گسست نسلی و عوامل دین گریزی/گفتاری از مصطفی معین وزیر علوم دولت اصلاحات درباره ویژگیهای جمعیت جوان کشور
انقلاب سال ۱۳۵۷ و تعیین ساختار نظام جمهوری اسلامی برپایه ایدئولوژی اسلام و قراردادن دین به عنوان عنصر اصلی فرهنگ، سیاست و آموزش رسمی، اساس و پایه همه دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بعدی قرار گرفت.
در نشست «گسست نسلی و دینداری جوانان» مصطفی معین، وزیر علوم دولت اصلاحات با ترسیم تصویری روشن از تغییرات شتابان نسلی در ایران، نسبت به تعمیق شکاف هویتی، ارزشی و دینی میان نسلهای مختلف هشدار داد و تأکید کرد که کاهش اعتماد بیننسلی، نادیدهگرفتن مطالبات جوانان و سیاستگذاریهای آمرانه، بزرگترین تهدید برای سرمایه اجتماعی و آینده توسعه کشور است. در ادامه متن سخنان او میآید:
اولین نکتهای که در این نشست مطرح خواهم کرد برگرفته از تجربیات و مطالعاتی است که در برخی از تشکلها از جمله مؤسسه رحمان، موسسه نیکوکاری معین و مؤسسه اخلاق انجام شده است. عنوان صحبت «گسست نسلی و دینداری جوانان» است و باید در مقدمه نکاتی را درباره ویژگیهای جمعیت جوان کشور بگویم. جمعیت ایران هنوز یک جمعیت جوان است و اخیراً معاون وزارت بهداشت گفتند که میانگین سن جمعیت ایرانیها ۳۵ سال است.

در نتیجه اکنون در یک دوره پنجره جمعیتی و در واقع یک دوره طلایی هستیم. بدان معنی که حداکثر جمعیت از گروه جوانان و میانسالانی هستند که در سن اشتغال قرار دارند و از تحصیلات عالی نیز برخوردارند. چراکه بعد از انقلاب تعداد جمعیت دانشجویی آموزش عالی ایران بیش از ۱۵ برابر به دلیل تقاضای ورود به آموزش عالی بیشتر شد و یک توسعه انسانی جدی ایجاد شد. پنجره جمعیتی در کشورهایی که عقلانیت حاکم است و رویکردهای علمی برقرار است، یک فرصت جدی است برای اینکه توسعه رخ دهد.
برای نمونه در کشورهای جنوب شرقی آسیا مانند مالزی، سنگاپور، تا حدودی اندونزی از این فرصت استفاده کردند و از یک کشور در حال توسعه در حدود ۳۰ سال قبل حالا به یک کشور توسعهیافته تبدیل شدند. اما وضع کشور ما که قهرمان فرصتسوزی و سرمایهسوزی هستیم چگونه است؟ در کشور ما با این جوانان مستعد و باانگیزه نرخ بیکاری دانشآموختگان ۴۰ درصد از بیکاران کشور را تشکیل میدهد که دو برابر افراد بیسواد نرخ بیکاری دارند. ۵۱ درصد از دانشآموختگان مرد، بیکار هستند و در میان خانمها این عدد ۶۰ درصد است.
اینها سرمایه بزرگی هستند و به همین دلیل است که به صورت سیلآسا شاهد مهاجرت نخبگان هستیم. بنابراین در چنین شرایطی که در یک برهه گسست نسلی هستیم، اعتماد بیننسلی کاهش پیدا کرده و سرمایه اجتماعی نیز به همین دلیل در حداقل میزان خود قرار گرفته است. این بزرگترین مانع برای توسعه و پیشرفت کشور است و در چنین شرایطی اگر ۱۰۰ برابر هم نفت صادر کنیم، به جای پیشرفت، پسرفت خواهیم داشت و واردکننده خواهیم بود چراکه سرمایه اجتماعی باید شکل بگیرد که آن هم معیارهایی دارد و براساس اعتماد بیننسلی، مشارکت جوانان و حضور نیروهای کارآمد است.
«تفاوت نسلی» و «گسست نسلی»
ما دو واژه «تفاوت نسلی» و «گسست نسلی» را داریم که با همدیگر تفاوتهایی دارند. تفاوت نسلی یک پدیده طبیعی، اجتماعی و تاریخی است و قرار بر این نیست که نسلهای پیدرپی مانند همدیگر فکر کنند، سبک زندگی یکسان داشته باشند و... چراکه هر نسل در فضای جدیدی متولد شده است. برای مثال در کشور ما نسل اول انقلاب را داشتیم و بعد از آن نسلهای دیگر هم آمدند و حالا نسل زد را داریم که در اعتراضات اجتماعی نیز نقش اول را دارند. پس از این گروه نسل آلفا را داریم که ویژگیهای خاصی دارند، خردگرا هستند، آیندهنگر هستند، جهانی فکر میکنند، خلاقیت دارند و به فکر محیط زیست هستند و باید قدر آنها را دانست.
این تفاوت نسلی را میتوان مدیریت کرد و از طریق گفتوگو همزبانی با این نسل پیدا کرد. اما آنچه که بد است و ابعاد جهانی دارد که ممکن است در کشور ما مقداری بیشتر هم باشد، گسست نسلی است. این واژه میگوید اختلال جدی هویتی، نگرشی، ارزشی و سبک زندگی بین نسلها وجود دارد. احساس بیاعتمادی بین نسلها در این مفهوم میگنجد و بیگانگی نسبت به نسل قبل و بالعکس هم وجود دارد؛ بدان معنی که هم پدر و مادرها نسبت به نسل قبل بیگانه هستند و هم فرزند با پدر و مادر خود. اینها در گفتوگو مشکل دارند، واژههای همدیگر را نمیفهند و در دنیای خود قرار دارند که همین منجر به این میشود که انتقال تجربه انجام نمیگیرد.
نسل اول و تجربه انقلاب و جنگ تحمیلی
یکی از حوزههای اصلی گسست نسلی نگرش به دین و دینداری است. برای بررسی این مسئله باید نگاهی به زمینههای تاریخی و اجتماعی گسست نسلی در ایران امروز داشت. گسست نسلی معمولاً در یک شرایط تحولی که تغییرات پرشتاب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رخ میدهد، جریان دارد. اینکه در دنیای امروز گسست نسلی بیشتر شده است بدان دلیل است که سرعت تحولات افزایش یافته است. اکنون تحولات علم و تکنولوژی شگفتانگیز است و بر آن اساس تحولات اقتصادی، اجتماعی رخ میدهد و طبیعی است که نسلهای بعد در فضای جدیدتری قرار میگیرند و فضای قبل برای آنها قابل درک نیست.
نسل قبل نیز از نظر اجتماعی، اقتصادی بهروز نیست و گسست بیشتر میشود. دنیا، دنیای تحول است و اگر کشوری یک لحظه دچار وقفه و خوابآلودگی شود نهتنها پیشرفت ندارد بلکه پسرفت هم میکند و ما از این نظر در حال از دست دادن فرصتها هستیم. شتاب مدرنیزاسیون و شهرنشینی را یکی از مسائل در این گسست باید در نظر گرفت. درحالیکه پیش از انقلاب ۷۰ درصد جمعیت ایران روستانشین بودند، و ۳۰ درصد شهرنشین، الان این الگو دقیقاً برعکس شده است.
در همین روند مدرنیزاسیون دسترسی به فناوریهای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز رخ داده و این منجر به این میشود که نسل جدید آگاهی جهانی بیشتری پیدا کند و به همین دلیل تفاوت نسلی از نظر سبک زندگی، سیاست، مذهب و حتی موفقیت شغلی تغییر میکند. در نسل ما آرزوی یک دانشجو این بود که آخرین رتبههای علمی را سپری کند و استاد دانشگاه شود و مهندسی برجسته باشد، اما نسل جدید جهانی است و به همان لیسانس بسنده میکند و میخواهد خیلی سریع وارد بازار کار شود. در واقع تعریف موفقیت شغلی نیز در نسل جدید تغییر کرده است.
یک مسئله دیگر تحولات سیاسی و تاریخی است. نسل اول تجربه انقلاب و جنگ تحمیلی را دارد و هویت آنها مبتنی بر ایثار و ایدئولوژی انقلابی است. نسل جدید تجربه انقلاب را ندارد و با مسائلی مانند ایثار و مقاومت تا آخر بیگانه است و منجر به این شده است که ارتباط بیننسلی به همین دلیل تضعیف شود. آنها احساس میکنند که در جامعه دیده، شنیده و یا فهمیده نمیشوند و البته دغدغههای معیشتی، آزادیهای فردی و اجتماعی را نیز دارند.
تغییر در ساختار خانواده مسئله دیگر در گسست بیننسلی است. خانواده از جایگاه قبلی خود افول کرده است و آن حالت پدرسالاری دیگر وجود ندارد و یا خیلی ضعیف شده است. استقلال جوانان در انتخاب مسیر زندگی در ازدواج، تحصیل، شغل و... تغییر کرده است. الان شاهد تاخیر در امر ازدواج هستیم، فرزندآوری کمتر شده است و ازدواج سفید و غیررسمی و غیرمشروع حتی عادی شده است.
این منجر به ایجاد تنش بین نسلها میشود؛ نه ما آنها را قبول داریم و نه آنها ما را قبول دارند. در بسیاری از موارد حرکت از تفاوتها به سمت گسست نسلی آغاز شده و ادامه دارد. مسئله اقتصاد، تورم چهلواندی ساله، بیکاری و گرانی مسکن مزید بر علت شده است و باعث ایجاد ناامیدی و بیاعتمادی جوانان به ساختارهای موجود شده است و گاهی این نارضایتی و یا ناامیدی تبدیل به تقابل با ارزشهای نسلهای قبلی شده است.
فرزند زمانه خویشتن بودن رخ نداده است
در تفاوت میان تفاوت نسلی و گسست نسلی فرایندهای شکلگیری متفاوت است. گسست نسلی تنها به این معنی نیست که ارتباط ما با نسل جدید زیاد باشد، بلکه نوع تفاوتها نیز تغییر کرده است. در اینجا بنیانهای ارزشی دچار تغییر شده است که بر روی آن حساس هستیم؛ از جمله اعتقادات دینی، باور به وطن و... در شکلگیری گسست نسلی هم نسل قدیم و هم نسل جدید نقش دارند.
بدین صورت که در نسل قبل با جزمیت میخواهیم فرزندان ما، مانند خودمان باشند در صورتی که تکامل انسان اینگونه نیست که همه باید مانند هم باشند. ما نباید به انطباق بیننسلی تاکید کنیم و حال آنکه از ارزشها دفاع تحکمی میکنیم. ما با نسلها ناهمزبانی داریم و واژههای همدیگر را نمیفهیم، در صورتی که از آنها لغزشی ببینیم سعهصدر نداریم و برخورد ما با آنها سخت و قاطعانه است. بعضی نیز با سکوت و بیتفاوتی با این گسست تقابل میکنند که این کار صحیحی نیست چراکه پدر و مادرها نقش تربیتی دارند.
نسل جدید نیز از از نظر هویتیابی در دوران گذار هستند و ناپختگی فکری دارند، رویکرد احساساتی دارند و افراط و تفریط در تصمیمهای آنها وجود دارد. عامل دیگری که در پیدایش گسستگی در نسل جدید اثرگذار است، شرایط زمانه و روزگار است. فرزند زمانه خویشتن باید باشیم و این اتفاق رخ نداده است. الان عصر، عصر انقلاب ارتباطات است و فاصله مکان و زمان برچیده شده است و همه چیز جهانی است. نسل جدید بیش از دیگر نسلها به اینترنت و شبکههای اجتماعی دسترسی دارد و از آنها استفاده میکند.
این تغییر و تحول در اثر گسست نسلی منجر به چه آثاری در دین شده است؟ یک مسئله، تنوع در دینداری است. الان تنها دینداری سنتی از جمله حضور در نماز جماعات و عزاداری و جشنهای مذهبی را نداریم، جوان از دین تفسیر شخصی میکند و منتظر فتوای دیگری نیست، خودش تفسیر میکند و براساس آن عمل میکند.
از دین و معنویت و گرایشهای فلسفی جدید به جای پیروی از الگوهای سنتی دینداری، رویکرد خاص خود را دارد. فناوری و دیجیتالی شدن باعث شده است که بسیاری از جوانان به سمت تجربه و زندگی مدرنتر حرکت کنند. فرمایش امام علی(ع) است که میفرمایند عقل انسان باید از سایر عقلها استفاده کند و متکی به خود نباشد. حالا وقتی امکان دسترسی جهانی با اینترنت فراهم است، جوان این نسل سعی میکند از خرد جهانی استفاده کند و برخی از این دریافتها از فضای جهانی ممکن است با انتظارات دینی ما مغایرت داشته باشد.
ایستادن در برابر نهاد دینی رسمی
در اینجاست که تنش بیننسلی شکل میگیرد. به همین دلیل این نسل منتقد نهاد دینی شده است و جوان نسبت به نهاد دینی رسمی و مذهبی در واکنش به سیاستهای حکومتی که در تلاش برای گره زدن دین با سیاست و قدرت است میایستد. در اعتراضات سال ۱۴۰۱ نقش اصلی را نسل جدید و نسل زد داشتند؛ آن هم براساس حضور در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بود و آنها برای برابری جنسیتی و برداشته شدن حجاب اجباری و این نکته که چرا حکومت دینی در زندگی خصوصی ما دخالت میکند اعتراض کردند.
از سال ۱۳۶۹ اولین برنامه سوم توسعه کشور به تصویب رسید. در آن زمان در وزارت فرهنگ و آموزش عالی بودم و یک تکلیفی برای دولت و یا وزارت ارشاد به تصویب رسید که سالانه وضعیت فرهنگی کشور را برپایه مؤلفههای مختلفی که نگرشها و ارزشهای جامعه را بتواند ارزیابی کند رصد کرد. موج اول این پیمایش در سال ۱۳۷۹ انجام شد، موج دوم در سال ۱۳۸۲ انجام شد و موج بعدی همزمان شد با دوران احمدینژاد و از آنجایی که برخی از نتایج مورد توافق دیدگاه آنها نبود و باید سانسور میشد، با وجود آنکه تکلیف برنامهای بود به آن عمل نشد.
مجدداً در سال ۱۳۹۴ سومین موج ارزشها و نگرشهای ایرانیان انجام گرفت. در سال ۱۴۰۲ چهارمین موج انجام گرفت و گزارش آن آبان سال گذشته منتشر شد. در پیمایش دوم در مورد سکولاریسم یعنی جدایی دین از قدرت، مخالفان با سکولاریسم 1/6 برابر موافقان بودند و اکثریت معتقد بودند که دین باید با سیاست ادامه یابد. در سال ۱۳۹۴ مخالفان سکولارسیم 1/2 برابر موافقان شد. اما در سال ۱۴۰۲ قضیه برعکس شد و موافقان سکولاریسم 3/2 برابر مخالفان شد و اینها از نسل جوان هستند و چشمانداز آینده ما چه بخواهیم و چه نخواهیم اینگونه خواهد شد.
در مورد حجاب اجباری نیز در سال ۱۴۰۲ بر اساس پیمایش 45 درصد مخالف حجاب اجباری بودند و ۴۱ درصد موافق بودند اما چه مخالفین و چه موافقین با ۸۷درصد جمعیت مورد مطالعه با برخورد با بیحجابها مخالفت داشتند و اصلاً گشت ارشاد و ستاد امر به معروف و اینها را قبول ندارند و معتقد به «لااکراه فی دین» هستند. این یک نگاه مترقی و دینشناسانه نسبت به نسلهای قبلی است.
نگاهی به علل و عوامل گسست نسلی و دینداری
انقلاب سال ۱۳۵۷ و تعیین ساختار نظام جمهوری اسلامی برپایه ایدئولوژی اسلام و قراردادن دین به عنوان عنصر اصلی فرهنگ، سیاست و آموزش رسمی، اساس و پایه همه دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بعدی قرار گرفت. چراکه ساختار قانون اساسی یک ساختار دینی بود و خود را بر همه بخشها اعمال کرد. رویکرد نسل قدیم به دین به عنوان یک بخش از هویت جمعی و سیاسی بوده است، اما تلقی نسل جدید از دین به عنوان یک امر خصوصی، اختیاری و در تقابل با نسل قبلی از دین است.
نسل جدید انتقاد و گلایه دارد که مطالبات نسل جوان نادیده گرفته شده است. زمانی که انقلاب شد، ما در سن ۳۰ سالگی نماینده مجلس بودیم، استاد دانشگاه بودیم، در ۳۷ و ۳۸ سالگی وزیر بودیم و الان نسل جوان ما که از این سنها عبور کرده بیکار است و او را اصلاً به بازی نمیگیرند. این یک ظلم آشکار، بیتدبیری، فرصتسوزی و سرمایهسوزی است چراکه آینده برای آنهاست. این یک واقعیت است که در آنها دیده نشده است، از آزادی بیان گرفته تا حق انتخاب پوشش و به همین دلیل یک هویت ضداقتدارگرایی و ضددیکتاتوری پیدا کردند.
محدودیتها و فشارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بعد از انقلاب بیشتر شده است، پیش از انقلاب این محدودیتها جنبه سیاسی، امنیتی داشت، اما الان هم اقتصادی است و هم دخالت در حریم شخصی و مواردی از این دست است که منجر به اضطراب، تغییر نگرشهای اخلاقی و افسردگی شده است. بهویژه در سالهای ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۰ که پاندمی کرونا مزید بر علت شد و منجر شد اختلالات سلامت روان و افسردگی در سطح جهانی و ایران دو چندان شود و اینها خود را در اعتراضات سال ۱۴۰۱ نشان میدهد.
شکاف میان آموزش رسمی، یعنی آموزش و پرورش و آموزش عالی با واقعیتهای اجتماعی از جمله علل دیگر گسست نسلی و دینداری است. آموزش اجباری قرآن و احکام فقهی در سطح مدرسه و اسلامی کردن دانشگاه و عدم تناسب با آموزشهای مدرن یک عامل اصلی نارضایتی است. آیا آموزش روخوانی قرآن باید در مدرسه انجام شود یا در خانواده؟
در آموزش رسمی و ایدئولوژیک حرف از تقوا و عدالت است، اما در واقعیت جامعه بیعدالتی، فسادهای ساختاری، رانتخواری، ژن خوب و مسائلی از این دست را میبینیم. نسل جدید این تفاوتها را درک میکند و به آنها معترض است و در برابر آموزشهای تحمیلی مقاومت میکند و اعتمادش به نهادهای دینی کم و باورهای سنتی وی کاهش پیدا میکند. اتخاذ سیاستهای آمرانه و دستوری، الزام حجاب حتی با پلیس اخلاق، بازداشت، جداسازی جنسیتی که با مقاومت فضای دانشگاهی روبهرو شد، فیلترینگ و کنترل سبک زندگی همه مواردی است که جوان میبیند.
قوانینی که در مجالس مختلف و بهویژه مجلس اخیر به تصویب رسید با اعتقاد انتخاب آزادانه دینداری که میگوید لااکراه فیالدین کاملاً در تعارض است. این تعارض با اصول اصلی قرآنی ما باعث میشود فاصله بیشتری با حکومت رسمی دینی ایجاد شود و اینگونه تلقی شود که مجموعه این قوانین و مقررات مجموعهای از اجبارها و ابزار کنترل اجتماعی و ابزار برخوردها خواهد بود. مشارکت در نمازهای جمعه؛ مساجد را اکنون مشاهده کنید که در کشورهای دیگر مملو از گروههای سنی جوانان هستند اما در کشور ما خبری از اینها نیست.
از عوامل دیگر گسست نسلی و دینداری تبلیغات دینی حکومتی است. الان صداوسیما در حد ملالآور برنامههای نوحهخوانی و عزاداری پخش میکند و به صورت مستقیم و دستوری احکام فقهی را نمایش میدهند که با واقعیتهای جامعه در تعارض است و باعث شده بیاعتمادی کلی در نسل جوان ایجاد شود و در یک تناقض در شعار و عمل مسئولان، امام جمعه را میبینید که به اخلاق توصیه میکند، اما عملکرد او به ظاهر چیزی غیر از این است.
پیامدهای گسست نسلی و تغییرات دینداری
مهاجرت گسترده جوانان که تراژدی بزرگ کشور ماست را هم باید در این راستا دید، الان تنها ۱۶ درصد مردم عادی به مهاجرت فکر نمیکنند که در قشرهای مختلف شاهد آن هستیم. برخوردهای امنیتی و قضایی با جریانهای دینی مخالف دیگر علت است، سانسور و محدودیت فضای مجازی که باعث میشود رشد گفتمانهای جایگزین درباره دین شکل بگیرد و جوانان به دنبال بحثهای غیررسمی و زیرزمینی به جای بحثهای منطقی و رسمی باشند که خیلی از آنها از جمله عرفان حلقه میتوانند انحرافی هم باشند. بنابراین این مسئله منجر به فاصله رسمی میان جوانان از دین رسمی و تلقی آن به عنوان ابزار سرکوب شده و شکاکیتهای دینی افزایش پیدا کرده است.
گسترش فناوری اطلاعات و جهانی شدن مسئله دیگری است که باید به آن اشاره کرد. جوانان اکنون پیوند گستردهتر و بیشتری با فرهنگهای جهانی دارند، حتی بیشتر از فرهنگ ملی و با سبکهای زندگی متفاوت آشنایی پیدا کردهاند و در این فضا بسترهایی هم برای گفتوگوهای آزاد درباره دین و هنجارهای اجتماعی شکل گرفته است. فضای مجازی باعث همبستگی و پیوند نسلی بیشتر بین جوانان شده است و از طرفی منجر به عمیقتر شدن فاصله بیننسلی شده است.
یک پیامد گسست نسلی و تغییرات دینداری چالش خود حکومت در سیاستگذاری دینی است چراکه باید بتوانند در میان نسل جوان مشروعیت داشته باشند؛ در غیر اینصورت طبیعی است که سرمایه اجتماعی کاهش خواهد یافت. در پیمایش سال ۱۴۰۲ اعلام شد ۹۱ درصد مردم از وضعیت فعلی ناراضی هستند که به دلیل از دست رفتن مشروعیت دینی و فرهنگی حکومت است.
حکومت میخواهد وحدت نسلی ایجاد کند تا نسل جدید نیز مانند نسل قبلی پایبند دین سنتی باشند اما گسست نسلی دینی شکل گرفته و دین فردی و شخصی جایگزین شده است چراکه رویکرد آمرانه و غیرمنعطفی از سوی حکومت و مبلغان مذهبی همچنان در حال اجراست.
حالا شاهدیم که افزایش تقاضا برای آزادیهای فردی و اجتماعی رو به افزایش است و مطالبات جوانان با تعاریف رسمی در تعارض قرار گرفته است. الان جوان ما نه لزوماً سکولار است و نه دیندار سنتی، بلکه بیشتر به دنبال معنویت و دین شخصی است، به دنبال آن است که ببیند دین با ارزشهای مدرن چگونه ترکیب میشود، دین با حقوق بشر چه نسبتی دارد، دین با برابریتی جنسیتی چه رویکردی میگیرد و میبینیم که رشد جنبشهای معنوی نوین رو به افزایش است.
راهکارها و راهبردها
تفاوت بین نسلی مسئلهای طبیعی است و در سطح خانواده میتواند حل شود اما مسئله در گسست نسلی متفاوت است چراکه تفاوتها عمیق و زیاد شده است و نوع آن نیز فرق کرده است. در اینجا باید فضاهای مشترک فکری و فرهنگی را ایجاد کرد. برای مثال کتابی را انتخاب کرد و کتابخوانی مشترک انجام داد. بحثهای آزاد در خانواده بر سر مسائل سیاسی و عقیدتی شکل بگیرد و به صورت شفاف برخورد شود. نشستهای نسلی برگزار شود و از همه نسلها عضوگیری و همکاری انجام شود.
بازنگری در نظام آموزشی موضوع دیگری است که باید به آن توجه کرد. به جای آموزشهای حافظهمحور از بالا به پایین و شتابزده آموزش و پرورش، باید سعی شود تفکر انتقادی را گسترش داد. این در آموزش و پرورش مدرن یک اصل است و دانشآموز نباید مقلد باشد، باید انتخاب کند و فکر کند چراکه عقلانیت شرف انسان است. این موضوع باید در آموزش و پرورش ارتقا یابد، و درک متقابل و مهارت تفکر نقاد به جای آموزش طوطیوار جایگزین شود.
من میگویم که فلاکتبارترین وضعیت را بین همه وزارتخانهها، آموزش و پرورش دارد؛ با وجود آنکه مهمترین وزارتخانه کشور است. حمایت از نهادهای واسط راهکار دیگر است. خانوادهها میتوانند با استفاده از مشاورهها این گسست را ارتقا دهند. از سوی دیگر باید حمایت از نهادهای مدنی نیز مدنظر قرار گیرند و محل تمرین مدنیت، گفتوگو در این نهادها انجام شود. متاسفانه نهاد مدنی در کشور ما ضعیف است چراکه فکر میکنند اینها به نوعی دشمن هستند درحالیکه آنها بازوی اجرایی دولت هستند.
در اصلاح سیاستگذاریهای دینی حکومت احترام به پذیرش تنوعهای دینی و احترام به انتخاب فردی باید جایگزین رویکرد قبلی شود و حتی زمینه آن فراهم شود. صداوسیما باید میزگرد بگذارد و با حضور نگرشهای مختلف بحث کنند. کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها باید تشکیل شود چراکه دانشگاه محل فکر است و ایضاً این کرسیها با آزادی امنیت همراه باشد.
آموزش دینی باید از شکل سنتی و نسلگرایانه به سمت ارائه دیدگاههای تطبیقی، فلسفی و پرسشمحور برود. شیوه تبلیغات در دینداری مذهبی مسئله دیگی است که بسیار تکراری و قدیمی است که باید از سوی حکومت به آنها توجه شود. کاهش سختگیری دینی، انعطافپذیری در مورد پوشش، ایجاد فضای باز برای اندیشههای دینی متنوع از دیگر مواردی است که باید در نظر گرفته شود.
نقش علما و روشنفکران در اندیشه دینی و نخبگان دانشگاهی مسئله دیگری است که باید به آن توجه شود. روشنفکران میتوانند هم عامل تشدیدکننده شکاف و گسست بین نسلی و هم پل ارتباطی بین نسلها و ارزشهای سنتی و مدرن باشند. انتظار دیگر از نخبگان این است که باید ساختار قدرت را نقد کنند و بگویند که پیوند زدن دین و سیاست، که جوابی نگرفت، نباید ادامه پیدا کند و تاکید کنند که ما نیازمند اصلاحات ساختاری هستیم و باید تولیداتی جایگزین شود که نسبت بین دین و نیاز زمانه ما را در نظر بگیرد و بین آنها پیوند ایجاد کند.