| کد مطلب: ۱۶۱۹

مرگ ژینا رویدادی تاریخ‌ساز

مرگ ژینا رویدادی تاریخ‌ساز

تحلیلی جامعه‌شناختی از پیامدهای جنبش اخیر

تحلیلی جامعه‌شناختی از پیامدهای جنبش اخیر

قریب به یک‌ماه از مرگ ژینا امینی ‌می‌گذرد؛ رخدادی که واکنش‌ها و اعتراضات گسترده‌ای را در ابعاد ملی و حتی جهانی به همراه داشته است. گستره این واکنش‌ها به‌حدی است که بسیاری از ناظران خود را با پرسش مهمی روبه‌رو می‌بینند؛ چرا در میانه این بازار مکاره و در کوران اخبار تیره‌وتار دیروز و امروز، مرگ ژینا به یک رخداد کلان‌دامنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بدل می‌شود؟ در پاسخ باید گفت، این رویداد دست‌کم از سه‌جهت از رویدادهای پیش از خود متمایز است، بنابراین رویدادی تاریخی یا به سخن دقیق‌تر «تاریخ‌ساز» به‌شمار می‌رود. درواقع مرگ ژینا امینی، مرگ یک‌فرد نبود؛ مرگ یک دوره‌تاریخی بود. در ادامه نگاهی کوتاه به موارد یادشده خواهیم داشت:

شکل‌گیری خودآگاهی اجتماعی کم‌سابقه

بی‌تردید مرگ ژینا یکی از مهم‌ترین تراژدی‌های هم‌ذات‌پندارانه در دهه‌های اخیر به‌شمار می‌رود. در این رویداد بسیاری از ایرانیان خود را در جایگاه ژینا یا در جایگاه پدر، مادر، خواهر یا برادر او دیدند و این‌گونه با تمام وجود در غم او شریک شدند. این هم‌ذات‌پنداری به تعبیر جامعه‌شناسانه موجب شده است تا هوشیاری اجتماعی نسبت به یک پدیده آسیب‌شناختی به مرحله آگاهی، سپس خودآگاهی اجتماعی، همچنین همبستگی اجتماعی ارتقاء یابد و ناگهان سراسر جامعه خود را در مصیبتی که بر ژینا رفت، شریک بداند. به بیان دیگر، هرچند این واقعه برای هر جان بیدار و ذهن آگاهی عمیقا دردآور بود، اما با پیامدهای اجتماعی مهمی نیز همراه شد؛ زیرا این هم‌ذات‌پنداری به افزایش سرمایه اجتماعی جامعه ایرانی انجامید و موزاییک‌های پراکنده اجتماعی را درون سازه‌ای‌یگانه‌ از مطالبات فرهنگی حقوق‌زنان، گرد هم نشاند. البته این هم‌ذات‌پنداری، تعمیق نوعی هراس اجتماعی را به‌ویژه در میان زنان به همراه دارد زیرا برخی زنان با تصور خود در جایگاه ژینا، احساس‌امنیت خود را از دست داده‌اند و از آنجایی که این حس ترس با حس سوگواری برای ژینا و انزجار از شرایط پیش‌آمده هم‌زمان شده است، در مواردی به شکل مقاومت‌مدنی فعال جلوه‌گر خواهد شد.

درگرفتن گفت‌وگوی ناشنوایان میان ملت و دولت

زمانی فرنان برودل (تاریخ‌دان برجسته فرانسوی و از بنیان‌گذاران مکتب آنال) گفته بود: «میان تاریخ‌دانان و جامعه‌شناسان گفت‌وگوی ناشنوایان در جریان است»، زیرا منطق هریک برای دیگری قابل‌فهم نیست. امروز نیز بر سر مساله ژینا گفت‌وگویی از این دست در جریان است. از یک‌سو افکار عمومی با منطقی ساختارگرایانه اعتراض خود را به ساختار‌هایی معطوف کرده است که به‌طور سیستماتیک منافی شأن و عزت زن ایرانی هستند و از دیگرسو نظام سیاسی مساله را در حد امری روزمره یا در بالاترین سطح در قامت امری موردی، اداری و آیین‌نامه‌ای تقلیل داده است. امری که به گفت‌وگوی دو منطق نامتقارن انجامیده است؛ نه بدنه کارگزار دولت، حرف ملت را می‌فهمد و نه اقشار گسترده‌ای از ملت، توضیحات دولت را قانع‌کننده می‌یابد. البته این منطق نامتقارن در بسیاری از بحران‌های اجتماعی و سیاسی دهه‌های اخیر جلوه‌گر شده است، اما در مورد ژینا این وضعیت شکل حادتری به خود گرفته است تا جایی که می‌توان از گسست کامل در منطق گفت‌وگویی میان طرف اجتماعی و طرف سیاسی سخن گفت.

یکی دیگر از عواملی که مرگ ژینا را از سطح یک رخداد اجتماعی و سیاسی به سطح یک رخداد تاریخی برکشید، نحوه مواجهه مسئولین با این مساله بود. این مواجهه به جامعه ایرانی، شوک مهمی وارد کرد. به‌نحوی که شوک‌اجتماعی حاصله از مرگ ژینا به‌سرعت به شوک‌سیاسی و درنهایت شوک‌تاریخی بدل شد. درواقع در یک لحظه تاریخی نظام سیاسی تصمیم گرفتند تا از پذیرش هرگونه مسئولیتی سر باز بزند و مرگ ژینا را یکسره به گردن حضرت عزرائیل بیندازد؛ تصمیمی که به‌شدت وجدان جامعه ایرانی را جریحه‌دار کرد. شرح داستان بسیار ساده و فهم وضعیت از آن ساده‌تر بود؛ دختری ۲۲ساله که به ادعای پدر و دیگر اعضای خانواده‌اش در سلامت کامل به‌سر می‌برد، دوساعت بعد از بازداشت با وضعیت «ایست قلبی» و بدون داشتن علائم حیاتی به بیمارستان ارجاع شده است. به سخن دیگر، دختری جوان در بازداشت نیروهای گشت ارشاد جان باخته است. در این میان عقل‌سالم و وجدان‌سلیم به یک گزاره منطقی حکم می‌کند؛ در این اتفاق نیروهای گشت ارشاد یا مقصر هستند یا قاصر. اگر ادعای خانواده ژینا مبنی بر ضرب و شتم را بپذیریم، این افراد مقصر هستند و اگر ادعای خود نیروهای گشت ارشاد را مبنا قرار دهیم، این افراد قاصر هستند، زیرا وارد کردن چنان فشار روانی به دختری جوان که منجر به امری محیرالعقول و محیرالعلوم! (یعنی سکته مغزی و قلبی هم‌زمان بدون هرگونه مداخله عامل بیرونی) شود، در خنثی‌ترین تعبیر، قصور و کوتاهی تلقی می‌شود. اما دستگاه‌های اجرایی تاکنون نه‌تنها تقصیری را نپذیرفته‌اند، بلکه حتی قصوری هم متوجه عملکرد نیروهای میدانی خود نمی‌دانند. این یعنی تنها مقصر این ماجرا حضرت عزرائیل است که بدموقع به گرفتن جان ژینا مبادرت ورزیده است!

پیامدهای سیاسی مرگ ژینا

با داده‌کاوی اطلاعات در فضای مجازی و مشاهده رفتارهای اجتماعی در فضای واقعی می‌توان دریافت که مرگ ژینا، جامعه ایران را داغدار کرده است. به بیان دیگر، ملت ایران در سوگ ژینا نشسته است. این سوگواری با دو مطالبه اجتماعی مهم همراه شده است؛ نخست مطالبه‌ای ساختاری و دوم مطالبه‌ای حقوقی.

جنبه ساختاری این مطالبه به تقاضای اجتماعی گسترده‌ برای اصلاح قوانین موجود بازمی‌گردد، به‌نحوی‌که قوانین بتوانند از کرامت و شأن زن ایرانی پاسداری کنند و حکومت پاسدار جان، مال و آبروی شهروند زن با هر عقیده، مذهب و مرامی باشد. درواقع مطالبه نخست، مطالبه‌ای است که در پی اصلاح ساختارهای ناعادلانه شکل می‌گیرد. جنبه حقوقی این مطالبه نیز به برخورد با عوامل خاطی بازمی‌گردد به‌نحوی‌که قاصران و مقصران این واقعه در هرسطحی که هستند در پیشگاه قانون پاسخگو باشند. با این مقدمه اگر بپذیریم که جامعه ایران در سوگ ژینا امینی نشسته است، همچنین اگر بپذیریم مطالبه‌های ساختاری و حقوقی بیان‌شده را دارد، آنگاه نظام سیاسی در برابر یک دوراهی تاریخی قرار می‌گیرد؛ یا در کنار جامعه و همراه با آن به سوگ اجتماعی بپیوندد و با پاسخ به مطالبه‌های یادشده عزم راستین خود را برای اصلاح کاستی‌ها نشان دهد و خود را در مقام خدمت‌گذار نظام اجتماعی تعریف کند. یا آن‌که راهش را از راه جامعه جدا کند و با زبان قدرت با آن سخن بگوید. بی‌تردید انتخاب راه دوم پیامدهای فاجعه‌باری برای خود نظام سیاسی در پی خواهد داشت، زیرا در جامعه‌شناسی سیاسی در تعریف اقتدار می‌گویند، اقتدار عبارت است از زور به اضافه مشروعیت. زمانی‌ استفاده از قدرت و زور می‌تواند به نظام‌سیاسی قوام بخشد که سطح بالایی از مشروعیت اجتماعی را به‌همراه داشته باشد، مثلا زمانی‌که قدرت اجرایی برای برخورد با گروه‌های سارق متوسل به زور می‌شود، از آنجایی که مشروعیت اجتماعی را به‌همراه دارد، کنشی اقتدارآمیز خواهد داشت. اما چنان‌چه اعمال زور با مشروعیت اجتماعی همراه نباشد، اقتدارسیاسی رخت بربسته و قدرت‌سیاسی نیز نمی‌تواند به‌تنهایی بر مسائل محیطی فائق آید. باتوجه به آن‌چه بیان شد، باید گفت در رابطه با مرگ ژینا امینی، عدم‌ پذیرش مسئولیت از سوی نهادهای اجرایی و دفاع تمام‌قد از عوامل گشت ارشاد، نظام‌سیاسی را به سمت مسیر دوم سوق داده است. اما این دفاع تمام‌قد از نیروهای میدانی، معنایی جز رویارویی تمام‌قد با افکارعمومی ندارد؛ رویارویی‌ای که بخش مهمی از آن همچنان در فضای ایماژینر باقی مانده و در بزنگاه‌های تاریخی در فضای پراتیک جلوه‌گر خواهد شد.

سخن دراین‌باره ظرایف و دقایق بسیاری دارد که پرداختن به آنها به مجال دیگری واگذارده می‌شود و در پایان به ذکر این نکته بسنده می‌کنیم که اتخاذ «سیاست قدرت» شاید به لحاظ تاکتیکی و در کوتاه‌مدت صورت‌مساله را رفع و رجوع کند، اما به لحاظ استراتژیک و در بلندمدت به مشروعیت‌زدایی شدید از ساحت‌سیاسی خواهد انجامید و این یعنی اگر امروز این سیاست‌ها اصلاح نشود فردا خیلی دیر خواهد بود، یا به تعبیر قیصر «... ناگهان چقدر زود دیر می‌شود».

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی