معلمی و سه بحران
سیدهادی عظیمی معلم و فعال سیاسی اصلاحطلب روز معلم، بیشتر فضای تبلیغات رسمی معطوف به تمجید از جایگاه و مقام معلم میشود. درحالیکه فضای واقعی آموزش و پرورش و

سیدهادی عظیمی
معلم و فعال سیاسی اصلاحطلب
روز معلم، بیشتر فضای تبلیغات رسمی معطوف به تمجید از جایگاه و مقام معلم میشود. درحالیکه فضای واقعی آموزش و پرورش و بدنه معلمان حال و هوای جشن و گرامیداشت روز معلم نیست. هنوز از آخرین ضربهای که در شب عید 1402 به جایگاه معلمان وارد آمد، یکماه ونیم نمیگذرد که با پرداخت گذرا، تشت ناکارآمدی رتبهبندی نیز بر زمین خورده است. شرایط این روزهای آموزش و پرورش و معلمان، خاص و متفاوت از سالهای قبل است. اگر زمانی دفتر مدارس عرصه اعتراض و انتقادهای معلمان بود، این روزها بیشتر یأس و ناامیدی موج میزند. روز معلم فرصت مناسبی است که بهجای تبریکهای رسمی و تکراری به مسائل و معضلات آموزش و پروش و معلمان تاکید گردد و به مسائل مهم این عرصه توجه گردد؛ بحرانهای اساسیای که عرصه آموزش و پرورش را در برگرفته است و مسئله معیشت معلول آنهاست. معلمی در شرایط موجود با سه بحران اساسی روبهرو است که کمتر به آن توجه میشود:
1 |
بحران توسعه: 1 از 12 اردیبهشت 1340 که دکتر خانعلی (دبیر دبیرستانهای تهران) در هنگام اعتراض به کم بودن حقوق معلمان به شهادت رسید، تاکنون معلمان همواره به وضعیت معیشت خود معترض بودهاند. گاهی این اعتراضها جنبه عمومیتر داشته است. گستردگی جامعه معلمان از مرکز تا دورترین نقاط کشور و جایگاه معلمان و ارتباط مستمر آنها با خانوادهها موجب میشود که اعتراض آنها بیش از دیگر اقشار اجتماعی به چشم بیاید. در دولتهایی که وضعیت رفاهی جامعه و حقوق معلمان نسبتا بهبود یافته نیز، این اعتراضات وجود داشته است. در بیشتر موارد اعتراض معلمان با قول و وعده مسئولان در مورد افزایش حقوق، موجب فروکش بوده است که آخرین نمونه آن اعتراضات مربوط به رتبهبندی است. توجه بیش از حد به مسئله معیشت موجب میشود که دلیل اصلی مسئله معیشت مورد توجه قرار نگیرد. وضعیت حقوق معلمان ناشی از وضعیت آموزش و پرورش و وضعیت آموزش و پرورش ناشی از وضعیت توسعه در کشور است. فقدان نگاه توسعهگرا در کشور و بیاهمیت بودن مسئله آموزش و پرورش را باید نقطه ثقل مسئله معیشت معلمان و وخامت شرایط آموزشی کشور دانست. کیمیای کمیاب آموزش و پرورش نگرش توسعهگرا به آن از سوی دولتهاست. دولتها باید مسئولیت خود را در قبال آموزش و پرورش بپذیرند و آن را بهعنوان زیربناییترین مسئله کشور بدانند و در صدد اصلاح وضعیت آموزش و پرورش برآیند. بدینترتیب مسئله حقوق معلمان نیز مورد بازبینی قرار میگیرد. آموزش و پرورش ایران حتی در سالهای بهبود وضعیت اقتصادی نیز اولویت اول کشور نبوده است. فقدان طرحهای مطلوب، فراگیر و هدفمند در آموزش و پرورش نشانه گویای بحران توسعه در این نهاد میباشد و آثار آن نیز معیشت معلم، فرسودگی مدارس، سطح بالای ترک تحصیل و کاهش کیفیت آموزش است. بحران توسعه همچون موریانه ریشههای نظام آموزشی را میجود.
2 |
بحران کارآمدی: آموزش و پرورش ایران از ابتدای انقلاب اسلامی رویکردی ایدئولوژیک داشته است. در سالهای ابتدایی انقلاب و دهههای شصت و هفتاد، این نگاه با مشکل چندانی روبهرو نبود، ولی بهتدریج با تغییر نگرشها در سطح جامعه و فاصله گرفتن آن با نگرشهای رسمی آموزش و پرورش با مشکلات مهمی روبهرو شد؛ مشکلاتی که در فضای رسمی مطرح نمیشدند، ولی وجود داشتند. در سالهای دهه هشتاد و نود عمیقت ر شدن معضل فوق و غلیظتر شدن نگاه ایدئولوژیک، بحران ناکارآمدی را گستردهتر کرد. نقش معلمان از منظر آموزش و پرورش مبلغ است، درحالیکه فضای جامعه و دانشآموزان تبلیغات رسمی را تاب نمیآورد. این ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش که در تفاوت محصولات آموزش و پرورش با سیاستهای رسمی مشهود است، بیش از همه بر معلمان تاثیر میگذارد. معلم باید در چارچوب سیاستهای رسمی فعالیت کند، درحالیکه مخاطبان وی با این سیاستها فرسنگها فاصله گرفتهاند. بحران ناکارآمدی آموزش و پرورش بر ذهن و روح معلم تاثیر مخرب دارد.
3 |
بحران تحول در جایگاه : نگاه رسمی به معلم نگاهی قدسی است. معلم در حد پیامبران بالا برده میشود. درحالیکه جامعه ایران در طول سالهای گذشته در مسیر قدسیزدایی قرار دارد. این قدسیزدایی در جایگاه معلم و آموزش و پرورش نیز تاثیر دارد. تغییر فضای اقتصادی جامعه و ناهمخوانی آموزشهای رسمی با نیازهای بازار کار بر شدت این بحران میافزاید. آموزش و پرورش ایران به دلیل بیتوجهی در سیاستگذاری و عدم سرمایهگذاری مناسب توان پاسخگویی به نیازهای مهارتآموزی نسل جدید را ندارد و همچنان آموزش و پرورش درگیرودار آموزشهای سنتی باقی مانده است. در نگرش سنتی معلم در جایگاه دانای کل بود، درحالیکه با گسترش دانش در جامعه بهویژه با پدیدار شدن فضای مجازی، این جایگاه آسیب دیده است. با تغییرات اساسی در سپهر سیاست عنصر قدرت عمومیتر شده است و نسل جدید با هر نوع قدرتی سر چالش دارد. این چالش در اعتراضات سال 1401 مشهود و نشانههای بارز آن در عرصه آموزش و پرورش نیز هر روز تکرار میشود. اما نگاه رسمی همچنان این تحول در جایگاه آموزش و پرورش و معلمان را درنیافته است و بر طبل خود میکوبد. در مقابل نسل جدید به صورت شهودی این تحول را دریافته است و راه خود را میرود.
هرسه بحران فوق بیش از همه معلمان را تحت تاثیر قرار میدهد. معلمان در پیشانی نظام آموزش و پرورش هستند و در میانه فضای رسمی و تحولناپذیر آموزش و پرورش و جامعه متحول و پویای نسل جدید قرار گرفتهاند. توسعهنایافتگی و ناکارآمدی آموزش و پرورش و تحولات عمیقی که در سطح نسل جدید وجود دارد معلمان را بیش از هر قشر دیگری متاثر میسازد. شغل معلمی در برابر سه بحران فوق در حال فرسودگی است و راهکاری نیز برای برونرفت از بحرانها وجود ندارد. فضای رسمی آموزش و پرورش نیز مشغول نقش ایوان و پرداختن به امور فرعی است.