| کد مطلب: ۱۸۷۸

جان‌ها و موها

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

چهل روز از آن روزی که تیتر زدیم «جانی به مویی» گذشت. در این روزها، موجی از رنگ و سخن به میان آمد. نسل‌هایی که دیده نمی‌شدند، خود نمودند. نمایه‌ها به میان آوردند و دل از دیده‌ها ربودند. مرزهای میان مجاز و واقعیت بیش از همیشه در هم رفت. گرچه ناواقعیت‌های مجازساخته هم بسیار به میان آمدند و در برساختن هر امر ناواقع، خود را مجاز دانستند. سناریوهایی از دو سو نوشته شد و سناریونویسان در جست‌وجوی بازیگر برآمدند. یکی، هر معترضی را و هر آزادی‌خواهی را و هر دیگرگونی‌خواهی را به چوب دشمنی می‌راند و دیگری، می‌خواهد بار تغییری ناگهانی را بر دوش حرکتی اجتماعی بنشاند و خواه‌ناخواه به نام زندگی، در جهت برهم‌ریختن پایه‌های حداقلی زیستن برآید.

در این میان، آنچه همچنان خواستنی است و پسندیدنی و بر سر آن می‌توان سخن گفت همان جوانانی است که به زیستنی چنان که می‌پسندند، می‌بندند و از دیگران می‌خواهند که به او پیوندند. همین دیروز، در مسیری کوتاه دو نمونه آن را دیدم. صفی از دختران جوان و تک‌وتوکی از پسران با هم می‌رفتند و می‌گفتند و می‌خندیدند. از سر چهارراه گذشتند. از کنار میان‌سالی گذشتند که بر موتورش تکیه زده بود، در انتظار مسافر. دختران را دید و لبخندی زد. یکی از دختران برآشفت که: «چرا می‌خندی؟». میان‌سال گفت: «می‌خندم چون از کارتان خوشم آمد؛ می‌خواهم بگویم با شما هستم».

کمی پایین‌تر، همین تصویر به شکلی دیگر تکرار شد. مرد و زنی با هم می‌رفتند. زن حجاب از سر انداخته. زن دیگری از کنارشان رد شد. چنین به نظرم آمد که کارمند یا معلمی است در حال برگشتن از محل کار. مقنعه بر سر داشت. او هم از کنار زن و مرد با خنده‌ای رد شده بود. بحث آنها هم در گرفت. او هم می‌گفت خنده‌اش از باب همراهی و همدلی است.

این، حرکت طبیعی و همدلانه آن چیزی است که می‌تواند اصلی‌ترین میراث مهسا باشد. گام برداشتن آرام و گام‌به‌گام. از خیابان تا دانشگاه. هر گامی را با دیدن و اندیشیدن به پیش برداشتن و هر سخن منطقی و دلسوزانه را قدر دانستن. برآشفتن و دشنام گفتن و خشونت کردن، حاصلی ندارد جز بخش مهمی از جامعه را از همراه شدن ترساندن و برانگیختن طرف مقابل را به بیشتر ترساندن. تبدیل معادله «جان‌ها و موها و رنگ‌ها و سخن‌ها» به معادله «مشت‌ها و باتوم‌ها و سلاح‌ها» نه یک تغییر استراتژیک که اشتباهی استراتژیک است. نه همراهی که راه‌بندان و بن‌بست می‌آفریند. این حرکت آرام در مسیر تثبیت سبک زندگی در تامین حق شهروندی است که اهمیت دارد. این همان پیشروی آرامی است که آصف بیات می‌گوید. پیشروی آرام زنان ایرانی که امروز در حال تثبیت در خیابان‌هاست.

خیابان‌هایی که دیگر کمتر شباهتی نه به دهه 60 و 70 که به همین 10‌سال و پنج‌سال قبل هم ندارد. حرکت برآمده از آتشی که رفتن مهسا به دل‌ها انداخت، بیش از هر گام بلندتر و دیگر، نیازمند تثبیت و تقویت و تعمیق خویش است. سبک زندگی مدرن با گسست از راهی که از دهه 60 تاکنون طی کرده، نمی‌پاید و راه رفته را هم به پس می‌گرداند.

حرکت «گام‌به‌گام» چنان که مهدی بازرگان می‌گفت، راه منطقی است. آنان که چنین می‌گویند و از خشونت و مرگ‌خواهی پرهیز و هشدار و انذار می‌دهند، دشمنان تغییر و مخالف تحولات نیستند. بسیاری از آنان، خود پیشرو این راه بوده‌اند و سال‌ها هزینه پرداخته‌اند. حرف آنها، نفی ضرورت تغییر نیست؛ نگرانی از بی‌ثباتی است. همراهی با اقتدارگرایی نیست؛ توجه به محاسبات و معادلات و واقعیات عینی قدرت است. چه آنهایی که لب به سخن گفتن در این روزهای سخت گشوده‌اند، از بهزاد نبوی تا احمد زیدآبادی و چه آنهایی که لب از سخن گفتن بسته‌اند؛ این دغدغه‌ها را دارند. آنان تنها مرز می‌بندند با تندروی و یکباره‌خواهی و طرح خواست‌های نامتناسب و فراتر از ظرفیت‌های موجود. چون نیک می‌دانند دوقطبی کردن فضا و حذف نیروها و سخن‌های میانه، راه گشودن بر آنهاست که برای حفظ وضع موجود لحظه‌ها را می‌شمارند تا به بهانه جرقه‌ای، آتش برافروزند و به خاطر دستمالی، قیصریه را بسوزانند. شرط تداوم و ثمر دادن حرکتی که برای زندگی چهل روز است شکل گرفته، این است که جان‌ها و دهان‌ها بوی مرگ نگیرد و طمع دیگرگونی، طعم خوش دیگرخواهی را از کام‌ها نبرد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی