رابطه عربستان و امارات با دنیا را متأثر کند. ثبات اقتصاد کلان ترکیه به‌خاطر مشکلات داخلی از دست رفته، ولی حالا در ‌حال برگشتن است. قواعدی که ترکیه با اقتصاد جهانی کار می‌کند، قواعد بین‌المللی است. در نتیجه بعید می‌دانم که خیلی به‌‌طرز قابل‌توجهی از این درگیری متأثر شود. اقتصاد ایران از ۱۰، ۱۲ سال قبل عملاً از اقتصاد جهانی جدا شد و مشکل داخلی برای خودش درست کرد که در مشکل خارجی ضرب شد. با این حال بعید می‌دانم که ‌ایران از این اتفاقات متأثر شود، مگر اینکه درگیری خیلی گسترش پیدا بکند. ولی متأثر نشدنش به خاطر این است که ایران ‌در اقتصاد جهانی نیست، ۸۵ میلیون جمعیت دارد در نتیجه داخل خودش می‌تواند فعالیت بکند با قوانینی که با اقتصاد ‌جهانی سازگار نیست، ولی بیزینس‌های کوچک ایران با آن آشنا هستند و با آن کار می‌کنند و اگر شوک‌های بزرگ هم وارد ‌نشود، نرخ رشد یکی دو درصد نهایتاً تا سه درصد را می‌تواند ایجاد کند اما این محدود به اقتصاد ایران است نه به‌خاطر ‌درگیری‌ها. درگیری جدیدی که در منطقه ایجاد شده اگر گسترده شود کاملاً باید جداگانه بررسی شود.‌

اگر به تاریخ خاورمیانه نگاه کنیم، سبقه جنگ‌ها و تنش‌ها در منطقه، چگونه کشورها را عقب رانده است؟ یا ‌‌برعکس موجب حرکت رو به جلو بوده؟‎‌ ‌

اصولاً جنگ کشورها را عقب می‌اندازد، خصوصاً در ‌مورد ایران این را تجربه کرده‌ایم. جنگ هشت‌ساله‌ای که بر ایران تحمیل شد، فاجعه بزرگ برای اقتصاد ما بود و تمام منابع‌مان را ‌صرف دفاع کردیم و برای عراق هم چنین بود. جنگ هشت‌ساله سبب شد تا منابع انسانی و فیزیکی هر دو کشور تحلیل برود. اگر چند عدد و رقم را کنار هم بگذارید به نظر اعداد کوچک ‌هستند، ولی در طول زمان این اعداد کوچک و بزرگ فرق‌شان خیلی زیاد می‌شود. مایلم این نرخ رشد‌ها را مرور کنم. اگر ‌اقتصاد شما سالی دو درصد رشد کند، ۳۵ سال طول می‌کشد تا درآمد شما دو برابر شود. اگر رشد اقتصادتان را به چهار درصد ‌برسانید، ۱۷ سال طول می‌کشد و اگر بتوانید نرخ رشد را به هفت درصد برسانید، ۱۰ سال طول می‌کشد تا درآمدتان دو برابر ‌شود. جنگ ایران و عراق هشت سال طول کشید که اگر در آن مدت به جای جنگ پنج یا هفت درصد رشد داشتیم، هر دو ‌کشور می‌توانستند در آن مدت درآمد سرانه‌شان را حداقل یک‌ونیم یا دو برابر کنند که تفاوت عظیمی در زندگی آدم‌ها ‌ایجاد می‌کند. نمونه بسیار تأسف‌برانگیزش هم سوریه است که جمعیتش را از دست داد و تبدیل شد به یکی از فقیرترین ‌کشورها با درآمد سرانه‌ای که الان حدود شش هزار دلار معادل یک‌چهارم متوسط جهانی است. جنگ سوریه فاجعه بزرگی بود، در ‌نتیجه اگر بخواهیم صحبت از جنگ کنیم باید گفت کشورها را عقب می‌برد.

برد و باخت با کدام کشورهاست؟‎‌ ‌

برخی از کشورهای منطقه توانسته‌اند از عواقب ‌مستقیم جنگ دور بمانند که برنده هستند. در نتیجه جنگ اصولاً برای کسانی که درگیرش هستند، بازنده دارد. بقیه ممکن ‌است که گاهی احساس برنده بودن کنند، ولی واقعیت این است که برنده بزرگی ندارد. چند شرکت بین‌المللی ممکن است ‌برنده باشند. صدام‌حسین یا معمر قذافی یا کسانی که جنگ را ایجاد می‌کنند، ممکن است شخصاً برنده باشند اما کشور ‌بازنده است. از نظر انسانی هم که همه بازنده هستند. درنتیجه در نهایت همه کشورها در جنگ بازنده هستند، ولی بازنده ‌اصلی کسانی هستند که مستقیماً درگیر هستند و بقیه به درجاتی که می‌توانند خودشان را از درگیری‌ها جدا کنند، ‌می‌توانند برنده باشند. البته برنده نیستند، ولی می‌توانند خودشان را از مخاطرات حفظ کنند. ترکیه کنار سوریه بود و توانست ‌خودش را از عواقب جنگ دور نگه دارد و اگر درگیر رکود یا تورم بالایی شد، ربطی به جنگ نداشت. ممکن است که جنگ اثر ‌کوچکی گذاشته باشد، اما بیشتر مربوط به سیاست‌های داخلی بود. ازسویی اتفاقات جهانی هم بر ترکیه اثر گذاشت چون به اقتصاد جهانی ‌وصل است.‌

به‌عنوان جمع‌بندی معمولاً کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را با هم بررسی می‌کنند. چون سابقه تاریخی مشترک دارند و ساختار اقتصادی‌شان هم در گذشته با هم مرتبط بوده است، ولی جداکردن کشورها در گروه مختلف خیلی مفید است. نمی‌توانید شش کشور را با ترکیه، ایران و مصر در یک چارچوب بگذارید. کشورهای کوچک را هم نمی‌توانید با این دو گروه در یک چارچوب بگذارید. به‌جز ویژگی‌های خاصی که هر کشور دارد، ویژگی‌های جمعیتی و جغرافیایی از نظر اندازه و جمعیت کشور، اهمیت پیدا می‌کند و همین عوامل سبب می‌شود نقش منابع طبیعی در کشورهایی مثل عربستان، امارات یا قطر با نقش‌اش در ایران یا عراق فرق کند.

* ایران چگونه و تا چه اندازه تاثیر خواهد پذیرفت؟ ‌‎‌ ‌

در مورد ایران به‌طور مشخص، 10، 12 سال است که به‌واسطه مشکلات تحریم‌ها و مشکلات خارجی حاصل‌ضربش با سیاست‌های اشتباه داخلی، رشد اقتصادی صفر داشته است. من همیشه نرخ ارز 4200تومان را در صدر سیاست‌های اشتباه داخلی ایران می‌گذارم و به‌علاوه سیاست‌های انرژی بسیار اشتباهی که ایران را از یک تولیدکننده بزرگ انرژی به اتلاف‌کننده بزرگ انرژی تبدیل کرده است. در مورد انرژی آمار جالبی وجود دارد؛ ایران از نظر مصرف سرانه، پرمصرف‌‌ترین نیست، از نظر تولید هم بالاترین تولید را ندارد اما ایران به‌ازای هر یک دلار تولید، بیشترین مصرف انرژی را دارد؛ یعنی اتلاف‌گرترین کشور در مصرف انرژی در دنیاست. این مسئله اقتصاد سیاسی است و صرفاً اقتصادی نیست، ولی به این معنا نیست که خوب است. در واقع اتلاف منابع است و اقتصاد ایران را دچار مشکلات بزرگی کرده است. بنابراین مهم‌ترین اثر بر اقتصاد ایران از این دو محور مورد اشاره اثر می‌پذیرد.

تا به حال درگیری‌ اخیر اسرائیل و فلسطین بی‌سابقه بوده، اما اینکه در آینده چه اثری بر کشورهای منطقه و ایران بگذارد، بستگی دارد به اینکه سیاست‌های کشورها در قبال این اتفاق چطور باشد و چقدر بتوانند خودشان را از درگیری‌ها دور نگه دارند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه اقتصاد
پربازدیدترین
آخرین اخبار