هشدار پیر سیاست
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

هنری کیسینجر میگوید آمریکا در لبه جنگ با چین و روسیه است
هنری کیسینجر 99 سال سن دارد اما همچنان فعال است. آخرین کتاب او اخیرا منتشر شده است. کیسینجر در این کتاب به استراتژیهای جهانی و ویژگیهای رهبران جهانی پرداخته که به اعتقاد او نظم جهانی بعد از سالهای جنگ جهانی دوم را رقم زدند. کیسینجر از جمله نظریهپردازان مکتب رئالیسم است. بعضی از مواضع او در ماههای اخیر در خصوص اوکراین و چین بحثبرانگیز شده است. او معتقد است که آمریکا و اروپا نیز در شکلدادن درگیریها در اوکراین مقصر بودهاند. او معتقد است که پیشروی بیمحابای ناتو به سمت مرزهای روسیه نگرانیهای امنیتی روسیه را برانگیخته است، بنابراین غرب برای حل بحران اوکراین باید نگرانیهای امنیتی روسیه را به رسمیت شناخته و امتیازاتی به ولادیمیر پوتین بدهد. در خصوص چین نیز، کیسینجر معتقد است که آمریکا باید از تحریک پکن دست بردارد و به جای آن مسیر را برای گفتوگو با چین هموار کند. این مواضع کیسینجر در فضای کنونی جهان که رویارویی در برابر روسیه و چین، به شعار تبلیغاتی آمریکا و اروپا تبدیل شده است، انتقادات بسیاری را برانگیخته است. در ذیل گفتوگوی کوتاه لورا سِسُور، خبرنگار وال استریت ژورنال را با کیسینجر میخوانید. کیسینجر در این گفتوگوها، نگرانیهایش درباره آینده جهان را تشریح کرده است.هنری کیسینجر در 99 سالگی به تازگی نوزدهمین کتاب خود را با عنوان «رهبری: شش پژوهش درباره استراتژیهای جهانی» منتشر کرده است. این کتاب تحلیلی است از چشمانداز و دستاوردهای تاریخی گروهی خاص از رهبران پس از جنگ جهانی دوم؛ رهبرانی نظیر کنراد آدنائور، شارل دوگل، ریچارد نیکسون، انور سادات، لی کوان یو و مارگارت تاچر. آقای کیسینجر در یک روز مهآلود در ماه جولای در دفترش در مرکز منهتن به من میگوید: «در دهه 1950 قبل از اینکه درگیر سیاست باشم، برنامهام این بود که کتابی درباره ایجاد صلح و پایان صلح در قرن 19 بنویسم. نوشتارم با کنگره وین شروع شد و به یک کتاب تبدیل شد و بعد، من حدود یکسوم کتاب را درباره بیسمارک نوشتم و قرار بود با شروع جنگ جهانی اول به پایان برسد. » او میگوید: «این کتاب جدید در واقع به نوعی ادامهی همان کتاب است و صرفا بازتاب رویدادهای معاصر نیست». وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی پیشین میگوید که هر شش شخصیتی که در این کتاب معرفی شدهاند، با آنچه او «جنگ سی سالهی دوم» مینامد یعنی دورهای بین سالهای 1914 تا 1945 شکل گرفتهاند و در شکلگیری دنیایی که پس از این دوره سی و دو ساله ایجاد شد، نقش ایفا کردهاند. همهی این رهبران، از نظر آقای کیسینجر، دو کهن الگوی رهبری را با هم ترکیب کردند: نخست عملگرایی دوراندیشانه به عنوان دولتمرد و دوم جسارت رویایی و پیامبرگونه. » او در پاسخ به این سوال که آیا رهبر معاصری را میشناسید که دارای این ترکیب از ویژگیها باشد، میگوید: «خیر. دوگل برخی از این ویژگیها را نظیر دیدگاههای جهانی در خود داشت. در مورد نیکسون و سادات این ویژگیها را در مراحل اولیه نمیبینید. از طرف دیگر، هیچیک از این افراد اساساً افراد تاکتیکی نبودند. آنها در هنر تاکتیک تسلط داشتند، اما وقتی وارد قدرت شدند، درک درستی از اهدافشان داشتند. » هیچکس وارد گفتوگو با آقای کیسینجر نمیشود، بدون اینکه کلمه «هدف» را بشنود؛ کلمهای که از نظر کیسینجر یک ویژگی پیامبرگونه است. کلمه دیگری که کیسینجر زیاد بر زبان میآورد، «تعادل» است؛ که در واقع نقشه راه یک سیاستمدار است. از دهه 1950، زمانی که کیسینجر در دانشگاه هاروارد به کار پژوهش مشغول بود و در مورد استراتژی هستهای مینوشت، دیپلماسی را به عنوان یک اقدام برای ایجاد موازنه قوا بین قدرتهای بزرگ به حساب میآورد، که در شرف ورود به درگیری هستهای بودند. از نظر او، پتانسیل آخرالزمانی فناوری تسلیحات مدرن، حفظ تعادل میان قدرتهای متخاصم را هر چقدر هم که دشوار باشد، به یک ضرورت اساسی در روابط بینالملل تبدیل میکند. کیسینجر به من میگوید: «در تفکر من، تعادل دو جزء دارد؛ نوعی موازنه قوا، با پذیرش مشروعیت ارزشهایی که گهگاه متضاد مینمایند. چراکه اگر باور داشته باشید که نتیجه نهایی تلاشهای شما باید تحمیل ارزشهایتان به دیگری باشد، آنوقت من فکر میکنم که نمیتوان تعادل را ایجاد کرد. بنابراین یکی از سطوح توازن قوا، ایجاد نوعی تعادل مطلق است. سطح دیگر توازن قوا، تعادل در رفتار است؛ به این معنا که محدودیتهایی برای اعمال تواناییها و قدرت شما، در رابطه با آنچه برای تعادل کلی لازم است، وجود دارد. » کیسینجر معتقد است که دستیابی به این ترکیب «یک مهارت تقریباً هنری» را میطلبد. خیلی اوقات اتفاق نمیافتد که دولتمردان از روی قصد به این ترکیب رسیده باشند، زیرا قدرت در چارچوب احتمالات بسیار زیادی میتواند بدون اینکه فاجعهبار باشد، گسترش یابد و کشورها در این خصوص تعهد کاملی احساس نکردهاند. البته کیسینجر میپذیرد که تعادل، اگرچه ضروری است، اما به خودی خود نمیتواند یک ارزش باشد. او میگوید:«شرایط میتواند به گونهای باشد که همزیستی به لحاظ اخلاقی غیرممکن شود. برای مثال، همزیستی به رهبری مثل هیتلر ممکن نبود. بحث با هیتلر، در مورد تعادل بیفایده بود. هر چند من با نویل چمبرلین که فکر میکرد که باید برای رویارویی که به هر حال اجتنابناپذیر خواهد بود، زمان بخرد، همدلم. » در «رهبری» مدنظر کیسینجر ویژگیای وجود دارد و آن اینکه او امیدوار است که دولتمردان معاصر آمریکایی درسهای پیشینیان خود را بیاموزند. آقای کیسینجر میگوید: «من فکر میکنم که دوره کنونی برای تعیین مسیر آیندهی خود مشکل بزرگی دارد. در این دوره واکنشها به احساسات لحظهای بسیار زیاد است. آمریکاییها در برابر جدا کردن ایده دیپلماسی از روابط شخصی با دشمن، مقاومت میکنند. » کیسینجر ادامه میدهد که «رهبران آمریکا تمایل دارند مذاکرات را در چارچوب تبلیغات ببینند نه در چارچوب روانشناختی آن و بهجای نفوذ در افکار طرف مقابل، به دنبال تبدیل یا محکوم کردن طرف مقابل هستند.» آقای کیسینجر دنیای امروز را در آستانه یک «بیتعادلی خطرناک» میبیند. او میگوید: «ما در لبه جنگ با روسیه و چین بر سر مسائلی هستیم که تا حدی خودمان ایجادش کردهایم، بدون اینکه هیچ تصوری از اینکه این جنگ چگونه پایان مییابد یا قرار است به چه منجر شود، داشته باشیم.» آیا ایالات متحده میتواند دو دشمن اصلیاش را در یک ساختار مثلثگونه، مدیریت کند؟ مثل کاری که نیکسون در سالهای ریاستجمهوریاش صورت داد؟ کیسینجر معتقد است که هیچ نسخهی سادهای برای این کار نمیتواند بپیچد. او میگوید: «شما نمیتوانید فقط به این بسنده کنید که میخواهید چین و روسیه را از هم جدا کنید و آنها را در مقابل هم قرار دهید. همه کاری که میتوانید بکنید این است که تنشها را افزایش ندهید و در عوض گزینههای جایگزین ایجاد کنید و برای انجام این کار باید هدف داشته باشید. » در مورد تایوان، آقای کیسینجر نگران است که ایالات متحده و چین در حال حرکت مانورگونه به سمت یک بحران باشند و توصیهاش به واشنگتن این است که ثبات داشته باشد. او میگوید: «سیاستی که توسط هر دو طرف به اجرا درآمد، باعث شد تایوان به یک نهاد دموکراتیک خودمختار تبدیل شود و صلح را بین چین و ایالات متحده به مدت 50 سال حفظ کند. بنابراین، در پیگیری اقداماتی که به نظر میرسد ساختار اساسی را تغییر میدهد، باید بسیار مراقب بود. آقای کیسینجر در اوایل سال جاری با بیان اینکه سیاستهای خطرناک و عاری از احتیاط ایالات متحده و ناتو ممکن است در این بحران اوکراین تاثیرگذار باشند، جنجالهایی را برانگیخت. کیسینجر معتقد است که غرب چارهای ندارد جز اینکه نگرانیهای امنیتی اعلامشده از سوی ولادیمیر پوتین را جدی بگیرد. کیسینجر معتقد است که این اشتباه ناتو بود که اوکراین را در خصوص پیوستن به ناتو امیدوار کرد. او میگوید:«من فکر میکردم که لهستان و همه کشورهای سنتی غربی که بخشی از تاریخ غرب بودهاند میتوانند کاندیداهایی منطقی برای عضویت در ناتو باشند.» اما از نظر کیسینجر اوکراین مجموعهای از سرزمینهایی است که زمانی به روسیه تعلق داشتهاند و روسها این سرزمینها را متعلق به خود میدانند، حتی اگر «بعضی اوکراینیها» اینطور فکر نکنند. کیسینجر معتقد است که ثبات اوکراین با ایفای نقش حائل بین روسیه و غرب، بهتر حفظ میشود. او میگوید:«من طرفدار استقلال کامل اوکراین بودم، اما فکر میکردم بهترین نقشی که این کشور میتواند به عهده بگیرد، نقشی شبیه به نقش فنلاند است. » با این حال، کیسینجر میگوید «کاری که نباید میشد، شده است. پس از رفتاری که اخیرا روسیه با اوکراین داشته اکنون به نظر من، به هر شکلی، رسمی یا غیررسمی، باید با اوکراین به عنوان عضوی از ناتو رفتار شود. » با این حال، کیسینجر راهحلی را پیشنهاد میکند که دستاوردهای روسیه از تهاجم اولیه به اوکراین در سال 2014، یعنی زمانی که کریمه و بخشهایی از منطقه دونباس را تصرف کرد، حفظ کند. البته کیسینجر پاسخی به این سوال نداد که چگونه چنین توافقی با توافقی که در طول هشت سال گذشته نتوانست درگیریها را تثبیت کند، تفاوت دارد! مسائل اخلاقی مربوط به دموکراسی و استقلال اوکراین، تمایل اکثریت مردم اوکراین برای عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو و سرنوشت شوم مردم این کشور تحت اشغال روسیه، به سختی در چارچوب پیشنهادی که کیسینجر مطرح میکند، قابل فهم است. اگر اجتناب از جنگ هستهای بزرگترین خیر است، دولتهای کوچکی که تنها نقششان در تعادل جهانی این است که بازیچهی کشورهای بزرگ باشند، چه به دست میآورند؟ کیسینجر میگوید: «اینکه چگونه ظرفیت نظامی خود را با اهداف استراتژیک خود تطبیق دهیم و چگونه آنها را با اهداف اخلاقی خود مرتبط کنیم، یک مشکل حل نشده است. » با این حال، کیسینجر با نگاهی به دوران حرفهای طولانی و اغلب بحثبرانگیز خود، قصد خودانتقادی ندارد. او در پاسخ به این سوال که آیا از عملکردش در سالهایی که در قدرت بود، پشیمان است یا خیر، پاسخ میدهد: «راستش برای ظاهرسازی هم که شده باید پاسخ خوبی به این سوال پیدا کنم، چون این سوال را خیلیها از من میپرسند. » اما در حالی که ممکن است او برخی از نکات تاکتیکی را مجدداً در ذهنش مرور کند، در کل میگوید: «من خودم را با کارهایی که ممکن است میتوانستیم به گونهای دیگر انجامشان دهیم، عذاب نمیدهم. » منبع: وال استریت ژورنال