| کد مطلب: ۵۴۸۳۳

عاشقانه مهجور/گفتارهایی از استادان فرهنگ و ادب درباره ویس و رامین منظومه جاودان فخرالدین اسعد گرگانی

عصر پنجشنبه، پانزدهم آبان‌ماه ۱۴۰۴، نهصد‌و‌چهارمین شب مجله بخارا، به شب «ویس و رامین و بوطیقای عشق رمانتیک» اختصاص یافت.

عاشقانه مهجور/گفتارهایی از استادان فرهنگ و ادب درباره  ویس و  رامین منظومه جاودان فخرالدین اسعد گرگانی

ترانه مسکوب نویسنده

عصر پنجشنبه، پانزدهم آبان‌ماه ۱۴۰۴، نهصد‌و‌چهارمین شب مجله بخارا، به شب «ویس و رامین و بوطیقای عشق رمانتیک» اختصاص یافت. در این شب که به‌مناسبت انتشار ترجمه‌ای از کتاب «بوطیقای عشق رمانتیک در ویس و رامین و منظومه‌های عاشقانه» اثر کمرون کراس از سوی انتشارات خوارزمی برگزار شد، نخست علی دهباشی به مهمانان خوشامد گفت، سپس اساتید زبان و ادبیات فارسی؛ ژاله آموزگار، مریم حسینی، مسعود جعفری‌جزی و گودرز آشتیانی و نیما ظاهری (مترجم اثر) به سخنرانی پرداختند. قرائت پیام بو اوتاس، کرون کراس و حسن انوری از دیگر بخش‌های این مجلس بود. در ادامه گزارشی از این نشست تقدیم خوانندگان خواهد شد.

شخصیت دایه در «ویس و رامین» کلیدی است

WhatsApp Image 2025-11-07 at 17.13.22 copy

ژاله آموزگار/ استاد زبان‌های باستانی 

کتاب حاضر رساله دکتری کمرون کراس و اثری شیرین و خواندنی است. در آثار بزمی و عاشقانه ادبیات فارسی به‌خصوص در شاهکارهای نظامی، در «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی و در بخش‌های حماسی منقول در شاهنامه و گرشاسپ‌نامه و صحنه‌های لطیف و عاشقانه این آثار باید به اصل آنها در ادبیات پیش از اسلام توجه کرد.

همانطور که می‌دانید مطالب اوستا یا آثاری که ما به زبان پهلوی از گذشته ایران در دست داریم، بیشتر آثار دینی زرتشتی هستند و چند اثر مانند یادگار زریران، خسرو و ریدگ و... که ما به‌اصطلاح آنها را آثار غیردینی به زبان پهلوی می‌نامیم، به‌نحوی همچنان بازگوکننده آثار دینی است.

به‌هرروی، شکی نیست که آثار ادبی غیر‌دینی ـ چه به نثر و چه به شعر ـ آثار بزمی و داستان‌های فراوانی در آن دوران وجود داشت که جا پای برخی از آنها را در ترجمه‌های عربی و فارسی می‌توان دید. ولی کلاً این آثار از پشتیبانی دینی برخوردار نبودند و حتی موبدان نسبت به آنها نظر منفی داشتند. همچنین به‌دلیل سنت شفاهی، این داستان‌ها بیشتر بر زبان گوسان‌ها یا خنیاگران جاری می‌شد و به کتابت درنمی‌آمد.

همچنین به‌دلیل تعصبات دینی، جنگ‌ها، ستیزها، تحول زبان پهلوی به زبان فارسی، تحریر خط پهلوی به خط پهلوی عربی و تحمیل وزن شعر هجایی و عروضی به این آثار که بیشتر سینه‌به‌سینه حفظ و همراه با موسیقی خوانده می‌شدند، این آثار در بوته فراموشی افتادند و از رونق‌افتادن موسیقی و ممنوع‌بودن آن هم به این فراموشی کمک کرد. 

اما در مورد این اثر باید گفت که هسته اصلی این کتاب، داستان ویس و رامین است. گرچه در عنوان آمده است؛ «بوطیقای عشق رمانتیک در ویس و رامین و منظومه‌های عاشقانه» و در جای‌جای کتاب به منظومه «ورقه و گلشاه» اثر عیوقی و نیز به داستان «تریستان و ایزولت» اشاره می‌‌شود، ولی اصل بحث درباره «ویس و رامین» است. 

این رساله بسیار علمی و مستند تهیه شده است. مقدمه‌ای نیز دارد که کلیات را شامل می‌شود. در ادامه فقط به دو، سه مورد از این مجموعه که بیشتر توجهم را جلب کرد، اشاره می‌کنم. یکی در مورد شهبانوان و دایگان در زیرمجموعه مفصل وجدان است. من شخصیت دایه را در مجموعه «ویس و رامین» بیشتر از آنچه کمرون کراس اشاره کرده است، مهم و کلیدی می‌دانم.

برعکس شهرو، مادر ویس که تطمیع می‌‌شود و مطابق میل موبد شاه عمل می‌کند، دایه اگرچه در موقعیت‌های مختلف خلعت و انعام دریافت می‌کند، ولی هرگز به‌دلیل حرص و طمع کاری خلاف خوشبختی و منافع ویس انجام نمی‌دهد. درست است که در مواردی به جادو می‌پردازد ولی این کارها از نظر داستانی، عاقلانه و منطقی و در جهت گره‌گشایی است. علاقه دایه به ویس نیز به‌مراتب پررنگ‌تر است، از علاقه شهرو به دخترش. دایه این داستان نیز مانند دایه در همه داستان‌ها، سعی می‌کند برای همه گرفتاری‌ها چاره‌ای بیابد.

فصل پنجم کتاب که به خنیاگری در رمانس اختصاص دارد، نقش موثر گوسان‌ها را نشان می‌دهد و به‌نظر من، فصلی است بسیار خواندنی؛ چون همه ما می‌دانیم که در انتقال داستان‌های عاشقانه و حتی در مسائل تاریخی، رساندن پیام‌های هوشیاردهنده گوسان‌ها نقش عمده و تاثیرگذاری داشت و خوشبختانه در این مورد هم پژوهش‌های ارزنده‌ای انجام شده است.

کراس هم عالمانه بدان پرداخته است. نامه‌نگاری نیز در منظومه «ویس و رامین»، بسیار کلیدی و جالب است و اگر اشتباه نکنم در حدود 10نامه و چندین پیام ردوبدل می‌شود. اینها خود گویای فرهنگ نامه‌نگاری در آن دوران است و نامه‌ها نیز آکنده است از مطالب جالب. به‌نظرم، در این اثر زیاد به این نامه‌ها توجه نشده است درحالی‌که حتی کتاب‌هایی هست که فقط این نامه‌ها را مورد بررسی قرار داده‌اند.

در اهمیت خودانگیزشی مترجم

حسن انوری copy

 حسن انوری/ استاد زبان و ادبیات فارسی

منظومه «ویس و رامین» از جهات گوناگون شایان اهمیت است. یکی از جهت، قدمت داستانی است که ۱۵۰۰ سال پیش به زبان پهلوی نوشته شده و به احتمال زیاد قدیم‌تر از آن در میان مردم شایع بوده است. حدود ۵۰ سال پیش، ناشری از شادروان دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن خواسته بود، یک دوره گزیده از منظومه‌های فارسی را سرپرستی کند. «ویس و رامین» جزو آنها بود که دکتر اسلامی انتخاب کرده بود و آن را به من پیشنهاد کرد که به‌صورت گزیده شرح کنم. مدتی کار کردم که دکتر اسلامی اطلاع داد، ترتیب یا تنظیم آن مجموعه و قرارداد با ناشر لغو شده است.

به من پیشنهاد کرد که اگر منظومه «ویس و رامین»را شروع کرده‌ام برای خودم باشد؛ چون ایجاد و تألیف این مجموعه منتفی شده است. این خاطره از دیگر عللی بود که من علاقه داشتم کار نیمای عزیز را ببینم و در همایش شرکت کنم. نیما با سن کم، جوانی باسواد، مبتکر و نمونه است. یکی از خصوصیات استاد دهباشی این است که چنین جوانانی را برمی‌کشد و به آنها امکان می‌دهد خود‌انگیزشی کنند. خود‌انگیزشی یعنی اینکه در ذهنیت انسان، بالقوه استعداد زیادی هست که باید آن را بالفعل بکند. فلاسفه، مخترعان و کاشفان، کسانی بودند که با خود‌انگیزشی فرضیه‌های فلسفی را به‌وجود آوردند یا کارهای شایان به ظهور رساندند.

اگر از قدمای ما کسی به این نکته اشاره کرده باشد، حافظ شیرازی است در غزل: «ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌کنی/ اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی/ چوگان حکم در کف و گویی نمی‌زنی/ باز ظفر به دست و شکاری نمی‌کنی/ این خون که موج می‌زند اندر جگر تو را/ در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی». چوگان که حافظ می‌گوید، همان استعداد بالقوه است و گویی‌زدن، به‌فعل درآوردن آن. نیما می‌تواند کارهای بزرگی انجام دهد و به‌نظر من، از کسانی است که مصداق شعر حافظ‌اند و توانسته استعداد بالقوه خود را به بالفعل تبدیل کند. این چند کلمه را در تخت بیمارستان و در ۹۲ سالگی نوشتم. آقای دهباشی اگر زمان امان دهد، مطلب و مقاله بهتری درخصوص «ویس و رامین» و کار نیما خواهم نوشت.

تشابه «وامق و عذرا» با «میتوخس و پارتی نووه»

بو اوتاس

بو اوتاس/ ایران‌شناس سوئدی 

همکار عزیز انتشار ترجمه کتاب ارجمند «بوطیقای عشق رمانتیک در ویس و رامین» نوشته کمرون کراس را به شما شادباش می‌گویم. امیدوارم آن توجهی را که شایسته‌اش است، جلب کند و به دست خوانندگان بسیاری در ایران برسد. هم داستان اصلی و هم «داستانِ داستان»، یعنی پیشرفت ماجراجویانه «ویس و رامین» در طول دست‌کم هزارسال، بسیار مهیج است.

این موضوع به‌خوبی در رساله کمرون کراس توصیف شده است. من بی‌نهایت از کتاب او در نوشتن مقاله‌ای درباره شباهت‌های شگفت‌انگیز بین داستان عاشقانه ایرانی «ویس و رامین» و داستان اروپایی «تریستان و ایزولت» بهره بردم. این مقاله در سال ۲۰۲۰ با عنوان «در جست‌وجوی زیبایی پنهان یک خوانش ایرانی و یک خوانش پارسی» در یادنامه پائولا اورساتی، با عنوان تاج فیروزه‌ای صفحات ۲۲۵ الی ۲۴۰ منتشر شد.

نتیجه‌گیری نهایی من درباره این داستان عاشقانه دوگانه، با این خلاصه کم‌وبیش شاعرانه به پایان می‌رسد: «به‌صورت نمادین دو عاشق ایرانی در دخمه زرتشتی خود، در برج سکوت آرمیده‌اند و هم‌زمان تریستان و ایزولت در بوته سبز، پرطراوت و پربرگی که از مقبره‌هایشان روییده، به حیات خود ادامه می‌دهند.» این ماجرا مربوط به پنج سال پیش است. از آن‌زمان همکارم کراس، تحلیل خود را درباره داستان‌های عاشقانه ایرانی و منظومه‌های مشابه آن، به شیوه‌های بسیار جالبی گسترش داده است. او خود بهترین فرد برای گفتن این موضوع به شماست.

از سر اتفاق، مسیرهای ما به شیوه‌های بسیاری با هم تلاقی کرده است. در سال ۲۰۰۳، همراه با یک همکار سوئدی توماس هاگ که در ادبیات یونانی تخصص دارد، کتابی درباره منظومه پارسی اولیه دیگری به‌نام «وامق و عذرا» منتشر کردند. ما کشف کرده بودیم، داستانی که این منظومه پارسی روایت می‌کند، منظومه‌ای‌که حدود سال ۱۰۲۰ میلادی در دربار محمود غزنوی نوشته شده بود، از منبع یونانی تقریباً هزارسال قدیمی‌تری گرفته شده است؛ رمانسی به‌نام «میتوخس و پارتی نووه». شوربختانه از هر دو داستان یونانی و پارسی، تنها تکه‌پاره‌هایی باقی مانده است. توماس هاگ و من، آنچه را از هر دو نسخه باقی مانده است، در کتابی با عنوان «باکره و عاشق: تکه‌های یک رمانس باستانی یونانی و منظومه عاشقانه پارسی» در سال ۲۰۰۳ منتشر کردیم.

کمرون اکنون، در بحث مطالعات تطبیقی در رمانس‌های پارسی اولیه، روی تحلیلی تاریخی درباره اهمیت این متن کار می‌کند. اخیراً فرصتی داشتم که شخصاً با او ملاقات و درباره این کار بحث کنم. شاید او کمی درباره مطالعات بسیار جالب‌اش دراین‌زمینه به شما بگوید. اکنون در پایان، بهترین آرزوها را برایتان دارم به‌خاطر تلاش‌هایتان در گسترش دانش میراث فرهنگی عظیم‌تان.

اقلیم‌های عشق در فرهنگ ایرانی

مسعود جعفری جزی

 مسعود جعفری‌جزی استاد زبان و ادبیات فارسی 

اقلیم‌های عشق در فرهنگ و ادبیات ما را باید گنجینه‌ای دانست. گنجینه عاشقانه ادب فارسی، اقلیم‌های متفاوتی دارد که از زمین تا آسمان فرق دارند. بر ماست که ببینیم چقدر ثروت داریم و آیا می‌توانیم از این ثروت و گنجینه استفاده کنیم یا نه؟

یک اقلیم، همین «ویس و رامین» است که قدیمی‌ترین و نخستین منظومه عاشقانه فارسی و اثری یگانه است. اولاً در این منظومه چیزهایی هست که با معیارهای عفت‌کلام دوره‌های بعد سازگار نیست. اینها البته این اثر را منحصربه‌فرد کرده، ولی به‌هرحال این سنت‌های قدیمی در قرن‌های بعد، کمی به‌حاشیه‌رانده‌شده است؛ قدری از این به‌حاشیه‌رفتن به‌خاطر همین بی‌پروایی مندرج در آن است. بااین‌همه در دوره اول این منظومه عاشقانه تاثیر فراوانی داشته و برای مثال، نظامی گنجوی بسیار از آن متاثر است.

اقلیم بعدی یا دیگر اقلیم داستان‌های عاشقانه ایرانی، «شاهنامه» است به‌اضافه «خسرو و شیرین» و «هفت پیکر» نظامی. این منظومه‌های اولیه، یک مجموعه هستند و یک اقلیم؛ یعنی در اینجا عشق، عشق زمینی و کامجویانه است، صحبتی از عرفان و این‌چیزها نیست و یک ویژگی مشترک بین همه اینها هم این است که در آنها، زنان خود در کار عشق فعال هستند.

اقلیم دیگر، اقلیمی است که نام‌اش را «عشق عذری» گذاشته‌اند. دلیل این نام‌گذاری این است که در عربی به قبیله بنی‌عذره منسوب بوده که مانند «لیلی و مجنون»، شخص عشق خود را ابراز، سپس عفت می‌ورزیده است. در ایران و در زبان‌های اروپایی بدان؛ «عشق پاک» و «عشق افلاطونی» نیز می‌گویند و به‌کلی با آن عشق کامجویانه متفاوت است. اساس این نوع عشق، گریه و زاری، تضرع و سوزوگداز است؛ نه کامجویی و این از کشورهای عربی و از طریق آندلس به اروپای قرون وسطا می‌رود و در آنجا آدابی پیدا می‌کند.

اقلیم بعدی که از همه غنی‌تر است و دنیا را پُر کرده، اقلیم عرفانی است. اقلیم عشق عرفانی اصلاً از جریان زهد شروع شد. در قرن‌های اول و دوم، تصوف زاهدانه داشتیم و اتفاقاً یک زن در تحول تصوف زاهدانه به تصوف عاشقانه، نقش داشته است.  اقلیم بعدی در اوایل دوره صفویه و بر اثر تحولاتی که اتفاق افتاد و رفت‌وآمد با هند به‌وجود می‌آید. در این دوران شاهد مکتبی هستیم به‌اسم مکتب وقوع که محور اصلی آن، روابط عاشقانه است به زبان خیلی روشن و شرح اتفاق‌هایی‌که بین عاشق و معشوق می‌افتد. نکته‌های ریزی را که در روابط عاشقانه است، در آثار مکتب وقوع می‌توان خواند. 

بعد می‌رسیم به مشروطه که تصویر معشوق به‌کلی عوض می‌شود. در مشروطه، معشوق از آن چیزهای ریشه‌ای فاصله می‌گیرد. در دوره معاصر، چند گرایش دیده می‌شود. در همین‌دوران برای اولین‌بار رابطه زن و مرد و عشق‌زنانه به‌معنی امروزی، در شعر معاصر بدون کلیشه‌ها، دیده می‌شود. به‌خصوص ظهور دو زن؛ یکی سیمین بهبهانی و دیگری هم فروغ فرخزاد که این وضعیت جدید را ایجاد کردند و برای اولین‌بار از زبان زنان هم وصف معشوق، عشق و تمنای این‌چیزها را شنیدیم. 

اهمیت ترجمه‌ گرجی «ویس و رامین» 

گودرز رشتیانی

 گودرز رشتیانی استادیار دانشکده مطالعات جهان

تقریباً 100سال بعد از سرایش متن فارسی ـ حدود سال ۱۰۵۴ میلادی ـ متن «ویس و رامین» به زبان گرجی ترجمه شد. در این‌دوره منطقه قفقاز دارای سه رکن فرهنگی و هویتی بود. یک بخش بسیار وابسته به فرهنگ ایرانی بود، بخشی دیگر وابسته به فرهنگ گرجی و بخش دیگر، وابسته به فرهنگ ارمنی. شاعری‌که خیلی خوب فارسی می‌دانست، ادیبی برجسته در زبان گرجی بود و ما از نام‌ونشان او اطلاع دقیقی نداریم، تصمیم گرفت با ترجمه بیت‌بیت این منظومه به زبان گرجی ـ البته در قالب یک متن غیرشعری ولی آهنگین ـ انقلابی فرهنگی را رقم زند.

تا آن‌زمان ادبیات و فرهنگ گرجی، خیلی مذهبی و تحت‌تاثیر ادبیات کلیسایی بود و ترجمه این منظومه باعث شد که فضای فرهنگی و ادبی گرجستان به‌کلی تغییر پیدا کند و تبدیل به یک فضای فرهنگی زمینی و بزمی شود. مجموعه‌ای در طول تقریباً ۱۰۰ سال بعد از ترجمه این‌متن در زبان گرجی پدید آمد که یک مجموعه ۲۴ تایی است؛ به‌ویژه در دوره ملکه تامار که یک بانوی فرهیخته و البته خیلی برجسته در تاریخ گرجستان و قفقاز است و در متون و منابع فارسی هم نام‌اش خیلی زیاد تکرار شده است. این مجموعه، موج خیلی سهمگین ادبی را پدید آورد.

تاثیر فرهنگ ایرانی به زبان فارسی بر زبان گرجی، البته تداوم پیدا کرد. شاهنامه فردوسی هم به زبان گرجی ترجمه شد، روایت‌های گرجی از شاهنامه هم در جای‌جای مختلف گرجستان پدید آمد که متاسفانه نسخه مکتوب آنها ازدست‌رفت و بعدتر در دوره صفویه که گرجستان در حاکمیت مستقیم ایران قرار گرفت، بار دیگر شاهنامه فردوسی مستقیم به زبان گرجی ترجمه شد. 

در سال ۱۸۸۴ برای اولین‌بار این متن گرجی با نام «ویس رامیانی» تصحیح شد. در زمان اتحاد جماهیر شوروی و در سال‌های ۱۹۳۸ و ۱۹۶۰، تصحیح‌های مجددی از «ویس و رامین» گرجی انجام شد. در سال ۱۹۶۲، دو ایران‌شناس برجسته تصمیم گرفتند که تصحیح جدیدی از «ویس رامیانی» گرجی انجام شود. همین دو ایران‌شناس بزرگ، سال ۱۳۴۹ تصحیح جدیدی از «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی را در ایران منتشر کردند.

به‌هرحال شناخت بهتر و دقیق‌تر متن فارسی «ویس و رامین»، مرهون ترجمه گرجی است؛ زیرا این بازگردان در یک فاصله زمانی خیلی نزدیک انجام شده بود، مترجم آن بسیار وفادار به متن فارسی بود، بیت‌بیت آن را ترجمه کرده بود؛ بنابراین وقتی فقط سه نسخه فارسی از «ویس و رامین» در بریتانیا، بمبئی و تهران وجود داشت، متن گرجی بسیار کمک کرد به اینکه یک تصحیح  پاکیزه‌تر و کامل‌تری از متن فارسی به‌عمل آید.

نظر مینورسکی بر این بود که؛ «ویس و رامین» فخرالدین گرگانی، اثری با بن‌مایه اشکانی است و متن گرجی هم این را اثبات می‌کند و خود مینورسکی هم احتمالاً از این آگاه بود که در این متن گرجی، کلمات زیادی از زبان فارسی برای اولین‌بار به‌صورت واژه وارد زبان گرجی شده است.

اهمیت دستکاری‌های اسعدی‌گرگانی در اصول عشق رمانتیک

نیما ظاهری

 نیما ظاهری/ مترجم کتاب 

درباره عشق بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم و یکی از قدیمی‌ترین این نظریات شاید دیدگاه افلاطون باشد در کتاب «ضیافت» که از عشق به‌منزله زخم بزرگ بدوی که به بشر وارد شده است، یاد می‌کند. او می‌گوید که انسان در آن روزگاران شکل گرد داشت، پشت و پهلوهایش دایره‌ای را تشکیل می‌دادند و از آن گذشته دارای چهار دست و چهار پا بود و دو چهره کاملاً همانند هم داشت.

این آدمیان دایره‌ای‌شکل آنقدر نیرومند و برای خدایان خطرناک بودند که زئوس ناچار شد برای محدودکردن قدرت‌شان، آنها را به دو نیم تقسیم کند. ریشه میل ما به دوست‌داشتن یکدیگر، می‌گویند همین است. نکته مهم در این روایت، تاکید بر غریزی‌بودن عشق است. تنها کافی‌است که شما با نیمه دیگر روبه‌رو شوید و به‌محض اینکه چنین شد، هرگز به میل و رغبت خویش، از مقصودتان دست نخواهید کشید.

این افسانه و این‌ نظریه به‌صورت ناشناس به سرزمین‌های ایران و عرب هم راه پیدا کرد، مباحث بسیار جدی‌ای درباره آن درگرفت و امروزه بی‌اینکه دیگر اعتقادی داشته باشیم که ما موجوداتی دایره‌ای‌شکل بوده‌ایم، همچنان باور داریم به عشق در نگاه اول و همچنان احتمالاً دنبال نیمه گمشده‌مان هستیم. 

گفته می‌‌شود که اصمعی لغت‌شناس قرن دوم هجری، از عرب بادیه‌نشینی درباره معنای عشق سوال کرد و چنین پاسخ شنید: «بزرگ‌تر از آن است که دیده شود و از چشم انسان‌ها پوشیده است؛ زیرا مانند آتش نهفته در سنگ چخماق، در سینه پنهان است و وقتی به آن زده شود، آتش می‌سازد و این آتش تا زمانی‌که تنها بماند، نهفته خواهد بود. عشق نوعی جنون است.

جنون انواعی دارد و عشق، یکی از آنهاست.» در قرن‌های متمادی، عشق به‌منزله نیرویی بیرونی شناخته می‌شد که به مردم هجوم می‌برد، بدن را ناتوان می‌کرد و روح را آشفته می‌گرداند. افلاطون در رساله «فایدروس» توضیح می‌دهد که روح عاشق در جنون‌اش، نه شب می‌خوابد و نه روز آرام و قرار دارد.

آموزه‌های جالینوسی نیز بر این باورها صحه می‌گذاشت. میل بی‌امان ناشی از عشق، منجر به بروز بیش از حد صفرای سیاه و تشنج و جنون می‌شود. این بن‌مایه‌ها، هم در داستان‌های یونانی، هم در داستان‌های عاشقانه ایرانی بسط بسیاری پیدا کردند و مبنا و پایه‌ای شدند برای سرودن بسیاری از منظومه‌های عاشقانه. متاسفم که اکنون مجبورم بحث درباره عشق را متوقف کنم. در کتاب مورد بحث امروز، بحث خیلی جالبی درباره سیر عشق انجام شده که می‌توانید آنجا آن را دنبال کنید.

اگر در یک کتاب شما نام دو شخص را ببینید که در کنار همدیگر قرار گرفته‌اند، بی‌تردید چیزی که به ذهن شما متبادر می‌‌شود این است که با داستانی عاشقانه روبه‌رو خواهید بود و پیش‌ازآنکه کتاب را باز کنیم، از قبل می‌دانیم که به یک‌جفت عاشق نیاز داریم و یک مانع باید بین آنها باشد تا داستان را جالب کند. بدون این هسته اصلی، هیچ داستانی به‌وجود نمی‌آید. همچنین لازم است که مطمئن شویم، عاشقان با هم جور هستند.

ما باید بخواهیم که آنها با هم باشند و زمانی‌که به‌اقتضای اوضاع و احوال، میان آنان فراق افتد، احساس تأثر کنیم. بنابراین عناصری از جنس مویه‌ها، تک‌گویی‌ها و گفت‌وگوها احتمالاً ملحقات این فهرست باشند و اگر من تعدادی داستان عاشقانه برایتان تعریف کنم که تغییراتی در این ساختار داده‌اند، مجموعه‌ای از انتظارات در مورد چگونگی پیش‌رفتن هر داستان درباره عاشقان، در ذهن شما شکل خواهد گرفت. هانس رابرت یاس در نظریه‌اش درباره داستان‌های عاشقانه، این فرآیند را زیر عنوان «افق انتظارات» نظریه‌پردازی کرده است.

این قراردادها در طول قرن‌ها تغییر اندکی می‌کنند و همین عدم‌تغییر آنی، نشانگر پایداری این ژانر است. این چیدمان بنیادی، داستان‌های عاشقانه یا رمانس‌ها را در میان پایدارترین اشکال ادبی قرار می‌دهد. علاوه بر «ویس و رامین»، «لیلی و مجنون»، «وامق و عذرا»، «ورقه و گلشاه» و حتی در داستان «بیژن و منیژه» شاهنامه فردوسی هم ـ که طیف عظیمی از ژانرها را در بر می‌گیرد ـ دقیقاً این ساختار داستان‌های عاشقانه رعایت‌شده است.

حافظ شاید بهتر گفته باشد: «یک قصه بیش نیست غم عشق این عجب/ کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است».  خیلی جالب است که اغلب داستان‌های عاشقانه بسیار به همدیگر شبیه‌اند، فقط در یک‌سری جزئیات با هم تفاوت دارند و احتمالاً به‌لحاظ ساختار، بین ماجرای آن عرب بادیه‌نشین و داستان عاشقانه‌ای که دوستان جوان من می‌نویسند، فرق چندانی نتوانید پیدا کنید.

اما پرسش اصلی این است که در میان این‌همه داستان عاشقانه شبیه‌به‌هم، چه‌چیزی «ویس و رامین» را از دیگران متمایز می‌کند. نقطه قوت و قدرت «ویس و رامین» درواقع گذشته از هنر شاعری سراینده آن، در همین دستکاری‌هایی است که فخرالدین اسعدگرگانی در مفروضات ما از اصول عشق رمانتیک می‌کند و در منظومه‌اش و شخصیت‌هایش، قوانین بسیاری را صریحاً یا تلویحاً زیر پا می‌گذارد.

نخستین گام برای پی‌بردن به این قوانین، آشنایی با منظومه موردنظرمان است که متاسفانه حتی در حوزه پژوهش‌های فارسی نیز چندان شناخته‌شده نیست. جای تأسف دارد که جز چند مقاله انگشت‌شمار، هیچ کار جدی‌ای درباره «ویس و رامین» انجام نگرفته است و فصل نخست این کتاب یعنی «داستانِ داستان»، سعی در جبران همین کمبود دارد.

این فصل با خلاصه‌ای از همه مطالبی که درباره نویسنده «ویس و رامین»، اوضاع زندگی و منابع احتمالی شعرش می‌دانیم یا می‌توانیم حدس بزنیم، آغاز می‌‌شود و خواهیم دید که «ویس و رامین» در قرن‌های اول حیات خود، بسیار موفق بود و اگرچه این منظومه در قرن هفتم هجری رو به فراموشی رفت، ولی هنوز هم می‌توان رد پا و اثر آن را یافت.

برای مثال در دوره ایلخانی، قطعه معروف ده‌نامه بدل به ژانر فرعی محبوبی شد و شاعران از آن تقلید کردند. بااین‌حال این منظومه پس از قرن نهم هجری، در هاله‌ای از ابهام فرو رفت و فقط به‌خاطر شهرت‌اش و شماری از تک‌بیت‌های معروف‌اش، فراموش نشد.

در قرن نوزدهم میلادی پژوهشگران اروپایی که به ارزش‌های تاریخی و فلسفی این اثر پی بردند، خیلی زود به آن توجه نشان دادند؛ اما صرفاً به‌منزله نمونه‌ای ادبی. آنها تمایل داشتند این اثر را نفرت‌انگیز بدانند و چندان به آن نپرداختند.

ساختارشکنی‌های داستان که خلاف عرف و شرع و اینها بود، باعث شد که وحید دستگردی ـ مصحح آثار نظامی ـ این‌گونه بنویسد: «نظامی در نظم «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، عشق و عفت را به سرحد کمال تعریف، توصیف و ترویج کرده و گویی از نظم‌کردن گرگانی «ویس و امین» که درحقیقت افسانه‌ای‌است زشت، کتابی‌است دشمنِ ناموس و خصم تاریخ عظمت اخلاقی ایران، بی‌نهایت متأثر شده است.» 

در فصل دوم کتاب، اشاره‌های خیلی جالبی به بحث ژانر شده است. در فصول سوم، چهارم و پنجم و در هر فصل، یک شخصیت از شخصیت‌های اصلی «ویس و رامین» محور قرار گرفته و ضمن آن، مطالب خیلی جالب ارائه شده است.  

درباره ترجمه کتاب هم باید عرض کنم، تا آنجا که ممکن بود کوشیدم تا به متن اصلی وفادار بمانم اما بیش‌ازاین، با این اسلوب کتاب را به فارسی برگرداندم که اگر نویسنده آن می‌خواست این کتاب را به فارسی بنویسد چگونه می‌نوشت. قریب به دو سال با شور و ذوق، دوشنبه‌ها از سربالایی خیابان دربندی بالا می‌رفتم و خط‌به‌خط این ترجمه را با خانم میرصادقی می‌خواندیم.

یکی از دشواری‌های این ترجم،ه ارجاعات بسیار زیادش بود. نمونه انگلیسی تک‌تک کتاب‌هایی را که کمرون به آنها ارجاع داده بود، نگاه کردم که از ارجاع‌دهی نویسنده مطمئن شوم. آنهایی را که به فارسی ترجمه شده بود، گشتم و در متن فارسی پیدا کردم که مخاطبان فارسی‌زبان بتوانند به متن ترجمه‌شده، مراجعه کنند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار