| کد مطلب: ۸۱۳۱

حلقه مغفول 28مرداد

درباره درسی که پس از هفتاد سال هنوز نیاموخته‌ایم

درباره درسی که پس از هفتاد سال هنوز نیاموخته‌ایم

هفتاد سال است درباره آن روز حرف می‌زنند. طرفِ پیروز، ۴۴ سال است از تخت افتاده. طرفِ مغلوب، جز مدتی کوتاه همواره در اپوزیسیون مانده است. نظام جهانی نیز طی این هفت دهه تغییرات جدی پیدا کرده است. از «بریتانیای کبیر» جز نمادهای پادشاهی چیزی نمانده است؛ گرچه همان هفتاد سال پیش هم، در نشیب بود و بدون یاری دولت آمریکایی ژنرال آیزنهاور و سلسله تحولات داخلی ایران، بعید بود می‌توانست برسد به آنچه می‌خواست. فراتر از همه اینها، نظام دوقطبی و فضای جنگ سرد شکل‌گرفته پس از جنگ جهانی دوم که بخش مهمی از رخداد ۲۸مرداد ذیل آن، قابل تحلیل است؛ بیش از سه دهه است دیگر وجود خارجی ندارد و سناریوهای جایگزین قطب دوم هم، هنوز در مرحله جنینی به سر می‌برند. توفان تحولات در حوزه‌های تکنولوژی و رسانه نیز بی‌نیاز از توضیح است؛ توفانی که حتی سازماندهی و سازمان‌یابی سیاسی و اجتماعی را هم متحول کرده و بسیاری از خانه‌های قدیمی را بر باد داده است. بااین‌حال، هنوز و همچنان روایت‌هاست که درباره آن رخداد از سوی کنشگران و تاریخ‌پژوهان و سیاستمداران چه از ایرانیان و چه از دیگران منتشر می‌شود. اسناد پنهان به‌تدریج آشکار می‌شود و خود، بستر تحلیل‌ها و پژوهش‌ها و موضع‌گیری‌های جدید را فراهم می‌سازد. چنان‌که سخن اخیر وزیرخارجه سابق انگلیس بحث‌هایی نو را شکل داده است. گویی، آن دو سال که از منظر تحولات جهان، استراتژی «موازنه منفی» را در جهان دوقطبی شکل داد و بستر جنبش غیرمتعهدها را فراهم آورد، تجربه‌ای بی‌بدیل بود که هم پیروزی اولیه آن، هم شکست خوردن آن و هم پیامدهای آن، همچنان جای اندیشیدن و کاویدن دارد. ازاین‌روست که به‌ویژه رخداد ۲۸مرداد ۱۳۳۲ و عوامل و نیروهای مؤثر و فعال داخلی و خارجی آن، از پسِ هفت دهه همچنان سوژه‌ای است که به آن پرداخته می‌شود.

در این میان، به نظر می‌رسد حلقه‌ای از حلقه‌های مؤثر در رخداد ۲۸مرداد مغفول مانده و به‌نوعی، می‌توان گفت مفقود شده است. این حلقه که کمتر درباره آن سخن می‌رود، «عوامل و نیروهای منفعل در رخداد ۲۸مرداد» هستند. در واقع، نیروهای مؤثر در این رخداد را باید در دو دسته دید؛ یکی، نیروهای فعال (اعم از داخلی و خارجی) و دوم، نیروهای منفعل. و اگر دقیق‌تر به روند تحولات بنگریم، گزافه نیست اگر مدعی شویم نقش و تاثیر آن نیروهای منفعل در رخداد ۲۸مرداد و سقوط دولت مصدق، از نیروهای فعال هم بیشتر بوده است! نیروهای منفعل شاید برخلاف نیروهای فعال، نام‌ونشان و تابلو و عنوان مشخصی نداشته باشند؛ اما می‌توان آنان را یافت و شناخت. نیروهای منفعل، همان نیروهایی بودند که یک‌سال و یک‌ماه قبل در ۳۰تیرماه۱۳۳۱ برای بقای نهضت ملی و تداوم دولت مصدق، به خیابان‌ها آمدند و جان فشاندند و شعار «یا مرگ، یا مصدق» بر زبان راندند و سیاستمداری توانمند اما فاقد پشتوانه و پایگاه اجتماعی چون احمد قوام را بر سر جای خود نشاندند. آن نیروی اجتماعی، ایدئولوژی یکسانی هم نداشت. از سنتگرایان حامی کاشانی تا ملی‌گرایان سکولار حامی مصدق و از چپ‌های توده‌ای تا توده‌های مردمی همه با خواست و شعاری مشترک به میدان آمدند و هزینه دادند و دولت ملی را همراهی کردند. همه آن نیروها البته سازمان و سامان سیاسی جدی نداشتند، اما واجد نوعی ارتباطات اجتماعی و همگرایی سیاسی بودند که آنان را در راهبرد حمایت از دولت مصدق، همسو و همگام می‌کرد و در این مسیر مشترک، از دادن هیچ هزینه‌ای (حتی جان شیرین)، ابایی نداشتند؛ چنان که دادند.
پرسش کلیدی و شاید معمای اصلی رخداد 28مرداد 1332 همین است که طی یک‌سال و یک‌ماه، آن نیرو چه شد و کجا رفت؟ بخشی از پاسخ مسئله، البته به بروز چنددستگی و شکاف در سطح نخبگان بازمی‌گردد. همان شکاف و چنددستگی که کاشانی و برخی از سران جبهه‌ملی را از متحد مصدق به نقطه مخالفت و حتی دشمنی با او رساند. تا جایی که گاه گفته می‌شود آنان عملاً در صف همراهان و یاران جریان برانداز دولت قرار گرفتند. نیروهای چپ و حزب توده نیز که هیچ‌گاه متحد و مؤتلف جدی مصدق نشدند، در این یک سال آخر نیز گرچه بعضاً هشدارها و خبرهایی به او می‌دادند و از توطئه‌های راستگرایان دربار و بازار می‌گفتند، اما در هنگامه و روز حادثه (به خواست خود یا دستور دولت) در صحنه نماندند و نبودند و بازیگر صحنه‌آرایی دیگران شدند. حتی خود مصدق و نزدیک‌ترین یاران و دولتمردان او نیز، چنین بودند. آنان نیز به هر دلیل، در روز حادثه نه نیرویی فعال که منفعل بودند. ناگاه سر برآوردند و تانک‌ها و سربازان و اوباش را بالای سر خود دیدند. چنین است که می‌توان از «انفعال» به‌عنوان مؤثرترین نیرو در شکل دادن به سرنوشت دولت مصدق یاد کرد. چراکه پیش از این، توطئه‌های دشمنان مصدق که در آن موارد نیز از حمایت نیروهای خارجی برخوردار بود، کم نبود؛ اما هر بار مواجهه فعالانه مصدق و نیروهای حامی و پایگاه اجتماعی او، چنان بود که آن نقشه‌ها را بر باد داد و توطئه‌گران را ناکام گذارد. نه‌فقط در 30تیر 1331 که در 9 اسفند 1331 نیز، مصدق و حامیان او چنان فعال بودند که از دام دربار و روحانیت درباری و همراهی جریان سنتی، جان به در ببرند. حتی در 25 مرداد 1332 (تنها سه روز پیش از سقوط)، دولت و متحدان آن هنوز آنقدر فعال و هوشمند بودند که فرمان شاهانه و شبانه برکناری را بی‌اثر سازند. اما سه روز پس از آن پیروزی که حتی شاه را به فرار از کشور واداشت، شرایط چنان پیش رفت که به‌ چشم‌برهم‌زدنی، سرنوشت دولت و حتی تاریخ ایران دگرگون شود. آنچه، باید شناخت، این اتفاق و این انفعال است؛ انفعالی که اتفاق نیروها را از میان برمی‌دارد. پایگاه اجتماعی مشروطه‌خواهان و تغییرخواهان را به خانه‌نشینی وامی‌دارد. احزاب و سیاستمداران را به توهم دچار می‌سازد. همچون، خوابی می‌آید و جامعه و کنشگران را می‌رباید و در نتیجه آن خواب نخبگان و مردم، دشمنان مردم سرمایه و دستمایه‌ای را که همراهان و نمایندگان مردم به‌سختی اندوخته‌اند و انباشته‌اند، می‌ربایند. این خواب و این انفعال، البته فقط خاص 28مرداد 1332 نبود. گویی، سرنوشت ایرانیان و تاریخ معاصر ایران را به این خواب‌های گاه‌گاه و نابه‌گاه سرشته‌اند؛ خواب‌هایی که فرصت‌های ملی را می‌سوزاند، نیروهای خواستار تغییر را به حاشیه می‌راند، خیابان‌ها و صندوق‌ها را خالی می‌گذارد و قدرت و ثروت و منزلت و موقعیت را به بدترین نیروهای جامعه وامی‌گذارد. آری؛ 28مرداد همچنان محل بحث است. خوابی طولانی که هفتاد سال است از آن برنخاسته‌ایم...

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی