| کد مطلب: ۶۳۱۷

در ابتدای مسیر هستیم

گالری‌داری و عکاسی در گفت‌وگو با آناهیتا قبائیان مدیر گالری راه ابریشم

گالری‌داری و عکاسی در گفت‌وگو با آناهیتا قبائیان مدیر گالری راه ابریشم

گالری «راه ابریشم» این روزها میزبان نمایشگاهی از عکس‌های کمتر دیده‌شده عکاس سرشناس ایرانی، بهمن جلالی باعنوان «یادداشت‌های تصویری» است. ارزش این عکس‌ها که بین سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۸۰ گرفته و توسط خود جلالی چاپ شده‌اند، نه‌فقط به‌خاطر روایتی داستانی از یک موضوع واحد، بلکه به‌خاطر به‌نمایش‌گذاشتن عکس‌های کمتر دیده‌شده از یکی از تاثیرگذارترین چهره‌ها و مدرسان عکاسی کشورمان است. با این وجود روایتی داستانی از یک موضوع واحد ازجمله اتفاقات مورد علاقه آناهیتا قبائیان، موسس و مدیر گالری «راه ابریشم» است. او که این گالری را در سال 1380 به‌عنوان گالری اختصاصی نمایش‌عکس راه‌اندازی کرد در طول 22سال گذشته کوشید آنچه را برای خودش جذاب بوده پیش چشم مخاطبان گالری‌اش هم بنشاند. آنچه اکنون قبائیان را در عکاسی به خود جذب می‌کند، این است که عکاس روی موضوعی عمیق و دقیق شود و مدت‌ها روی آن کار کند. به‌گونه‌ای‌که موضوعی را تبدیل به داستان و در قالب مجموعه‌عکس عرضه کند. ما به بهانه دیدن نمایشگاه بهمن جلالی به گالری «راه ابریشم» رفتیم و فرصتی پیش‌آمد تا در مورد سرنوشت گالری‌داری و عکاسی در ایران با او صحبت کنیم.

می‌دانیم که «راه ابریشم» در آذرماه ۱۳۸۰ به‌عنوان گالری تخصصی عکس توسط شما تاسیس شد و نخستین نمایشگاه آن، عکس‌های عباس کیارستمی بود. برای ورود به بحث می‌خواهم بدانم چه شد که به این فکر افتادید که به این شکل در ایران، فعالیت کنید و تمرکزتان روی عکس باشد؟

من سال‌ها فرانسه بودم و هنگامی که در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۱) به ایران برگشتم متوجه شدم که در چند گالری، فعالیت‌هایی در جریان است. هنگامی که به این گالری‌ها سر زدم، با توجه به فضای آن زمان، از آنچه در آنها می‌گذشت متعجب شدم. دریافتم این بود که ظاهرا در این گالری‌ها، فضا برای صحبت در مورد موضوعات مختلف، نسبت به جو عمومی جامعه، بازتر است. سال‌ها گذشت، سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور و فعالیت روزنامه‌ها نسبت به قبل جدی‌تر شد. آن زمان پای عکس هم آرام‌آرام به روزنامه‌ها باز شده بود.

یکی از نکاتی که در فضای آکادمیک فرانسه بسیار بر آن تاکید می‌شد این بود که هرآنچه می‌خواهید بگویید، یک‌سوی ماجراست و متدی که به‌کار می‌برید، سوی دیگر و متد شما باید جزئی‌نگرانه باشد. این نگاه جزئی‌نگر برای من بسیار جالب بود. ضمن اینکه به عکاسی هم بدون آنکه رشته دانشگاهی‌ام باشد، علاقه داشتم. در کنار آن، اینکه فعالیت حرفه‌ای خود و شغل خانوادگی‌مان را بدون تاثیری در رشد و توسعه فرهنگ، پیش ببرم برایم قابل قبول نبود. در ادامه دوستی با عباس کیارستمی، هم‌نشینی جذابی را رقم زد و او بود که پیشنهاد داد عکس‌هایش برای برگزاری اولین نمایشگاه گالری «راه ابریشم» روی دیوار برود. امروز، می‌توانم بگویم تصمیمم برای راه‌اندازی گالری «راه ابریشم»، جز جنبه مالی، از سایر جنبه‌ها تصمیم درستی بوده است.

عکاسی ایران، پشت سر سینمای آن و غیر قابل مقایسه با دیگر هنرها، در خارج از کشور هم معرفی شده و جایگاه خوبی به‌دست آورده است و تنها اتفاقی که در این میان رخ نمی‌دهد، فروش در داخل است. طوری‌که همواره مختصر و غیرقابل مقایسه با حجم کاری است که انجام می‌شود. یکی از دلایل این اتفاق آن است که برخلاف دیگر نقاط دنیا که اغلب سازمان‌های دولتی، برندهای تولیدکننده لباس، بانک‌ها و... کلکسیون آثار هنری دارند و از این راه به فرهنگ و هنر کمک می‌کنند در ایران این‌گونه نیست. فروش عکس در ایران، هرگز به آن شکلی که باید اتفاق نیفتاده است. با این حال، بودن در این فضا برای من و کسانی که با من کار می‌کنند خوشایند است هرچند هنوز توجیه اقتصادی آن را پیدا نکرده‌ایم.

اگر در ابتدای کارتان با عباس کیارستمی آشنا نمی‌شدید و او پیشنهاد برگزاری نمایشگاهی از عکس‌هایش را نمی‌داد، ممکن بود مثلا به‌سمت نقاشی بروید؟ درواقع می‌خواهم بدانم چه‌چیزی در عکاسی دیدید که برای‌تان بر هنرهای دیگر ارجحیت پیدا کرد و به‌عنوان مثال اگر یک‌نقاش هم پیشنهاد برگزاری نمایشگاه می‌داد، می‌پذیرفتید؟

مطمئن نیستم چون به‌هرحال آن زمان گالری‌های دیگری بودند که در زمینه نقاشی به خوبی فعالیت می‌کردند و من لزوما حرف جدیدی در این حوزه نداشتم. ضمن اینکه عکاسی، به‌نظرم مدرن‌تر و پیشروتر از دیگر هنرها می‌آمد. عکاسی همواره در میان حوزه‌های گوناگون فتوژورنالیسم (عکاسی خبری)، مستند و عکاسی صحنه‌آرایی‌شده و... در حال گذر است و نمی‌توان حد و مرزی برای آن مشخص کرد. به‌عنوان‌مثال آیا عکسی که از زمین‌لرزه می‌گیرید، عکسی هنری است؟ هم می‌تواند باشد، هم نه. آیا عکس صحنه‌آرایی‌شده، حتما هنر است؟ هم بله، هم نه. این موضوع اصلا اهمیتی ندارد چون عکاسی به‌هرحال بخشی از فرهنگ و هنر است، حرف‌هایی را به شکل مستقیم می‌زند و می‌تواند فرهنگ‌سازی کند. درمجموع خودم را -دست‌کم برای شروع- به هیچ عنوان در شاخه دیگری از هنر نمی‌دیدم و هرچند در ادامه سراغ نقاشی هم رفتم اما این در شرایطی بود که کاملا در دنیای عکاسی تثبیت شده بودم.

مثلا هنگامی که برای بزرگمهر حسین‌پور نمایشگاه نقاشی برگزار کردید.

بله. در آن مرحله‌ تصمیم گرفتیم فعالیت‌مان را گسترده‌تر کنیم و سراغ کاریکاتور رفتیم. چراکه فکر می‌کردیم شاید کاریکاتور بتواند به‌شکلی خاص در کنار عکاسی قرار بگیرد. چند نمایشگاه با بزرگمهر حسین‌پور و نمایشگاه «بازی تاش و خط» را با آثاری از کامبیز درم‌بخش، احمد عربانی و جواد علیزاده برگزار کردیم اما ادامه‌دار نشد و کارتونیست دیگری را پیدا نکردیم که بتوانیم همان مسیر را با او ادامه دهیم. در سطح جهان، بسیاری از گالری‌ها، به‌طور خاص به نمایش کاریکاتور می‌پردازند اما ما نتوانستیم به راه‌مان در این مسیر ادامه دهیم. هرچند همچنان دنبال اتفاقی که با حضور کسی چون خسرو حسن‌زاده، نقاش و چاپگر رخ داد، هستیم. کارهای حسن‌زاده بر پایه عکس است و من مشتاقم با کسانی که پایه کارشان عکاسی است همکاری کنم. یکی دیگر از جنبه‌هایی که برایم اهمیت دارد کار کردن با کسانی است که در میانه راه‌ هستند و اگر هم‌سلیقه باشیم، اینکه بتوانم کمکی به پیشرفت‌شان کنم برایم لذت‌بخش است.

طبیعتا شما با خریداران آثار هنری مواجه بسیار دارید. با این حساب گمان می‌کنید تغییری در آنها به‌وجود آمده است و درک‌شان نسبت به درک نسل پیشین خریداران متفاوت است؟ درواقع شما هم شکافی را که دراین‌میان وجود دارد، مشاهده می‌کنید؟

این نکته‌ مختص ایران نیست. خریداران نسل پیشین، به شکل طبیعی، آثار هنرمندان هم‌عصر خود مثلا محسن وزیری‌مقدم، حسین زنده‌رودی، پرویز تناولی و... را خریده‌اند و این آثار بعدها ارزش بسیار پیدا کرده است. در میان خریداران نسل جدید هم عده‌ای هستند که مشتاق جمع‌آوری کلکسیون با تمی خاص‌اند و می‌دانند چه می‌خواهند. کسان دیگری هم هستند که بنا به توصیه دیگران اقدام به خرید می‌کنند و مثلا به‌دنبال سهراب سپهری می‌گردند و عجیب است که هیچ‌کدام‌شان از خود نمی‌پرسند که تابلوهای نقاشی سپهری چطور تبدیل به این همه شد؟ من شخصا کار کسانی را که اقدام به خرید آثار هنرمندان هم‌عصر خود کرده‌اند و بعدها متوجه ارزش آن شده‌اند و کار کسانی را که با آگاهی و براساس تمی‌خاص پیش می‌روند، بیشتر می‌پسندم و دراین‌میان کسانی که چون آثار فلان‌هنرمند در فلان‌حراج با قیمت بالایی فروش رفته است، اقدام به خرید می‌کنند، مورد پسندم نیستند و کلکسیونر نمی‌دانم‌شان.

شما از اثرگذاری «راه ابریشم» و کاری که انجام داده‌اید، گفتید اما اشاره هم کردید که هیچ‌گاه در داخل ایران -برخلاف خارج از آن- چشم امیدی به فروش نداشته‌اید. درحالی‌که گالری‌داری و مجموعه‌گردانی، هم کاری هنری است، هم کسب‌وکار است. یعنی شما همان‌طور که بر سلیقه افراد تاثیر می‌گذارید، در بازار هم تاثیرگذارید. به‌نظرتان دلیل این اتفاق که به‌عنوان‌مثال گالری‌داران نقاشی توانستند این کار را انجام دهند و گالری‌داران عکاسی نتوانستند، چه بود؟ آیا آنها سازوکار بازار را بیشتر می‌شناختند؟

به‌نظرم اینطور نیست. ما نزدیک ۱۰۰سال و شاید هم بیشتر است که نقاشی را به‌عنوان یک هنر می‌شناسیم. نقاشی -چه بخواهیم، چه نخواهیم- نسبت به عکس از جنبه‌ تزئینی‌تری برخوردار است. نقاشی را می‌توان در هر فضایی به نمایش گذاشت اما عکس لزوما چنین کارکردی ندارد. زمانی که شما به مجموعه کارهای مرتضی نیک‌نهاد، با عنوان «ماهی بزرگ» نگاه می‌کنید بدون تردید با یک شاهکار مواجه‌اید اما چند نفر حاضرند عکس‌های او را به دیوار اتاق پذیرایی‌شان آویزان کنند؟ درواقع عکس‌های او هم ماهیتی استثنایی دارد، هم در ذهنیت عمومی جا نیفتاده است که می‌توان چنین چیزی را به دیوار زد. جنبه دیگر این است که عکاسی معاصر در ایران از سال‌های ۱۳۵۸، ۱۳۵۹ و همزمان با انقلاب آغازبه‌کار کرد و موضوعاتی که آن زمان و دست‌کم تا پایان دهه60 دست‌مایه کار عکاسان قرار می‌گرفت یا انقلاب بود یا جنگ. سال‌ها پس از آن بود که عکاسی به‌سمت سوژه‌های دیگر رفت. پس اگر عمر عکاسی معاصر در ایران را چیزی حدود بیست‌‌وخرده‌ای سال در نظر بگیریم به‌نظرم خوب جلو آمده‌ایم هرچند 100سال راه پیش‌رو داریم. ضمن اینکه درست است که اینجا گالری است و باید بتواند هزینه اجاره‌اش را دربیاورد اما خوشبختانه پدر من از 14-13سالگی کار کرده و به جایی رسیده است که این ساختمان، دفتر خانوادگی ماست و نیازی نیست با خود بگویم اگر این ماه اجاره ندهیم، باید تعطیل کنیم. من انجام این‌کار را وظیفه خود در قبال کشورم می‌دانم و تصور می‌کنم درست است که فروش‌مان در داخل کم است اما درست می‌شود.

یکی از انتقاداتی که به «راه ابریشم» مطرح می‌شود همین است که انتخاب آثارتان هماهنگ با سلیقه خارجی‌هاست.

اصلا اینطور نیست. برخی از اشخاص ممکن است انتقادی را با دلسوزی مطرح کنند اما این اتفاق در حوزه فرهنگ و هنر بسیار کم رخ می‌دهد و مسئله بیشتر حسادت و رقابت است. واقعیت این است که من بخش عمده‌ای از زندگی‌ام را در خارج از کشور گذرانده‌ام و طبیعتا ممکن است انتخاب آثار تحت‌تاثیر سلیقه‌ام قرار بگیرد اما با خودم نمی‌گویم خارجی‌ها از این بیشتر خوش‌شان می‌آید، پس این را انتخاب کنم جز در یک مورد، آن هم وقتی که مثلا برای گرفتن غرفه‌ای با کوچک‌ترین ابعاد ممکن، سه‌دیوار ۵متری، در نمایشگاه عکس پاریس، با هزینه هواپیما، ۳۰هزار یورو پرداخت کرده‌ام و منطقی است که باید به این فکر کنم که کدام عکس فروش می‌رود. سلیقه‌ای که آنجا اعمال می‌کنم بر این مبناست که کدام انتخاب، سرمایه‌گذاری اولیه را برمی‌گرداند. این انتخاب را هم باتوجه به کیفیت‌کار اعمال می‌کنم. مثلا من اگر براساس سلیقه خارجی‌ها عمل می‌کردم عکس‌های مرتضی نیک‌نهاد را به نمایشگاه عکس پاریس نمی‌بردم اما برای خودم جالب بود که بردم.

در این به‌قول شما بیست‌وخرده‌ای سال که بر عکاسی معاصر ما می‌گذرد، عکاسی به‌واسطه پیشرفت‌ تکنولوژی، به یکی از هنرهای خیابانی تبدیل شده است و ما اتفاقا عکس‌هایی از عکاسان آماتور می‌بینیم که توانسته‌اند در بزنگاهی اجتماعی یا سیاسی، لحظه‌ای را ثبت کنند. این روند رفته‌رفته این تصور را شکل داده است که عکاسی یعنی همین. درحالی‌که ما عکاسی را به‌عنوان هنری می‌شناسیم که آشنایی با مبانی‌اش نیازمند مطالعه است و موفقیت در آن مدیون سال‌ها تجربه. به‌نظرتان ناچاریم بگوییم عکاسی با رقیبی جدی مواجه است؟ ضمن اینکه رقیب جدی‌تری هم به‌نام هوش مصنوعی، در راه است.

ما در ابتدای این مسیر هستیم و دیگران بسیار از ما جلوترند. در آمریکا آلفرد استیگلیتز اولین گالری عکس را در دهه ۱۸۷۰ راه انداخت و مثلا در فرانسه این اتفاق در سال‌های 1978-1977رخ داد یعنی 100سال بعد از آمریکا اما 30-20سال پیش از ما در ایران، اما می‌دانیم که تعداد عکاسان جدی فعال در اروپا بسیار بیش از ایران است ولی آنچه من می‌بینم نشان می‌دهد که اصلا جای ناامیدی نیست. لحظه را ثبت‌کردن جالب است اما روشی عمده در عکاسی به‌حساب نمی‌آید. چیزی که اکنون در عکاسی جذاب است این است که عکاس روی موضوعی عمیق و دقیق شود و مدت‌ها روی آن کار کند طوری‌که متخصص آن شود. درواقع در ذهن یک‌نفر راجع‌به‌موضوعی فلسفه‌ای پدید می‌آید که اتفاقی، جرقه آن را زده است اما تبدیل به داستانی می‌شود که در قالب مجموعه‌عکس عرضه می‌شود. ازآن‌طرف جنبه‌ای هم که شما می‌گویید، هست و مثلا شرایطی مانند اتفاقات‌اخیر پیش می‌آید و در آن لحظه هر موبایلی می‌تواند عکاسی کند. این عکس‌ها بعدها با عنوان عکس‌هایی آماتوری اما تاریخی شناخته می‌شوند. اتفاقی که هم اکنون درحال رخ‌دادن است. افرادی که از اتفاقات روز عکاسی می‌کنند طبیعتا در فکر مجموعه درست‌کردن نیستند و از لحظه‌ای عکس می‌گیرند که ارزش خاص خود را دارد، اما این دوشیوه رقیب هم نیستند و وجودشان برای هم نگران‌کننده نیست.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار