| کد مطلب: ۵۸۹۵

دنیا پر از تاریکی است اما تو روشن باش!

دنیا پر از تاریکی است اما تو روشن باش!

برای حسین زمان و هنر متعهدش

برای حسین زمان و هنر متعهدش

nasehi hamid

حمید ناصحی

روزنامه‌نگار و منتقد موسیقی

در همان آغازین سال‌های پس از انقلاب 57، به‌تدریج محدودیت‌هایی در موسیقی برای برخی چهره‌ها، ژانرها، سازها و ‌صداها شکل گرفت؛ محدودیت‌هایی که عمدتاً با اعمال‌سلیقه‌ برخی کارگزاران فرهنگی و غیرفرهنگی به محرومیت و ‌ممنوعیت انجامید. تصور آن کارگزاران این بود که مثلاً موسیقی پاپ، نماد طاغوت است اما تعریف مشخصی هم از موسیقی پاپ در نظر نداشتند. اگر در اثری صدای ساز درامز یا گیتار یا ویولن را می‌شنیدند ممنوعش می‌کردند و البته همین سازها در سرودهای انقلابی نقشی اساسی داشتند. حضور زبان محاوره در یک ترانه‌ جدی، مورد تأییدشان نبود مگر اینکه در موسیقی کودک استفاده می‌شد. این اعمال‌سلیقه‌های عمدتاً بدون مبنای منطقی، موجب توقف جریان موسیقی پاپ جدی فارسی در کشورمان شد؛ جریانی که در دهه‌50 شکل گرفت و از منظر کیفی می‌توانست تبدیل به یک موج جهانی شود. بسیاری از چهره‌های شاخص این جریان یا خانه‌نشین شدند یا کوچ کردند. خوانندگان بزرگی مانند فریدون فروغی، فرهاد، مازیار و کوروش یغمایی که مانند بسیاری از همکاران‌شان تن به ترک وطن نداده بودند، خاموش شدند و موسیقی ما از حضورشان محروم شد. سال‌ها گذشت تا متولیان فرهنگ به این نتیجه برسند که در غیاب موسیقی پاپ جدی در داخل کشور، مردم سراغ آثار خارج‌نشینان می‌روند و ترانه‌هایی را می‌شنوند که از فیلتر سیستماتیک داخل رد نمی‌شوند. از اوایل دهه‌ 70 به‌تدریج اراده‌ای برای تحول در این حوزه شکل گرفت. ابتدا صداوسیما خوانندگانی از نسل دهه‌50 را که شهرت چندانی نداشتند، وارد میدان کرد تا ترانه‌های «گل و بلبلی» را با نوعی از موسیقی که گیتار، ویولن و درامز در سازبندی‌اش اجازه‌ حضور پیدا کرده بود اجرا کنند. بعد از آن خوانندگان جوانی هم به آن قدیمی‌ها اضافه شدند. اما مشخص بود که ترانه‌ پاپ داخلی هنوز اسیر محدودیت‌هایی غیرمنطقی است. از اواسط دهه‌70 شمسی و به‌طور مشخص از آغاز دوران اصلاحات، تحولات مهمی در موسیقی پاپ اتفاق افتاد. این تحولات در صداوسیما و ارشاد به شکلی هم‌زمان موسیقی پاپ را وارد دوره‌ای جدید کرد. علی معلم دامغانی و فریدون شهبازیان در آن روزها مأموریت یافتند تا موسیقی پاپ داخلی را از رخوت کمّی و کیفی خارج کنند. حضور موزیسین‌های شاخصی مانند فریدون شهبازیان، بابک بیات، ناصر چشم‌آذر و البته جوانان مورد تأیید آنها به خلق جریانی تازه انجامید؛ جریانی که با سیاستی قابل‌توجه علاوه بر معرفی خوانندگانی با صداهایی تازه، سراغ صداهایی مشابه خوانندگان قدیمی خارج‌نشین و‌ محبوب رفت. محمد اصفهانی، خشایار اعتمادی، حسین زمان، علیرضا عصار، قاسم افشار و شادمهر عقیلی ستارگان نوظهور این جریان در آغاز راه بودند. اقبال گسترده‌ مردم به این خوانندگان و ترانه‌های آنها اما فقط به‌دلیل تداعی صداهای محبوب نبود. ملودی‌ها، تنظیم‌ها و ترانه‌ها هم به کیفیتی متعارف و‌ قابل‌قبول رسیده بودند. این میان اما چند خواننده بودند که کیفیت موسیقی را در همه‌ شئون آن می‌دیدند و «تعهد» وجهی مهم از موازین کیفی آنها برای اجرای ترانه‌ها بود.
حسین زمان، شاخص‌ترین خواننده‌ آغاز جریان موسیقی پاپ پس از انقلاب از منظر تعهد اجتماعی است. ترانه‌هایی را که او اجرا کرده است، می‌توان از منظر موسیقایی در ردیف بهترین آثار پس از انقلاب در موسیقی پاپ قرار داد. از دیدگاه کلام ترانه‌ها اما هرچند او به‌دلیل مواضع ایدئولوژیک خود نتوانست با برخی از ترانه‌سرایان برتر هم‌نسلش همکاری کند اما در انتخاب سوژه و مضمون همواره متعهدانه عمل کرد. دغدغه‌های او در ترانه‌هایی که در سال‌های پایانی عمرش اجرا کرد بیش‌ازپیش هویداست. ترانه‌ «برادرجان» سروده‌ علی‌اکبر یاغی‌تبار با موسیقی محمدرضا چراغعلی، یکی از آخرین آثار اوست که واژه‌به‌واژه و نت‌به‌نت، درد مردم را از حنجره‌ زخمی او فریاد می‌زند: در این بهار مرده‌ بی‌برگ بی‌باران/ من را حریم گریه‌ خود كن برادرجان/ سر را به خشم شانه‌ام بسپار و ایمن باش/ دنیا پر از تاریكی است اما تو روشن باش/ این كودكان آیین عیاری نمی‌دانند/ دل‌دل نكن لوطی! خودت داش آكل من باش!/ این باغ نازا را به آفت‌زادگان بسپار/ تو جنگلی و ریشه‌داری، ناسترون باش.
تعهد حسین زمان به ماندن در کنار مردم باعث شد او در اوج خلاقیت و محبوبیت، ممنوع‌‌ازکار شود. پافشاری حسین زمان به اجرای ترانه‌هایی با سوژه‌های منتقدانه، مردمی و روشنگرانه در کنار مواضع او در دانشگاه و رسانه‌ها، او را از بسیاری فعالیت‌های هنری و حرفه‌ای محروم کرد. این محرومیت 17سال طول کشید و به‌این‌ترتیب 17سال از بهترین و پویاترین سال‌های عمر هنرمندی قابل و‌ متعهد از او‌ گرفته شد.
مروری بر آثار و آرای حسین زمان نشان می‌دهد که او یک شیعه‌ معتقد بود. بعید است به این زودی‌ها، سیستم رسمی فرهنگی کشور، خواننده‌ای با ویژگی‌های حسین زمان پیدا کند. خواننده‌ای خوش‌صدا، محبوب، تحصیلکرده و البته بسیار معتقد. چگونه می‌شود در نظام اسلامی چنین سرمایه‌ای را اینچنین نادیده گرفت و حتی محدود، ‌ممنوع و ‌محروم کرد؟ کدام عقل سلیمی، هنرمندی مانند حسین زمان را آنقدر آزار می‌دهد تا او را به یک مخالف جدّی بدل کند؟ انگار اعمال‌سلیقه‌های بی‌منطق آغاز انقلاب، دچار تناوبی مخرّب شده‌اند و باید هرازچندگاهی شاهد ویرانی بناهای نو در فرهنگ این سرزمین باشیم. آنچه بر حسین زمان گذشت مشتی است نمونه‌ خروار از بی‌درایتی‌ها و ناآگاهی‌هایی که فرهنگ این سرزمین را از پویایی بازداشته‌اند. فضای فرهنگی در هر جامعه‌ای نیاز به تعهد هنرمندانی باکیفیت، شاخص و محبوب دارد. چهره‌هایی که با خلق آثاری دغدغه‌مند و نقد وضعیت فرهنگی، ما را به افق‌هایی روشن‌تر برسانند؛ هنرمندانی از جنس «حسین زمان».

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی