| کد مطلب: ۶۱۴۰

نامت بماند تـا ابــد

نامت بماند تـا ابــد

نکوداشت محمدعلی موحد در 100 سـالگـی او

نکوداشت محمدعلی موحد در 100 سـالگـی او

سپهر خرمی - نرگس کیانی

گروه فرهنگ

محمدعلی موحد دوم خرداد امسال یکصد ساله شد. مجلّه بخارا با همکاری مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و نشر کارنامه شب یک‌صدمین به همین مناسبت ششصدوهفتادویکمین شب از سلسله شب‌های بخارا را به ایشان اختصاص دادند. این مراسم با حضور پرشور و بسیار زیاد اهالی فرهنگ و دوستداران محمدعلی موحد برگزار شد. ژاله آموزگار، حسن انوری، محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، شهرام ناظری، مصطفی ملکیان، مقصود فراستخواه، سیروس علی‌نژاد، مسعود جعفری‌جزی، علی دهباشی‌ و... در این برنامه سخنانی درباره استاد محمدعلی موحد ایراد کردند که در ادامه گزارشی از این گفتارها را می‌خوانید.

ننازم به سرمایه فضل خویش

محمدعلی موحد

سلام عرض می‌کنم خدمت حضار ارجمند.‌ از من خواستند اینجا بیایم و قاعدتاً ادب حکم می‌کند بعد از صحبت دوستان، اینجا بیایم و بابت این همه لطف، سپاسگزاری کنم. حقیقتا نمی‌دانم چه بگویم. یکی از دوستان گفت در فضای مجازی چه چیزهایی درمورد من گفتند. کاش اینها ثبت می‌شد و شهادت 40مومن می‌گرفتند و لای کفن من می‌گذاشتند. سعدی می‌گوید: «ننازم به سرمایه فضل خویش/ به دریوزه آورده‌ام دست پیش». خدایا به عزت که خوارم مکن/ به ذل گنه شرمسارم نکن.
چه بگویم از انبوه جماعتی که پا روی چشم من گذاشتند و اساتید بزرگواری که آمدند. علی دهباشی موجود عجیبی است، نه خستگی سرش می‌شود، نه روز و شب می‌فهمد. دائم مراسم برگزار می‌کند. لابد علی دهباشی از بزرگانی دعوت کرده، مطالبه کرده و عزیزانی آمدند و نسبت به من لطف داشتند. گاهی تعجب می‌کنم چون این اتفاق‌ها و مراسم‌ها برای من دیگر گذشته است. شاکرم؛ یعنی سپاسگزار هستم. اصلا آدم بی‌چشم و رویی نیستم. آنچه درمورد من گفته شد، لطف است اما هرکسی خودش را بهتر می‌شناسد‌. من خودم می‌دانم کجاها ضعف دارم. برای من وقتی بزرگانی چنین الطافی می‌کنند معنی زیادی دارد و معنی‌اش ورای این تعار‌ف‌های معمول است. حالا چرا بعد از ۱۰۰سال مراسم گرفتند؟ چون می‌دانند من در حال رفتن هستم و به من قوت‌قلب می‌دهند. این مراسم به‌نوعی دلداری و قوت‌قلب من است. انسان به این تقویت‌های روحی احتیاج دارد و من هم از این قاعده مستثنی نیستم. برای من سخت بود از روی آن صندلی به روی صحنه بیایم. خیلی چیزها را در این سن از دست دادم؛ به نوعی مصیبت‌زدگی است و فکر می‌کنم این مستحق تسلیت است اما خب دوستان برای من سنگ‌تمام گذاشتند. وقتی شما به عیادت بیمار می‌روید حکمتی دارد. حکمتش این است که عیادت، قوت‌قلب به بیمار است و روحیه بیمار را بهتر می‌کند. بیمار از لحاظ روحی تقویت می‌شود. باور نمی‌کنید؟ خود من! این‌همه مسافت آمدم چون روحیه گرفتم از این جمع زیبا. همه شما را به خدا می‌سپارم.

سره زرین بزرگان تکرارنشدنی

ژاله آموزگار / پژوهشگر زبان‌های باستانی

قرنی که عمر پربرکت استاد موحد را در بر می‌گیرد، سده بزرگان تکرارنشدنی است. شخصیت‌هایی ارزنده و تاثیرگذار که در جای‌جای ایران زاده شدند، با استعدادهای درخشان در زمینه‌های گوناگون. شرایط مناسبی برای ایشان فراهم آمد. هرکدام در راهی که برگزیده بودند، محکم و استوار گام برداشتند و ارکان توسعه ایران عزیز ما را تا آنجا که می‌توانستند و هرکدام با تخصصی که داشتند، پایه‌ریزی کردند و کوشیدند این سرزمین را به شاهراه پیشرفت هدایت کنند. برخی راهی غرب شدند تا بیشتر بیاموزند و با دست‌های پر و با تجربه‌های بیشتر در خدمت مردمانی باشند که به آنها تعلق داشتند. همگی غم ایران داشتند و آبادی ایران و اعتلای فرهنگ آن، کعبه آمال‌شان بود. هدف‌شان خدمت بود، نه مال‌اندوزی. آموخته‌های‌شان به آنها بی‌نیازی خاصی بخشیده بود و کوشش در نیل به اهداف والای‌شان رضایت خاطرشان را فراهم می‌کرد. اگر ثروتی را نیز از راه درست اندوختند، یا از پدران‌شان به ارث بردند، بار شترها نکردند و از مرزها عبور ندادند. دارایی‌های‌شان را در همین آب‌وخاک به چرخه تولید سپردند.
استاد ما دکتر موحد عزیز نیز یکی از بزرگان این دوران است؛ زاده تبریز با دوران تحصیلی نه‌چندان آسان.
به‌عنوان یک آذربایجانی افتخار می‌کنم که در برابر شخصیت برجسته ایشان که به همه ایران تعلق دارند و در سرزمین بزرگ‌خیز آذربایجان به دنیا آمده‌اند، سر تعظیم فرود آوردم و خداوند را سپاس می‌گویم که بخت این را داشته‌ام که ایشان را بشناسم و دوست‌شان داشته باشم، با ایشان هم‌سخن شوم و با این گستردگی تبحر در زمینه‌های گوناگون، ادب و عرفان و شعر و سیاست از شخصیت مهربان، دوست‌داشتنی، متواضع و بی‌تکبرشان در عجب بمانم. اشاره به عرفان‌پژوهی ایشان و تحلیل یافته‌های‌شان در زمینه آثار مولوی و شمس، کار اهل فنی است که خوشبختانه در این جمع حضور چشمگیری دارند و من هرگز به خود اجازه نمی‌دهم که وارد این مقوله شوم و در این زمینه اظهارنظر کنم. برشمردن و تجزیه و تحلیل آثار ارزنده ایشان در موضوعات مختلف هم کاری است کارستان و از عهده هرکسی بر نمی‌آید.
دست‌کم ولی می‌توانم اقرار کنم که من هم مانند بسیار کسان از خوان گسترده و متنوع دانسته‌های ایشان بسیار آموخته‌ام و در شگفتم که چگونه کسی می‌تواند هم شاعر، هم ادیب، هم نویسنده خوش‌قلم، هم مورخ و سخنران، هم عرفان‌پژوه و هم حقوق‌دان برجسته‌ای باشد ولی مهربان و مردم‌دار، بدون ذره‌ای تکبر. فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران باشد و تا درجه دکتری پیش برود. ریزه‌کاری‌های حقوق بین‌الملل را در کمبریج و در دانشگاه لندن بیاموزد و در همان حال به‌دنبال نسخه‌های ایرانی در موزه بریتانیا باشد و سلوک‌‌الملوک روزبهان خنجی بشود ثمره این تلاش‌ها. در بازگشت به ایران، در کنار کار وکالت، دیباچه‌ای برای حقوق مدنی تنظیم کند و در مجامع بین‌الملل بهترین وکیل مدافع منافع ایران باشد. «خواب آشفته نفت» را بنویسد، به «سنت و مسائل حقوقی آن» بپردازد، با کتاب «یادگذشته و اندیشه آینده در تاریخ ایران و صنعت نفت» حقایقی را تشریح کند. با مقالاتی مالکیت ایران را بر جزایر تنب و ابوموسی مستدل کند. با کتاب «در خانه اگر کسی است»، با اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های آن همراه شود، به عدالت و انرژی بپردازد، چهار مقاله درباره آزادی ترجمه کند و از مالیات سرانه سخن بگوید. «حدیقه‌الحقیقه» را تصحیح کند، ترجمان خصوص‌الحکم ابن‌عربی باشد و بر آن تعلیقات بنگارد، گزیده‌هایی از «فیه مافیه» را در اختیار علاقمندان بگذارد و با ابن‌بطوطه به سفر برود. با ترجمه «به گودگیتا» بخش اسرارآمیزی از کتاب «سال‌ها» را تا بیرون کشد، به دنبال شمس‌تبریزی و مقالاتش به «تماشای خورشید» رود و «در جست‌وجوی آینه» باشد، در «باغ سبز» «شمس پرنده» را ببیند و سری به «خمی از شراب ربانی» زند و در قصه قصه‌‌ها، کهن‌ترین روایات را از ماجرای شمس و مولانا روایت کند و در «شاهد عهد شباب» شعرهایش را بسراید و با آخرین شاهکارش «تصحیح مثنوی معنوی»، برگ زرین دیگری را در کارنامه خود به‌ثبت برساند. اینجاست که با این‌همه تنوع در آثار باید بیتی از قطعه شعر استاد دکتر شفیعی عزیز را خواند که می‌گوید: «آن موحد کاو به توحید نظر/ جمع کرده جمله اضداد ما». و بالاتراز همه این توصیفات آنچه ایشان درباره زبان فارسی می‌گویند بسیار شنیدنی و به‌یاد سپردنی است، نظری همسو با آنچه از دل همه آذربایجانی‌های دلبسته ایران بر می‌خیزد.
ایشان صمیمانه می‌گویند خاستگاه من آذربایجان است سرشار از فولکلورهای شیرین‌ و تصریح می‌کند که اظهار علاقه به آذربایجان و فولکلورهای آن هیچ‌گونه تعارضی با علاقه ایشان به فرهنگ ملی و زبان فارسی ندارد. ایشان زبان فارسی را مال همه اقوام ایرانی می‌دانند و بر این موضوع تاکید دارند که: «در ایران ما، از سده‌های سوم و چهارم هجری به‌بعد که داده‌های تاریخی روشن‌تر است، در کنار زبان‌های محلی، بومی و قومی، زبان رسمی و مشترک میان اقوام وجود داشته و دارد. زبان فارسی که به هیچ قوم خاصی متعلق نیست و مال مشاع همه اقوام ایرانی است که از پدران به پسران رسیده است. همه نامه‌های ردوبدل شده بین‌الاخوان، قباله مالکیت، ورقه نکاحیه، توقیعات و مناشیر، فرامین دولتی، وقف‌نامه‌ها، وصیت‌نامه‌ها و حتی سبک قبرها به زبان فارسی نوشته می‌شد. در گذشته چنین بود هم‌اکنون نیز چنین است.»
در پایان گفتارم بد نیست اشاره‌ای کنم به خاطره‌ای از مراسم بزرگداشتی که چند سال پیش در تبریز برای استاد برگزار شد. مراسمی بسیار باشکوه و آبرومند بود. در پایان مراسم، استاد موحد حدود یک‌ساعت‌ونیم با بیانی بسیار شیوا بدون هیچ خستگی و بدون اینکه کمترین کسالتی در حضار ایجاد شود، به انتقاداتی ارزنده و سازنده پرداختند و به بزرگان و دانشمندان و خدمتگزاران آذربایجانی اشاره کردند و حتی از کسانی نام بردند که شاید دیگران جرأت اشاره به آنها را هم نداشتند؛ گفتارشان بسیار مورد تحسین قرار گرفت. در این مراسم ما شاهد احساسات لطیف دختران آموزشگاه دخترانه‌ای بودیم که به‌همت و هزینه استاد موحد در تبریز و در منطقه‌ای نه‌چندان مرفه بنیان گذاشته شده است. یکی از دختران پیش آمد، در برابر استاد زانو زد و گفت من از طرف هم‌کلاسی‌هایم به شما قول می‌دهم که این خدمت شما را همگی جوابگو باشیم، خوب درس بخوانیم و آرزوی شما را که اعتلای ما دختران است، برآورده کنیم. من شخصا با دیدن این صحنه اشک ریختم! چه خوشبخت بوده‌ایم که محضر چنین بزرگانی را دریافته‌ایم!

روایتگر زمانه‌ خویش

سیروس علی‌نژاد / روزنامه‌نگار

من آدم فاضلی نیستم اما در کنار اساتیدی چون دکتر موحد یاد گرفتم. من چون روزنامه‌نویس هستم به چشم یک روزنامه‌نویس به دکتر موحد نگاه می‌کنم. حدود ۳۰ سال پیش به همراه مرحوم صفدر کبیرزاده به منزل دکتر موحد رفتیم. آن دوران مجله «زمان» را سردبیری می‌کردم با موضوع سیر و سیاحت و وقتی پیش دکتر موحد رفتیم با او درخصوص سفرنامه ابن بطوطه مباحثه کردیم و از بین صحبت‌ها جمله‌ای را تیتر کردم با این عبارت که «ابن بطوطه گزارشگر صادق زمانه‌ خویش بود». اگر امروز از من بپرسند حاصل این سی سال رفت و آمد چیست باید بگویم دکتر موحد روایتگر سابق زمانه‌ خویش است. از دید من، آثار دکتر به سه بخش تقسیم می‌شود: آن‌هایی که ترجمه است، آن‌هایی که تصحیح و تفسیر مثل مقالات شمس و مثنوی است، آن‌هایی که تالیف است؛ مثل خواب آشفته نفت. اما حرفی که می‌زنم دایر بر بخش سوم زندگی حرفه‌ای او است. لابد شما هم کتاب ابن‌بطوطه دکتر را دیده‌اید؛ این کتاب گزارش مفصل و دقیق در احوال ابن‌بطوطه است. یعنی دست خواننده را می‌گیرد و سیاحت تمام عیار با خواننده دارد. شرح بازار تبریز و زنان ترک را به خوبی روایت می‌کند. اما اجازه دهید بگویم تنها کتاب ابن‌بطوطه نبوده که خاصیت روایتگری و گزارشگری دارد، بلکه کتب دیگر‌ی نیز بوده که چنین خصلتی دارد. درمورد ترجمه ابن بطوطه باید بگویم که ایشان در ترجمه گفته ابن‌بطوطه فردی بود با چشمانی باریک‌بین و ریز‌بین. آقای دکتر موحد، فقط گزارش نمی‌دهد. فکر نمی کنم کسی گزارش و روایت را از این بهتر تحلیل کرده باشد. ایشان طوری می نویسد که انگار یک دوربینی به دست دارد و کسانی که مطالب ایشان را می خوانند به این میرسند که انگار آنها در این صحنه بود‌ه‌اند. در واقع روایت مکتوب و شفاهی ایشان طوری است که خواننده را همراه می کند. آقای دکتر موحد فقط روایت نمیکند بلکه دو خصوصیت بزرگ دارد. یکی؛ او گزارش خودش را با تحلیل و تفسیر توام و خواننده را با خود همراه می‌کند. دیگری این است که هرچه استاد به تاریخ و از گذشتگان نظر می‌کند، آنها را با زبان امروزی مطرح و بیان می‌کند تا به جوانان امروزی نیز چنین تجربیاتی برسد.

یگانه است با ما

مصطفی ملکیان/ فیلسوف اخلاق

بسیار خوش‌وقتم که در محفلی حضور دارم که یکی از بزرگترین مفاخر کشور به صدسالگی رسیدند. خرسندم که در بزرگداشت این مرد بزرگ گرد هم آمدیم. قدردانی از استاد من، دکتر موحد درواقع اشاره به این نکته دارد که ما هم از فهمی برخورداریم وگرنه بزرگانی چون ایشان نیاز به بزرگداشت ندارند.
در طول سالیانی که در محضر استاد بودم، از باب ادای‌دین در دو نوشته و در دو سخنرانی در چهارموضع آنچه از عظمت شخصیت و بزرگی اخلاقی و رفتاری ایشان دیدم، انعکاس دادم، بنابراین اصلا قصد ندارم آنچه را در آن چهاربار گفتم، تکرار کنم. امروز به مسئله دیگری توجه کنیم و آن اینکه دکتر موحد غیر از ویژگی‌های شخصی‌ای که دارند -که بارها به‌چشم دیده‌ایم- در عین حال تعلق به نسلی دارند که آن نسل ویژگی‌هایی داشت که روزبه‌روز در حوزه اجتماعی و فرهنگی ما کمتر دیده می‌شود. امروز می‌خواهم ویژگی‌های آن نسل را بگویم که یکی از شاخص‌ترین آنها خود استاد موحد است تا درسی باشد که بعدها شاید افرادی در این راه قدم بزنند. هرچه بنده عرض می‌کنم، درس پس‌دادن در محضر اساتید است. این نسل شش‌ویژگی ‌داشت و این ویژگی‌ها روزبه‌روز در حال فرومردن و کمیاب‌تر شدن است. ویژگی اول؛ نسلی بودند بسیار سختکوش و جدی. کسانی بودند که از پشتکاری فوق‌العاده برخوردار بودند و زندگی را به‌جد می‌گرفتند. به‌تعبیری، کاری که می‌کردند جزو ضروریات زندگی‌شان بود. امثال دکتر شفیعی کدکنی نیز همینطور هستند. کاری که وسیله‌ای نیست برای رسیدن به هدف دیگری. کاری نیست که بخواهند آن را نردبان شهرت، احترام، آبرو و محبوبیت کنند. خود کار برای چنین افرادی ارزشمند است؛ نه اینکه وسیله‌ای باشد برای اینکه آنها را به هدف دیگری برساند. ویژگی دوم این نسل؛ نوعی قناعت در زندگی شخصی و گریز از ثروت‌طلبی است. این نسل، نسل ثروت‌اندوز نبود. نسلی بود که همه‌چیز برایش ارزش علمی داشت. در بعضی از چهره‌های این نسل شما مطلقا علاقه به ثروت را نمی‌بینید بلکه نوعی ثروت‌گریزی نیز دیده می‌شود. مثالی بزنم، به لودویگ ویتگنشتاین 1250کیلوگرم طلا ارث رسید، اما او این ارث را به فقرا بخشید. از او پرسیدند چه احساسی داری؟ گفت: من مانع فلسفه‌ورزی را از پیش پای خودم برداشتم. در این نسلی که از آن صحبت می‌کنم این ویژگی را می‌بینیم. ویژگی‌سوم این است که حتی اگر کسی اهل فخرفروشی بود، این افراد از آن دوری می‌کردند، چون خود علم برای این افراد کافی بود و نیاز نبود به خواری و خفت بیفتند یا افراد دیگری از آنها سوءاستفاده کنند. ویژگی چهارم این است که این نسل اهل علم بود، نه اهل اطلاعات و داده. این نسل می‌فهمید که علم و معرفت چیزی است و اطلاعات چیز دیگری. به‌همین‌دلیل هیچ‌وقت علم را برای کسب اطلاعات صرف، نمی‌فروخت. مثال خوبش این است که این نسل یک‌کتاب را ۳۰بار می‌خواند اما حالا هر کتاب را یک‌بار می‌خوانند چون فقط می‌خواهیم داده و اطلاعات داشته باشیم. آن نسل اما دیدگاهش این نبود چون تبدیل علم و فهم به حکمت چیزی بود که آنها ارزش می‌دانستند. کتاب الهیات شفا را ۳۰بار می‌خواندند اما حالا اینطور است؟ اصلاً. این نسل این را می‌فهمید که اگر یک مسئله را خیلی خوب بفهمد بهتر از این است که ۱۰ موضوع را ناقص بفهمد. ویژگی دیگر این است که این نسل به سنت خودش پشت نکرد. حتی مخالفان این نسل مثل کسروی، سنت را می‌شناختند و مخالفت می‌کردند. امثال کسروی مخالف بی‌خرد نبودند بلکه احاطه علمی داشتند. امروزه در میان ما کسانی هستند که شیفتگی به سنت دارند و براساس تعصب، خرافه‌پرستی و استدلال‌گریزی فقط مخالفت می‌کنند و تقیه در سنت را روا نمی‌دانند. برخی از ما نیز اصلاً به‌کل به سنت پشت کردیم. رد سنت اما نیازمند فهم سنت است و ما متاسفانه دچار گسست فرهنگی شده‌ایم. این نسل اما توجه داشت به اینکه بالیده‌ سنت است و باید نسبت به آن افتخار و تجربه کسب کند. به لحاظ فرهنگی حتی اگر ندانیم چه‌چیزی از سنت به ما رسیده، در هر صورت رسیده است و باید نسبت به آن اطلاعات کسب کنیم تا بدانیم چه‌چیزی از این سنت ماندنی است. نسبت به سنت اخلاقی و عرفانی باید مطالعه کنیم تا ببینیم کدام بخش ماندنی است.
همه این ویژگی‌ها را در اساتید من مثل استاد موحد می‌بینید. اما یک بخش فقط در استاد موحد است، نه در فرد دیگری و آن تواضع دکتر موحد است که واقعا بی‌نظیر است. بی‌تعارف این بخش را هیچ فرد دیگری جز استاد موحد ندارد. من بارها گفتم وقتی در محضر ایشان هستید و خداحافظی کردید، بعد باید با خودتان بگویید این همان شخصی است که نویسنده چنین کتبی است چون در حضور ایشان احساس نمی‌کنید؛ از بس که ایشان افتاده هستند. زبان بدن و گفتار و کردار ما می‌گوید حواست باشد در کنار چه‌کسی هستی اما استاد موحد اصلا اینطور نیست. حضور برخی افراد اینطور است که می‌گوید من بالاتر هستم، پس فاصله را باید حفظ کنید. استاد موحد، این‌همه اندیشه و آگاهی جمعی ما را افزوده است، اما تواضع او مثال‌زدنی است. دکتر موحد صاحب این ویژگی است که در هیچ‌یک از اساتید خودم تا این‌حد ندیده‌ام؛ یگانه است با ما. سخن او با ما اصلا طوری نیست که او استاد و من شاگرد هستم. ارزشی که ایشان به سخنان تو می‌دهد همه‌وهمه برای من ارزشمندترین است. من واقعا مفتخرم که به من اجازه داده شد تا عرض‌ادبی به خدمت استاد کنم و آرزو داشتم کاش من هم اندک اندیشه‌ای که ایشان داشت، دریافت می‌کردم.

همکار خوب خدا

مقصود فراستخواه / جامعه‌شناس

درباره استاد موحد من متعلمی هستم که می‌خواهد از فضایل فکری معلمی بسیار بگوید، اما می‌داند که در این چند دقیقه باید قناعت حرف زدن را رعایت کند. به نظر من موحد با خدا همکاری خوبی داشت. خداوند از انسان‌ها دعوت کرده است که لطفاً بیایید و در بهبود جهان به من یاری برسانید. جهان خوب از آب درنیامده است. خداوند می‌فرماید، این جهان طرح ناتمامی است و مگر این که با حضور انسان‌های خردمند تمام شود. همین جهان ایرانی را ببینید چقدر کاستی و ناراستی داشته و دارد. مدام موقوف به ویرایش بوده و هست. فردوسی، بیهقی، خیام، بیرونی، مولوی و حافظ از زیر آوار عالم ایرانی برخاستند و برای پاسخ به نارضایتی‌های هستی‌شناسی خود، کوشیدند حیات درهم‌ریخته ایرانی را سامانی دهند. طرح بزرگ ایرانی پیوسته با پروژه‌های کوچک عاملان ایرانی پیش می‌رود.
استاد عزیز ما در تبریز دانش‌آموز دوره پهلوی اول بود و آنگاه جوانی پی‌جو که در شور جنبش ملی به بخش حقوقی و فرهنگی حوزه نفت وارد شد، اما تا خود را پیدا کند خیلی زود ورق برگشت و با سقوط دولت ملی، فضای سرخوردگی به‌وجود آمد. مطابق معمول جهان ما همزمان با ساخته شدن آن صدای فروریختنش نیز برمی‌خاست. بسیاری به گذران روزمرگی و یا کافه‌نشینی و حل جدول پناه بردند. کنشگرانی که انتظار داشتند در میدان‌های مهیا بازی بکنند، سرخورده شدند، اما محمدعلی 30 ساله ایستاد تا جهان را به قدر همت خود معنا کند و پاسخی به بودن خویش دهد. پاسخ موحد را به زندگی ببینید چقدر در ویرایش جهان ایرانی خود را به اشتراک گذاشته است. موثرترین نخبگان مولد فکر و فرهنگ و دانش و هنر در ایران در دهه‌های بعدی تا به امروز از میان جوانان دوره یأس و انفعال بعد از مرداد 32 و دوره سرکوب شدید برخاستند و این یعنی پیدایی زندگی از مرگ.
من به ذکر مختصر دو اکتشاف موحد از نیمه‌های گمشده تمدن‌مان بسنده می‌کنم. یکی کشف تجربه‌ای در آفاق بود (ابن‌بطوطه) و دیگری کشف مجدد تجربه‌ای در انفس (شمس و مولانا). این به سال‌ها دود چراغ نیاز داشت و فعالیتی شخصی به معنای اسپینوزایی کلمه. یک ترجمه و یک تألیف درخشان در ابن‌بطوطه کرد و بیش از 10 اثر فاخر به صورت تحقیق، تألیف، ترجمه و تصحیح و تعلیق در شمس و مولوی؛ آن منبع هیجانی که فروزانفر، همایی، معین، نفیسی، یاسمی، مینوی، سیاح، خانلری و شفیعی‌کدکنی را به کار وامی‌داشت، شوری نیز در سر موحد انداخت؛ جریانی از ذخیره هیجان ایرانی که در حافظه تمدنی و فرهنگی این تاریخ و این سرزمین محبوس شده است، از پشت دیوار وجود این استاد عزیز جاری شد و او به تحقیق و تتبع شبانه‌روزی گسیل داشت. این‌چنین موحد سنخی از کنشگران مرزی شد. میان جایگاه‌های دولتی و شوراهای رسمی عالی با ساحت وسیع فرهنگ و جامعه و آفاق معرفتی و معنایی مدام در تردد بود. من با اطمینان گواهی می‌دهم موحد نه به دوست و نه به هیچ سازمان رسمی و حتی حرفه‌ای دیگری چسبندگی پیدا نکرد و در پشت زبان فنی و تخصصی خویش پنهان نشد. موحد در روزگار یأس و سرخوردگی عالم سیاسی ایران متوجه بود که جامعه ایرانی فقط این عالم سیاسی نیست، مخصوصا عرصه وسیع ایران قابل فروکاسته شدن به قطار خالی سیاست نیست. عوامل ایرانی وسیع‌اند، درست مثل صور خیال ایرانی که همواره وسیع بود و هست. ما گاه از تنوعات عالم‌های ایرانی غافل می‌شویم. چه بسیارند عالم‌هایی که علاوه بر عالم سیاسی وجود دارند؛ عالم معرفتی ایران، عالم دانش ایرانی، عالم هنر و فرهنگ ایرانی، عالم مادی ایرانی، عالم فنون ایرانی، عالم اجتماعی ما، عالم معانی ما...
موحد در دوران خلع ید در آبادان، در یک دکان کتاب‌های کهنه، نسخه‌ای از رحله ابن‌بطوطه را پیدا می‌کند و روزهای تلخ و نومیدی را با ترجمه سفرنامه معنا می‌دهد. من پیش از اتمام وقت، لازم می‌دانم این را هم بگویم که برنامه پژوهشی موحد برایم همواره خیلی معنادار بوده است. مثلا چرا ابن‌بطوطه را انتخاب کرد. این حکایت حال یک خودآگاهی دردناک و حسرت‌بار تمدنی در زمانه و نسل موحد بود. ابن‌بطوطه در فاصله افول تمدنی، خسته در جانب شرقی از یک‌سو و آغاز تمدنی چابک از جانب غربی به ما نشانه‌های ریز و تفصیلی از ذخایر عظیم تمدنی و مجموعه بزرگی از نهادهای اجتماعی هم‌چون زبان و مدرسه و خانقاه و دولت و بازارها و صنوف و حرفه‌ها و آن زبان ایرانی که در چین و هندوستان به کار می‌رفت و بقیه قضایا می‌دهد؛ و اینکه چرا و چگونه این‌ها فرسوده‌اند و بی‌فروغ یا حتی خاموش شده‌اند؟
مثالی دیگر از معناداری برنامه پژوهشی موحد بگویم و بیایم زانو بزنم. موحد زمانی به سراغ شمس و مولانا می‌رود که نسلی تازه در این سرزمین در آن سوی قشر فقه و شریعت، به جریانی زلال از معانی در اعماق یک فرهنگ نیاز داشت. در ایران روزهای پس از جنگ، موحد خیلی متتبعانه و در عداد محققانی نظیر نیکلسن، شیمل، فروزانفر و زرین‌کوب به میراث شمس و مولوی می‌پردازد. شمس و مولانا نمونه برجسته‌ای از خاطرات عتیق ماست که در آن عنصری از بداعت و تمایز است. در شمس تنشی جدی حتی با خود جرگه مریدان مولوی می‌بینیم. شمس از دایره عوام‌زدگی مستولی بر فضای نخبگان سربرمی‌تابد. در شمس امید و اطمینان و مسرت باطنی هست. از او وجد و سماع برمی‌خیزد و از شالوده‌های فتوایی عبور می‌کند. موسیقی بر او مثل وحی ناطق می‌بارد و نوای چنگ قرآن فارسی می‌شود. در شمس پاره‌هایی از نقدهای دین‌داری و مسلمانی است و معنای انسان‌دوستی و صلح است. این‌ها همه از جمله آن معانی کمیاب بود که موحد می‌خواست در گوش جان یک نسل نجوا کند و همین احساس بود که او را از مباحث فنی و حقوقی در شرکت نفت به باغ سبز عشق کشید. فرصت نیست تا از دیگر ابعاد معنادار برنامه موحد سخن بگویم.

جمع خرد و دانش و فروتنی
حسن انوری/ استاد ادبیات

ساعتی پیش قبل از اینکه به اینجا بیایم نگاهی به فضای مجازی کردم تا ببینم در مورد استاد موحد چه نوشته‌اند. «امروز درخشش ابدی یک ذهن زیبا در عصر ما...»، این را در فضای مجازی نوشته بودند. در جای دیگر گفتند: «اکسیر نایابی از جمع خرد، دانش و فروتنی». جز اینها نمی‌توانم چیزی در مورد موحد بگویم. من قبل از اینکه موحد را حضوری بشناسم ازطریق مجله «راهنمای کتاب» مرحوم ایرج افشار، ایشان را شناختم. موحد یادداشت‌های انتقادی در آن مجله می‌نوشت. تا اینکه یک‌روز از پاریس به تهران می‌آمدم که در هواپیما آقای موحد را دیدم. به ایشان سلام کردم، دست من را گرفت و با مهربانی مرا به جلوی هواپیما دعوت کرد تا راحت‌تر صحبت کنیم. در سال 1382 در یک‌روز، هردو به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی انتخاب شدیم. برای من سعادت بزرگی بود که به‌طور مشترک با ایشان، چنین افتخاری را کسب کردم. در همان اوقات به عضویت شورای دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی نیز درآمدم. بعدها نیز در مراسم‌های مختلف ایشان را دیدم و با ایشان صحبت می‌کردم و یاد می‌گرفتم. چقدر لذت می‌بردم که شعر ترکی از موحد می‌شنیدم. باز هم در دهه80 فرهنگستان زبان، بنیاد شهریار را در تبریز تاسیس کرد و ایشان به‌عنوان رئیس شورا و من به‌عنوان عضو، معرفی شدیم. ماهی یک‌بار با هم به تبریز می‌رفتیم و چه سعادتی بالاتر از اینکه با استاد همسفر شوی. بنیاد شهریار به ریاست ایشان در شورا با توصیه‌هایی که برای احیای مفاخر آذربایجان می‌کرد، به موفقیت‌های بسیار درخشانی دست یافت. خانم دکتر مهری باقری، رئیس بنیاد زیرنظر ایشان کتبی چاپ کرد که توفیق بسیار بزرگی برای این شهر و استان بود؛ کتاب‌هایی چون «حماسه کوراوغلو» که بعدها به زبان فارسی نیز ترجمه شد و بنیاد شهریار آن را نیز چاپ کرد.

کاشکی هستی زبانی داشتی
شهرام ناظری/ استاد موسیقی

من آنقدر تحت‌تاثیر این فضا و این حال‌وهوا قرار گرفته‌ام که شاید در هیچ کنسرتی در عمرم، کنسرت‌های 5هزار و 10هزار نفره هم اینطور هیجان نداشته‌ام. چون خودم از شیفتگان موحد، این مرد بزرگ، هستم و به‌الطبع عشقی در وجودم نسبت به ایشان هست که هیجان‌زده‌ام کرده است؛ ضمن اینکه در این جمع برخی از مفاخر بزرگ کشورمان حضور دارند و این‌هم برایم بسیار ارزنده است. در میان این‌همه مصیبتی که این روزها به سرمان می‌آید، آمادگی حضور در هیچ جمعی را ندارم و حتی در جمع‌های موسیقی هم شرکت نمی‌کنم اما زمانی که نام استاد محمدعلی موحد به‌میان می‌آید چون از عاشقان و شیفتگان او هستم، هرطور باشد حضور پیدا می‌کنم. با وجود ناراحتی‌هایی که همه‌مان از لحاظ روحی و روانی تجربه می‌کنیم، این لحظات برایم تاریخی و مغتنم است. من نمی‌دانم باید راجع به ایشان چه بگویم و آنچه را باید گفته شود، خانم آموزگار و دوستان به بهترین شکل گفتند اما همیشه یک بیت از شعر مولانا برایم بسیار عجیب بود و به آن فکر می‌کردم: «کاشکی هستی زبانی داشتی/ تا ز هستان پرده برمی‌داشتی» یا «تا ز هستان پرده‌ها برداشتی». بعد از آنکه با دکتر موحد آشنا شدم این بیت برایم آشناتر شد و احساس کردم ایشان همان چیزی است که من گاهی در خیالات و فکر خود در جست‌وجوی آن بوده‌ام. کاش هستی، زبانی داشت و می‌توانست آنچه را در وجود ایشان هست، نشان دهد. من در سالیانی که با ایشان آشنا بودم به‌عنوان یک مرید و شیفته از وجودشان بهره‌مند شدم و وجودشان برایم بسیار ارزنده است، به‌طوری‌‌که یکی از خوشبختی‌های زندگی‌ام، با وجود همه سختی‌هایی که طی کرده‌ام، آشنا شدن با او و دیگر کسانی بوده است که براساس شعر مولانا فکر می‌کنم باید هستی زبانی می‌داشت تا در موردشان صحبت می‌کرد. من سعادتمند بودم که در دوره‌ای به دنیا آمدم که توانستم از این‌همه دریای معرفت استفاده کنم.

نوشتن با دید مومنانه

مسعود جعفری‌جزی/ استاد ادبیات

می‌خواهم نکته‌ای را مطرح کنم که گمان می‌کنم برای جامعه امروز ما مفید است. ما هروقت خدمت استاد می‌رسیم همیشه نکته‌ای تحقیقی را مطرح می‌کنند و من هم می‌خواهم این سنت استاد را تکرار کنم. استاد در سال 1398 کتاب «کشاکش دین و دولت» را منتشر کردند؛ کتابی که با وجود شیوع کرونا هشت‌مرتبه تجدیدچاپ شد و این نشان می‌دهد که موضوعش مسئله‌ای اساسی در فرهنگ ماست. پیشاپیش می‌گویم که اینها نظرات خودم است. من گمان می‌کنم «کشاکش دین و دولت»، کتابی فراتر از تاریخ‌نگاری صدر اسلام است. سوءتفاهمی که پیش آمد این بود که برخی فکر کردند استاد تاریخ‌نگاری کرده‌اند درحالی‌که استاد به‌دنبال تاریخ‌نگاری صدر اسلام نبودند و می‌خواستند همین سه کلمه را مسئله کتاب قرار دهند: «کشمکش»، «دین» و «دولت» را. من با مطالعه این کتاب متوجه شدم نیاز است که دوباره به سرچشمه‌ها برگردیم و ببینیم مشکل از کجاست. استاد نه می‌خواستند تاریخ‌نگاری کنند، نه مانند روشنفکران به نظریه‌پردازی انتزاعی بپردازند. ما روشنفکرانی داشتیم که در این باب نظریه دادند اما اغلب به جز استثنائاتی پا در هوا بودند و آرزوهای خود را می‌گفتند. پس اولین ویژگی این کتاب نگاه تازه آن است. منابعش همان اسناد است اما نگاهش تازه است؛ مثل نگاه یک کارآگاه و یک قاضی که اسناد را زیر و رو کرده است. این کتاب تحقیق برای تحقیق نیست و حامل شعارزدگی هم نیست، پس چیست؟ خاطرم هست روزهای اولی که کتاب منتشر شده بود خدمت استاد رسیدم و انتظار داشتم کتاب با دید دیگری نوشته شده باشد. پس گفتم کتاب را با دید مومنانه‌ای نوشته‌اید. ایشان تأملی کردند و گفتند اگر خدا قبول کند ما هم مومنیم. من منظورم این بود که با اتخاذ این موضع از فضایی شبه‌روشنفکرانه به فضایی واقعی آمده‌اند. استاد می‌دانند که جامعه ما در مرحله‌ای است که نسخه اصلا روشن نیست و باید به سرچشمه‌ها برگشت و عالمانه و زیرکانه وارد اصل دین، ساحت قدسی پیامبر و... شد و در دام چاله‌های موجود نیفتاد. این کتاب، کتاب روز است و هر آدم اهل فکری باید آن را بخواند. استاد در این کتاب نظریه‌پردازی سیاسی کرده است بدون آنکه در دام شعارهای روشنفکری بیفتد و به همه نشان داده که این راه به چه‌صورت است و خواننده خود متوجه این موضوع می‌شود که ما باید بیش از این به عرف توجه کنیم و چاره‌ای جز این نداریم.

از نسل عالمان جامع علوم

محمدکاظم موسوی بجنوردی/ مدیرعامل دایرةالمعارف بزرگ اسلامی

در میانه دشواری‌ها و ناملایمات روزگار، جشن یکصد‌سالگی پیر خرد و دانش، استاد دکتر محمدعلی موحد همچون پنجره‌ای است رو به باغ و بوستانی سرتاسر گل و سبزه امید و نشاط و هر منظره از آن، روح را به اهتزاز در می‌آورد. به قول مولانا: «دید شخصی، فاضلی، پُر مایه‌ای/ آفتابی در میان سایه‌ای». دکتر موحد عمر پربرکت و زندگی گرانمایه خود را در باغ سرسبز فرهنگ و دانش ایرانی به‌سر آورده و خود اینک نمادی استوار از دانش و خردمندی است. دکتر موحد از نسل دانشمندان بزرگ سده اخیر است که دل در گرو فرهنگ ایران و زبان فارسی دارد.‌ او دلبسته مولاناست و عمری را در راه شناخت مثنوی و آثار و افکار مولانا صرف کرده است. او در دانشگاه تهران درس حقوق خواند و به جرگه حقوق‌دانان پیوست، ولی همچون دوست علامه خود، شادروان استاد زریاب کوشید جوانب بیشتری از فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی را بشناسد و در کمال امانت‌داری به اهل روزگار منتقل کند. شغل بلندپایه دکتر موحد در شرکت ملی نفت موجب شد که یکی از مهم‌ترین آثار را در باب «خواب آشفته نفت» به رشته تحریر درآورد و پس از آن نیز کتاب‌هایی‌چند در علم حقوق نگاشت. آثار دکتر موحد از تألیف و ترجمه، در زمینه‌های گوناگون، نشان و نشانه‌ای است از آنکه او از نسل عالمان قدیم است؛ آنها که جامع علوم بودند. او نیز بر چنین راهی رفته، شقوق گوناگون علوم انسانی را جست‌وجو کرده و این برآمده از روح کنجکاوی اوست و ما چه خوش‌بخت و خوش‌وقتیم که معاصرش زیست می‌کنیم، آثارش را می‌خوانیم و بهره می‌بریم. کمتر کاری برای من به‌اندازه نوشتن درباره دکتر موحد تا این‌حد دلپذیر و مایه سرافرازی بوده است، اما می‌دانم که شماری از فضلا گرد آمده‌اند تا در فضائل او سخن بگویند و در این‌ جشن فرخنده سهمی به خویش اختصاص دهند. پس دامن سخن فرا می‌چینم و این ‌روز خجسته را خدمت استاد دکتر محمدعلی موحد، عضو شورای‌عالی علمی مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی تبریک می‌گویم و دعا می‌کنم که سالیان بسیار از نعمت وجود استاد عالی‌مقام برخوردار باشیم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی