| کد مطلب: ۳۹۹۴

رفتن در اوج پختگی

به یاد سیدابوالحسن مختاباد

به یاد سیدابوالحسن مختاباد

سیدابوالحسن مختاباد، روزنامه نگاری پرشور بود و کوشا. بسیار خوب می‌نوشت. نوشته‌هایش فصیح بود و خوش‌آهنگ، با نظم فکری منطقی و درعین‌حال بسیار رسا و روان. افسوس که این روزنامه‌نگار پرشور و همیشه‌کوشا دیگر دربین ما نیست. مرگ او یک غافلگیری بزرگ بود.
مختاباد در دو حوزه، بسیار فعال بود؛ موسیقی و کتاب. البته که او نویسنده حوزه فرهنگ به‌شمار می‌رفت، اما درعین‌حال فهم مناسبی از سایر حوزه‌ها داشت. چون برای پیشرفت خودش مدام تلاش می‌کرد و همواره در حال تحقیق بود و مطالعه. اما دغدغه و علاقه‌مندی اصلی‌اش کتاب بود و موسیقی. مختاباد مثل موسیقی، روان بود و جاری. موسیقی، چشم روشن ذهنش بود و موسیقی‌نویسی برایش یک دریا سخن داشت.
او درحوزه کتاب هم کم از موسیقی نداشت. با کتاب دم‌ساز شده بود. در برگ‌برگِ هر کتاب خلوت می‌کرد و در هر صفحه‌اش زندگی می‌خواند.
نمی‌دانم چه سالی بود، شاید سال 74 یا 75 که خبردار شدم سیدابوالحسن مختاباد عضو جدید تحریریه روزنامه همشهری شده است. در شرایطی که همشهری اصلا نیروی جدید نمی‌گرفت. از او سوال کردم که چطور جذب همشهری شدی؟ پاسخ‌اش اما جالب بود. گفت:«من را به آقای عطریانفر معرفی کرده بودند و قرار شد ایشان پس از دیدار با من نظرش را بگوید. به آقای عطریانفر گفتم نمی‌خواهم از طریق سفارش و توصیه وارد همشهری شوم. از شما می‌خواهم یک هفته به من فرصت بدهید تا بنویسم و خودم را ثابت کنم. اگر توانستم من را در همشهری نگه دارید و اگر هم به این جمع‌بندی رسیدید که نمی‌توانم، از این مجموعه جدا می‌شوم.» از همان بدو کار به خودش متکی بود.
این شد که مختاباد در همشهری مشغول به‌کار شد و خیلی هم خوش درخشید. او روزنامه‌نگاری بود که به‌طور دائم در حال خواندن و نوشتن بود. هر سال نثر او بهتر می‌شد. به جایی رسیده بود که وقتی متنی می‌نوشت هم تحلیل او قابل‌توجه بود و هم نثر او. می‌شد یک بار مطلب او را خواند تا تحلیل‌اش را دریافت و یک بار هم از نثر زیبایش لذت برد.
یکی از علاقه‌مندی‌هایش خواندن شعرهای مولانا بود. بسیاری از شعرهای این شاعر گرانقدر و عارف‌بزرگ را از حفظ داشت. به‌طوری‌که وقتی با کسی صبحت می‌کرد در جای مناسب خودش از اشعار مولانا بهره می‌برد. همین روش را در بسیاری از نوشته‌هایش نیز به کار می‌برد. جایی که لازم بود به نقل از مولوی می‌نوشت.
هیچ‌وقت مختاباد را بیکار نمی‌دیدم. معاشرت می‌کرد، بحث‌وجدل می‌کرد، ارتباط می‌گرفت، و دایره دوستان، همکاران و آشنایانش را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کرد. صریح و رک بود. نظر خودش را هر چه که بود به‌راحتی بیان می‌کرد. شاید گاهی دلخوری‌هایی نیز پیش می‌آمد، اما او راستی را پیشه کرده بود.
با این مشی و منش، چند سال بیشتر لازم نبود تا اهالی موسیقی، فعالان نشر و نوشتار و هم‌صنفی‌هایش در مطبوعات با او، ایده‌ها و نوشته‌هایش آشنا شوند. او یک روزنامه‌نگار قابل اتکا شده بود. اطلاعات وسیع، ذوق و استعداد، ساده نوشتن و روان نوشتن، ذهن پرسشگر، اخلاق حرفه‌ای و مسئولیت اجتماعی بالا و ویژگی‌های فراوان دیگر از مختاباد یک روزنامه‌نگار خوب و یک شهروند خوب ساخته بود. به‌خصوص که در صنف هم به شدت فعالیت می‌کرد. مختاباد یک دوره با رای همکارانش به‌عنوان عضو هیئت‌مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران انتخاب شد. همچنین دو دوره متوالی هم به‌عنوان بازرس خانه موسیقی ایران انتخاب شد. او هم برای انجمن روزنامه‌نگاران و هم برای خانه موسیقی بسیار وقت و انرژی می‌گذاشت. او خوش‌فکر بود و ایده‌پرداز؛ هم برای مطبوعات و هم برای موسیقی. خبر درگذشت او تلخ است و جانسوز. او در اوج پختگی قرار داشت و می‌شد تا سال‌ها از افکار و ایده‌هایش بهره گرفت. افسوس که جای او در میان اهالی مطبوعات خالی خواهد بود.
محسنان مردند و احسان‌ها بماند
ای خنک آن را که این مرکب براند

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی