کمال اطهاری اقتصاددان و پژوهشگر اقتصاد توسعه و رفاه:
با کاریکاتورهای سیاستگذاری مواجهیم
به نظر میرسد که زمان تعدیل گفتمانهای انتزاعی اقتصادی فرا رسیده باشد. تاریخ بارها نشان داده است که مهمترین چیزی که کشورهای ثروتمند را از کشورهای فقیر متمایز میکند اساساً توانایی بالاتر آنها در تولید است.
کمال اطهاری، اقتصاددان و پژوهشگر در گفتوگو با روزنامه هممیهن میگوید: دولت باید ابتدا یک برنامه جامع توسعه پایهریزی و تدوین کند و سپس بقیه سیاستها را در راستای آن شکل دهد تا دچار آسیب نشود. در غیر این صورت، اقتصاد دچار چالش خواهد شد.
*به نظر شما دولت جدید و بانک مرکزی جدید باید کدام سیاستها را در پیش بگیرند که منجر به توسعه کشور شود. آیا تداوم سیاستهای پولی و مالی که اکنون در کشور اجرا میشود کمکی به توسعه خواهد کرد؟
ایران فاقد الگوی توسعه است و الگوی توسعه بخش واقعی در خدمت اقتصاد دانشبنیان است. پشتیبان آن هم جامعه دانش بوده و این همان الگویی است که بخش واقعی اقتصاد را سامان میدهد تا بتواند زنجیره ارزش داخلی را کامل کند. این زنجیره در ایران هم در بخش صنایع و هم در بخش خدمات بسیار ناقص و عقبمانده است. بنابراین نمیتواند در زنجیره جهانی ارزش وارد شود. سیاستهای مالی و پولی باید در خدمت توسعه باشد. در ایران به نظر میرسد کاریکاتوری در بودجهریزی و در مسائل مالی به وجود آمده است. کاریکاتوری در بورس، کاریکاتوری در بانک مرکزی و کاریکاتوری در سیاستگذاری اقتصادی داریم. این کاریکاتورها یک دکور مقوایی هستند که با یک باد ملایم هم ریزش میکند. همانطور که دیدیم این مسئله در سالهای گذشته رخ داد.
*به نظر شما سیاستهای انقباضیای که بانک مرکزی در پیش گرفته است، باید در دوره جدید هم ادامه پیدا کند؟
مشکل این است که سیاستهای کشور، با اقتصاد توسعه میانهای ندارد. از همین رو در جریان اصلی گفتمان داخل دولت و رسانهها هم این گفتمان به کلی فراموش شده و جای خود را به صحبتهای انتزاعی غیرقابل اجرا داده است. سیاستهای انبساطی و انقباضی در چارچوب توسعه معنا مییابند؛ وگرنه خودشان به خودی خود هیچ معنایی پیدا نمیکنند. وقتی برنامهای وجود نداشته باشد، انبساط همانقدر بیمعناست که انقباض هم هست. همانطور که در این سالها دیدیم، سیاستهای مالی و پولی مختلف انقباضی و انبساطی کمکی به توسعه کشور نکرد.
سالیان سال است که دولتها همه شکل هم شدهاند. تنها تفاوتشان این است که اقتصاددانان راست و اصلاحطلب خوشروتر هستند و اقتصاددانان طیف مقابل حالت تهاجمیتری دارند. همانطور که در سیاست چنین است. برای ساماندهی برنامههای بخشهای پیشروی اقتصاد کشور، دولت باید سیاستهای انبساطی داشته باشد. اما اگر بخش پیشرو تشخیص داده نشود، سیاستهای انبساطی، تورمزاست. مثل مسکن مهر. اکنون یک ملغمهای از انبساط و انقباض در کشور در حال اجراست. در بخش مسکن بانکها به مسکن دولتی اعتبار دادند، این یک سیاست انبساطی است.
از سوی دیگر بودجه عمرانی متوقف شده است و این عمل نشانه یک سیاست انقباضی است. سالیان سال است که این ملغمه ناکارآمد در حال اجراست. فرقی ندارد دولت اصلاحطلب روی کار باشد یا دولت اصولگرا، سیاستهای پولی و مالی ملغمهای ناکارآمد از انقباض و انبساط است. هر دو زیورهای عاریهای به حساب میآیند و تنها اسمشان عوض میشود اما در عمل هیچکدام تفاوتی با یکدیگر نمیکنند.
*بانک مرکزی و وزارت اقتصاد باید چه سیاستهایی در پیش بگیرند که در خدمت توسعه پایدار کشور قدم بردارند؟
اولین اقدام آنها باید تدوین برنامه باشد. برنامه توسعه دانشبنیان خیلی مهم است. دولت باید برنامه چهارم توسعه را بازنگری و به روز کند زیرا این برنامه، جامعترین برنامهای است که تدوین شده است. از سوی دیگر انتخابات باید آزاد شود تا افرادی کاندیدا شوند که بتوانند مشکلات اقتصاد ورشکسته یا به قولی ویرانه ایران را تحویل گرفته و آن را آباد کنند.
*یکی از دستاوردهای دولت سیزدهم اتکا به درآمدهای مالیاتی است. مالیات بر ارزش افزوده که نوک پیکان خود را به سمت اقشار فرودست جامعه هدف نشانه گرفته در دولت سیزدهم و بهخصوص در این سال آخر رشد بسیاری یافت. به نظر شما این سیاستهای جدید مالیاتی که در بودجه امسال تصویب شد، سیاستهای درستی بود؟
ذکر این نکته و توجه به آن بسیار درست و بجاست؛ وقتی دولت یک موضع توسعه داشته باشد، مالیات را بهگونهای ساماندهی میکند که فرآیند توسعه رخ دهد نه اینکه بدون فراهم کردن زمینه تولید، مالیات وضع کند. وقتی پایههای اقتصادی و برنامهای در جامعه شکل گرفته باشد، مالیات هم براساس همان برنامه وضع میشود. بعد از آن اقداماتی مانند انتقال یارانهها صورت میگیرد. مثلاً صندوق توسعه شهری و منطقهای میتوانند به شرکتهای نوپا تسهیلات و وام دهند تا شرکتهای نوپا شکل بگیرند و بتوانند زنجیره ارزش جامعه را تکمیل کنند. پیش از این اقدامات و در زمانی که رشد کشور منفی است، چگونه مالیات بگیرند؟ اصلاً فرض کنید دولت به رشدی اشاره کند که به سبب فروش نفت به دست آمده است؛ وقتی کشور از فروش نفت دولتی رشد کرده، چه مالیاتی از چه کسی بگیرد؟
در چنین شرایطی اسم این سیاستها مالیاتگیری نیست؛ باجگیری است. اینها سیاستهای فئودالی به حساب میآیند. حتی نمیتوان به چنین سیاستی مالیات سرمایهداری گفت؛ این نوع مالیاتگیری، مالیاتگیری فئودالیستی است. درآمدهای نفتی دولت به اندازه کافی نبوده است و دولت نتوانسته رانت نفتی از جهان بگیرد زیرا نفت را به شکل مخفیانه به فروش میرساند؛ پس پول نفت ناچیز است و همان هم به شکل چمدانی به دست دولت میرسد. به همین دلیل دولت مالیات میگیرد تا بتواند رانت خود را ادامه دهد. این دولت، سیاستهایی را در پیش گرفته که حتی مالیاتگیری هم در آن به شکل فئودالی است.
سیاستهای مالیاتی اصلاً سرمایهدارانه نیست. بر همین اساس، شرکتهای متوسط و کوچکی که زنجیره واقعی ارزش را تشکیل میدهند، ورشکسته و تعطیل میشوند. در عوض، شرکتهای بزرگی که میتوانند از رانت استفاده کنند مانند خودروسازان و پتروشیمی و امثال این شرکتها، سود میبرند. باز برمیگردیم به اینکه وقتی الگو و برنامهای برای توسعه کشور وجود ندارد و عدهای میخواهند به هر قیمتی جایگاه خود را حفظ کنند، حاضر میشوند به هر قیمت که شده این گونه از مردم مالیات بگیرند؟ مالیات ارزشافزوده از چه کسی اخذ شود؟ از افرادی که وجود ندارند و مسکنی که معامله نمیشود یا از خرید روزمره مردم؟
*میتوان گفت به دلیل چنین سیاست نادرست مالیاتیای که فرمودید، در بخش کالاهای مصرفی و بهخصوص مواد غذایی با تورم زیادی مواجه شدیم؟
بله به دلیل سیاستهای مالیاتی است که تورم مواد غذایی بیشتر از تورم کل است. وقتی دولت از مایحتاج روزمره مردم مالیات کسر میکند، تورم این کالاها نیز افزایش مییابد.
*موضعی که بانک مرکزی و دولت باید در برابر نرخ ارز بگیرد چیست؟
بحث نرخ ارز هم در حوزه عمومی تبدیل به امری زرد شده است. سوال دقیقاً شبیه به سوالاتی مانند «بازار خوب است یا بد» شده است. الگوی توسعه مهم است. بحث اینقدر انتزاعی و دور از واقعیتهای جامعه است که تنها منجر به سرگرمی میشود. بحث تکنرخی کردن ارز هم از این قبیل است. دولت و بانک مرکزی باید در چارچوب الگوی توسعه تصمیمگیری کند.
زمانی که کرهجنوبی با عجله ارز را تکنرخی کرد بحران جنوب شرق آسیا رخ داد که ممکن بود کل جهان را در خود فرو ببرد. این بحثهای ابتدایی واقعاً باید عمیق بررسی شود. اینکه بپرسیم ارز تکنرخی شود یا نه بحث تقلیلیافتهای است که در حوزه عمومی رایج شده است. این علم اقتصاد نیست. اقتصاد توضیح میدهد که یک الگوی توسعه وجود دارد و باید براساس آن اقداماتی انجام داد. نرخ ارز و بقیه مسائل پولی و مالی باید براساس همین تعیین شود.
*اگر بخواهیم کمی ملموستر و کمتر انتزاعی بحث کنیم، به نظر شما بانک مرکزی و دولت جدید چه سیاستی باید در پیش بگیرند که هم رشد اتفاق بیفتد و هم اقشار فرودست جامعه آسیب نبینند؟ زیرا با آزادسازی نرخ ارز و اصلاح اقتصاد کشور اولین قشری که دچار ضرر و زیان میشوند، اقشار فرودست جامعه هستند.
بهطور کلی نوسانات و عدم ثبات به همه بخشها آسیب میزند. تنها صنایع رانتی و خود دولت از این شرایط منتفع خواهند شد. یعنی این نوسانات برای صنایع و شرکتهای نوپا بسیار مضر است. همین نوسانات منجر شده که بخش مولد تمایلی به کار کردن نداشته باشد. این را از زبان خود و از نظر کارشناسی نمیگویم؛ اتاق بازرگانی هم چنین موضعی دارد. عدهای به نام اقتصاددان میخواهند نماینده افرادی باشند که خودشان موضع دارند. زمانی که بخش مولد کشور جای پای خود را محکم نکند، نمیتوان دست به چنین سیاستهایی زد. ماشینآلات پیشرفته که در ایران موجود نیست اما کارخانهها به آن نیاز دارند را تصور کنید.
وقتی بخش مولد ناتوان و کمتوان است قیمت ارز چگونه افزایش یابد؟ رشد بهرهوری در ایران منفی است. بخش مولد نمیتواند ماشینآلات لازم را وارد کند و نیروی کار مولد و ماهر مهاجرت میکند. این مجموعه منجر میشود که هزینههای تولید گرانتر شوند. افزایش نرخ ارز هم این چرخه را سنگینتر میکند و هزینههای تولید را بالاتر میبرد. هنگام تصمیمگیری برای سیاستهای ارزی باید همه این نکات را در نظر داشت. کودکانه و سادهانگارانه است اگر بخواهیم بدون در نظر گرفتن این موارد صحبت از آزادسازی نرخ ارز کنیم. از سوی دیگر چنین مباحثی منجر میشود به اینکه مبحثی مانند توسعه، مغفول واقع شود.
*پس با این حساب، بحث درباره تعهد ارزی نیز در همین دسته جای میگیرد؟
کاملاً همینطور است؛ سیستمی که بخواهد تعهد ارزی به وجود بیاورد باید توجه کند که قرار است بخشهای دیگر اقتصاد را چگونه ساماندهی کند؟ براساس آن برنامه باید تصمیمگیری کرد. سیستمهایی مانند کرهجنوبی، چین و ژاپن الگویی دارند که به آن دولت توسعهبخش یا دولت رفاه توسعهبخش میگویند این افراد مجموعههایی را ساماندهی میکنند که تعهداتی میدهند و نسبت به آن تعهدات بخشایش مالیاتی یا حمایتهایی دریافت میکنند.
شرکتها باید تعهدات و گزارش دهند. مثلاً اگر حمایت مالی دریافت کردند، تعهد میدهند که نفوذ خود را در بازارهای جهانی افزایش دهند. یعنی در واقع پیشنهاد و سودی دوطرفه است. پیشنهادی مالی به شرکتها داده میشود و شرکتها هم تضمین میدهند. این گفتمان باید در رسانهها و اقتصاد کشور همهگیر شود. دولت باید از شرکتها بخواهد که اثبات کنند حداقل در بازار ایران موفق خواهند بود یا خیر؟ یک سیستم کارآمد اینگونه است.
*یعنی کوچک و بزرگ بودن دولت در اینجا مطرح نیست؟
کارآمدی مطرح است. ایران از دولت چین بزرگتر نیست اما دولت چین کارآمد است و دولت ایران ناکارآمد است. دولت ایران از دولت آلمان کوچکتر نیست اما دولت آلمان کارآمد است. اقتصاد باید در ریل خود حرکت کند. بحث کوچک شدن و بزرگ شدن دولت، در روانشناسی اصطلاحاً گفتاردرمانی نامیده میشود. یعنی مجموعه اقداماتی که تنها در سخن پدیدار میشود. به نظر میرسد اگر این اتفاق رخ ندهد، دولت با چالش مواجه میشود و نمیتواند از تحولات منطقه که تا حد زیادی به نفع ایران بوده است، بهره کافی را ببرد.