| کد مطلب: ۲۸۳۵

جنت و اعتراض

درباره باغ بزرگ کنار ترمینال که قرار است محل تجمع شیرازی‌ها شود

درباره باغ بزرگ کنار ترمینال که قرار است محل تجمع شیرازی‌ها شود

به آن منطقه می‌‌گفتیم؛ ترمینال. پر بود از کامیون، تریلی و ماشین‌های سنگین. بعضی جاها آسفالت‌اش از رنگ روغن‌سوخته‌ها، زیر آفتاب جِنگ شیراز برق می‌زد. هوا هم بوی دود و روغن داشت. هرازچند دقیقه‌ای هم صدای بوق و ترمزدستی‌های راننده‌ها در گوش می‌پیچید. کلا جای خوبی برای رفتن، دروازه کاشتن و گل‌کوچیک زدن نبود، چه برسد به دوچرخه راندن. ولی کنار ترمینال، جایی بود که از پشت دیواره‌های تابوکی هم دیدن داشت. سروهای بلندش از هر دیواری بلندتر بود و از دور هم دیدنی. نمی‌دانم. شاید از همان سروهایی که سعدی درباره‌شان گفته بود: «به سرو گفت کسی، میوه‌ای نمی‌آری/ جواب داد که آزادگان تهی‌دست‌اند». نه فقط که آن سروها که آن باغ هم، در میان باغ‌های شیراز فرودست بود. هم از لحاظ جغرافیایی خیلی فرودست‌تر از باغ‌های سلطنتی ارم و عفیف‌آباد و حتی باغ‌های خاطره‌ساز دلگشا و قصرالدشت بود و هم، همان‌طور که سعدی می‌گفت پر بود از سروهای تهیدست و بی‌میوه. آن باغ فرودست اما، دو ویژگی داشت که به کار شهر می‌آمد و شهردارها را وامی‌داشت هر بار برای آن فکری کنند. یکی، بزرگی‌اش بود و زمین‌ پهناوری که میان سروها افتاده بود و می‌شد برایش کارکرد تراشید و به‌اصطلاح از آن، نان درآورد. دومی، همین موقعیت جغرافیایی‌اش بود. باغی بزرگ در جنوب‌غربی شهر آن روزها، که البته در شیراز امروز تقریبا به مرکز شهر رسیده است. باغ بزرگ کنار ترمینال، یک طرف‌اش می‌خورد به جاده بوشهر (که به آن «جاده سیمان» و به‌طور رسمی «بلوار امیرکبیر» هم می‌گفتند).
این دو ویژگی، شهرداری را واداشت که برای آن باغ بزرگ، کاربری بتراشد. اولین کاری هم که به ذهن‌شان آمد و راه افتاد، برقراری نمایشگاه‌ بود برای دهه فجر و شب عید. باغ را غرفه‌بندی کردند و صاحبان کالا هم جنس آوردند و مردم هم صف بستند برای خریدن آجیل، لباس، پوشاک و خرت‌وپرت. آنجا بود که ما تازه فهمیدیم باغ بزرگ کنار ترمینال، اسم هم دارد. اسمش «باغ جنت» بود. روی پلاکاردهای تبلیغاتی نمایشگاه نوشته بود. از آن به بعد بود که هم اسم باغ را فهمیدیم، هم پشت دیوارهایش را دیدیم. گرچه چادرهای غرفه‌ها بین درخت‌ها را بند آورده بود و نمی‌شد جز آسفالت‌های بین خِرَندها جای خاصی رفت.
باغ جنت اما به‌تدریج در این سال‌ها عمومی‌تر شد. دیگر، باغ کنار ترمینال نبود. تقریبا شد یکی از پارک‌های عمومی شیراز، برای مردمی که عصرها دوست دارند پیک‌نیک کنند و بچه‌هایی که دوست دارند بدمینتون، فوتبال و والیبال بازی کنند یا دوچرخه برانند. حالا دیگر بین درختان سرو باغ جنت، منطقه ممنوعه نیست. سکوهایی زده‌اند تا مردم بر آن بنشینند و برخلاف سال‌های بچگی ما، نه دود گازوئیل کامیون‌ها که اکسیژن را به شش‌ها بکشانند.
این روزها اما باغ جنت، وجه نمادین تازه‌ای هم پیدا کرده است. باغ بزرگ کنار ترمینال دیروز و پارک بزرگ گردشگری دیروز، قرار است فردا و فرداها تبدیل شود به مکان امنی برای اعتراض. چنان‌که مسئولان شهری شیراز گفته‌اند: «اولین مکان ایران برای برگزاری تجمعات». اتفاقی که می‌تواند نسخه آزمونی برای تهران و دیگر کلانشهرها به دست دهد.
اما فارغ از این اتفاق، کنارهم قرار گرفتن واژه‌های «جنت» و «اعتراض» هم، واجد وجه نمادین است. جنت، یادآور همان روضه رضوان است که حافظ درباره‌اش می‌گفت، پدرم آن را به دو گندم بفروخت. همان داستان الهی که قصه اعتراض است و نافرمانی و امر ممنوع را خواستن. اینکه ذات آدمی چنان است که حتی در بهشت هم که باشد، بالاخره از مطالبه آنچه او را از آن بازداشته‌اند، خودبازداشتن نمی‌تواند. آدم آن داستان، البته نه تحت‌تاثیر فضای مجازی بود، نه ماهواره‌ها مدام او را به برخاستن می‌خواندند، نه حزب، تشکیلات، سندیکا و رسانه‌ای داشت. حداکثر می‌شد گفت، تحت نفوذ بود. همان که وسوسه شیطان خوانده می‌شود. همان که در ادیان دوخدایی، رب شر می‌شود در برابر رب خیر. اهریمن در برابر یزدان. روایت دینی برای وسوسه شیطان نقش قائل می‌شود؛ اما ریشه خروج و نافرمانی وسوسه نیست. ذات انسانی است که تخم وسوسه در خاک آن می‌پرورد. ذاتی مبتنی بر برنتافتن، ممنوعه را خواستن و اعتراض. ذاتی که حتی اگر بهشت را به آن دهند با یک تبصره ممنوعه، آخرالامر سراغ همان می‌رود که
گفته‌اندش نرو.
حالا درباره اعتراض، گردهم‌آمدن و تجمع کردن در جاهایی مثل باغ جنت هم، این ذات انسانی را باید لحاظ داشت. نمی‌توان گفت برای اعتراض به جنت بروید، اما برای هر تجمع، گردهم آمدن، سخن گفتن و شعار دادن، هزار بند و اماواگر و شرط گذاشت. همچون، قانون اساسی که در بندهای مختلف از آزادی و حقوق ملت می‌گوید، اما در انتهای آن یک «مگر» می‌آورد که با تفاسیر کشدار، تبصره‌ها و شرط‌های نگهبانان آن، عملا بلاموضوع و ممتنع می‌شود. اتفاقی که برای همین اصل27 قانون اساسی درباره برگزاری تجمعات مسالمت‌آمیز رخ داده است و تا امروز، عملا هیچ حزب و گروه سیاسی‌ای نتوانسته برای طرح مطالبات و خواست‌های خود، تجمعی عمومی برگزار کند.
به بیان دیگر، گرچه اقدامی چون تعیین محل تجمعات در اماکنی چون باغ جنت شیراز، گامی‌به‌پیش است و می‌توان از آن استقبال کرد؛ اما نکته مهم‌ این است که محتوا اصل است، نه ظرف. مهم آن است که اعتراضات آزادانه بیان شود، نه در مرحله صدور مجوزها، برگزاری تجمعات را به امر محال تبدیل کرد و نه در شرط و شروط دادن مجوز، چنان شود که دایره سخن، اعتراض، بیان و شعار بسته شود و عملا فضا به سمت برپایی تجمعات نمایشی و حمایتی برود. همان‌طور که در برگزاری راهپیمایی‌ها، یک طرف از انواع تبلیغات، امکانات و ابزارها برخوردار است و طرف دیگر، چنین امکانی ندارد و اگر هم به خیابان بیاید، پیشاپیش باید صابون هزینه‌های آن را بر تن بمالد. اگر چنین باشد، تعیین «جنت» هم برای اعتراض حاصلی ندارد. معترضان، در جست‌وجوی امر ممنوع از بهشت می‌گریزند و به دامان همان خیابان، فضای مجازی و تجمعات غیرقانونی می‌آویزند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی