دشواری داوری عادلانه؟ مسئله این است/«دکتر» نوشته رابرت آیک نمایشنامهای درباره دشواری قضاوت در جهانی شتابزده است
یکی از جسورانهترین ایدههای آیک این است که هیچگاه بهصراحت مشخص نمیکند شخصیتها چه نژاد، جنسیت یا پسزمینهای دارند.
نمایشنامه «دکتر» اثر رابرت آیک، از دل یک موقعیت پزشکی آغاز میشود. دکتر روت وُلف، یکی از پزشکان برجسته مؤسسهای علمی، در واپسین لحظه مرگ بیماری نوجوان، اجازه نمیدهد کشیشی مذهبی وارد اتاق شود. تصمیمیکه او آن را کاملاً حرفهای و علمی میداند، بهسرعت به موضوعی جنجالی بدل میشود؛ رسانهها درگیر میشوند، شبکههای اجتماعی به غلیان درمیآیند و جامعهای چندپاره در برابر هم صف میکشد.
آیک از این نقطه آغازین، نمایشی خلق میکند که صرفاً درباره یک اختلاف پزشکی نیست، بلکه درباره سازوکار قضاوت در دنیای امروز است؛ دنیاییکه در آن فاصله میان یک تصمیم فردی و بحران اجتماعی، به کوتاهی فشاردادن یک دکمه انتشار در تلفن همراه است.
دراینمیان، آیک بیشازآنکه در پی پاسخ باشد، میخواهد بپرسد. اینکه اما حق با دکتر است یا با خانواده مذهبی دختر، اهمیت کمتری نسبت به این پرسش دارد که جامعه چرا نمیتواند اختلافی را بدون خشونت، بدون قضاوتهای فوری و بدون برچسبزنی حل کند؟ نقطهقوت کار آیک در همین است؛ او بحران را فقط روایت نمیکند، بلکه زیرساختهای آن را نشان میدهد.
هویتهای محو و پیشداوریهای آشکار
یکی از جسورانهترین ایدههای آیک این است که هیچگاه بهصراحت مشخص نمیکند شخصیتها چه نژاد، جنسیت یا پسزمینهای دارند. او این مسئولیت را به دوش کارگردانها و بازیگران میگذارد تا هر اجرا، آیینهای تازه برای تماشاگر باشد. نتیجه آن است که نمایشنامه بهجای اینکه درباره نژاد، جنسیت یا مذهب خاصی باشد، شیوهای را برمیگزیند که ما براساس همین برچسبها قضاوت میکنیم.
این تمهید البته بینقد نیست. جامعه امروز با جزئیات دردناک تبعیض سروکار دارد؛ تبعیضیکه با حذف برچسبها ناپدید نمیشود. بااینحال، قدرت نمایشنامه در این است که تماشاگر را وادار میکند از خود بپرسد، چرا برداشتاش از یک شخصیت با تغییر ظاهری بازیگر عوض میشود؟ این پرسش ساده اما برنده، مخاطب را درگیر مسئولیت شخصی خودش در تولید پیشداوری میکند.
در تقابل علم و ایمان نیز آیک کوشیده بیطرف بماند، اما نتیجه همیشه به تعادل نمیرسد. دکتر وُلف، زبانی منطقی و استدلالی دارد، حال آنکه خانواده مذهبی بیشتر در موقعیت دفاع احساسی قرار میگیرند. ازاینجهت، نمایشنامه گاهی وزن را ناعادلانه روی دوش شخصیت اصلی میاندازد و فضای گفتوگوی واقعی میان دو جهانبینی را کمرنگ میکند. بااینهمه جدال میان علم و ایمان در متن، یکی از لحظات برجسته نمایش است؛ جدالیکه نشان میدهد حقیقت لزوماً در انحصار هیچکدام نیست.
رسانه، سیاست و دادگاهی که هیچچیزش ساده نیست
بخش مهمی از «دکتر» به میدانداری رسانهها و شبکههای اجتماعی اختصاص دارد. آیک تصویری نسبتاً تیره از فضای رسانهای ارائه میدهد؛ مصاحبههای گزینشی، موجهای حمله آنلاین، تحلیلهای سطحی و قضاوتهای ازپیشساخته. او نشان میدهد که چگونه حقیقت در این هیاهو گم میشود و چگونه هر طرف ماجرا، تنها بخشهایی از واقعیت را انتخاب میکند که با باور خودش سازگار باشد.
این تصویر البته واقعی است، اما نقدی که میتوان وارد کرد این است که آیک بیش از حد، همه رسانهها را یکدست و مخرب نشان میدهد؛ گویی هیچ روزنامهنگاری، دغدغه حقیقت ندارد و هیچ رسانهای، نیت اصلاح ندارد. در اوج بحران، کمیتهای برای بررسی رفتار دکتر وُلف تشکیل میشود؛ صحنههاییکه از تلخترین و قویترین نقاط نمایشنامه بهشمار میروند. بازجوییهایی که بیشتر شبیه حملهاند، پرسشهایی که با هدف روشنشدن حقیقت مطرح نمیشوند و فشار سیاسیای که بر تصمیم نهایی سنگینی میکند.
آیک نشان میدهد، چگونه نهادهای رسمی نیز در فضای قطبیشده، گرفتار خطکشیهای هویتی میشوند. با وجود این، باید گفت برخی از این صحنهها گاه بیش از حد شعاری میشوند؛ گویی نمایش برای چنددقیقه شباهتی مییابد به مقالهای سیاسی و انرژی دراماتیک خود را از دست میدهد. این نقطهای است که آیک میتوانست ریتم نمایش را کنترلشدهتر نگه دارد:
کشیش: دکترها سیگار میکشن. خداوند اجازه میده اتفاقهای بد پیش بیان. ما والدینمونو دوست داریم اما ترکشون میکنیم. طبیعترو دوست داریم اما نابودش میکنیم. انسان پیچیده است.
در مرکز این همه آشوب، شخصیت دکتر وُلف قرار دارد؛ زنیکه هم مقتدر است، هم شکننده، هم متعهد و هم گاه گرفتار تعصبهای خود. آیک موفق میشود از او نه قهرمان بسازد و نه ضدقهرمان؛ بلکه انسانی پیچیده، با تناقضاتی واقعی را بازتاب دهد. بااینحال نگاهی انتقادی نشان میدهد که نمایشنامه، ناخواسته او را بیش از حد در موقعیت همدردی قرار میدهد.
روایت بهشکلی طراحیشده که مخاطب آهستهآهسته بهسوی همدلشدن با او سوق داده شود، نه بهسوی مواجهه بیطرفانه با اشتباهاتش. این موضوع باعث میشود تعارض اصلی نمایش (جایی که باید قضاوت را به مخاطب بسپارد) کمی از توازن خارج شود.
اما مهمتر از شخصیت اصلی، پیام نهایی نمایشنامه است؛ آیک به ما یادآوری میکند که حقیقت یک خط صاف نیست، شبکهای از تجربهها، زخمها، باورها و فشارهای اجتماعی است. او مخاطب را با پرسشی رها میکند که بیش از هر پاسخ دیگری اهمیت دارد: در زمانهایکه قضاوت آسانتر از فهمیدن است، آیا ما واقعاً میتوانیم درباره دیگران عادلانه داوری کنیم؟