| کد مطلب: ۵۴۰۴۷

وفاداری به انتخاب/نگاهی به فیلم «مخمصه»، تریلر درخشان مایکل مان دهه ۹۰ که قرار است دنباله‏‌ای جدید برای آن ساخته شود

از سال ۱۹۹۵ تا همین امروز هروقت هر کسی بخواهد بهترین صحنه‌ اکشن و زدوخورد و تیراندازی تاریخ سینما را انتخاب کند، بی‌بروبرگرد در ذهن‌اش آن چند دقیقه نفس‌‌گیر تیراندازی خیابانی فیلم «مخمصه» نقش می‌بندد

وفاداری به انتخاب/نگاهی به فیلم «مخمصه»، تریلر درخشان مایکل مان دهه ۹۰ که قرار است دنباله‏‌ای جدید برای آن ساخته شود

از سال ۱۹۹۵ تا همین امروز هروقت هر کسی بخواهد بهترین صحنه‌ اکشن و زدوخورد و تیراندازی تاریخ سینما را انتخاب کند، بی‌بروبرگرد در ذهن‌اش آن چند دقیقه نفس‌‌گیر تیراندازی خیابانی فیلم «مخمصه» نقش می‌بندد؛ فیلمی حماسی ساخته مایکل مان که ژانر تریلر جنایی را به چنان شکوهی رساند که به‌ندرت می‌توان فیلم دیگری را مشابه آن یافت؛ ترکیبی استادانه از روانشناسی شخصیت‌ها، واقع‌گرایی خیره‌کننده، تعلیق‌های بی‌وقفه و هیجان و بیش از همه، زندگی. حالا کارگردان مخمصه بعد از سه‌دهه می‌خواهد به جهان نفس‌گیر این فیلم در قابی بزرگ‌تر برگردد. روند آماده‌سازی مدتی است آغاز شده: بازیگران اصلی تقریباً مشخص است، نسخه‌ اولیه فیلمنامه نوشته شده و توافقی بر سر بودجه‌ ساخت میان تهیه‌کنندگان به‌دست آمده است. 

ساخت دومین «مخمصه» با اولین رمان

«مخمصه ۲» قرار است تجربه‌ای فراتر از نسخه‌ کلاسیک «مخمصه» اما وفادار به روح آن باشد و همان اتمسفر و فضا را یک‌بار دیگر بازسازی کند. مایکل مان قرار است «مخمصه ۲» را از روی کتابی به همین نام بسازد. «مخمصه ۲» اولین تجربه‌ او در نویسندگی رمان است که به‌طور مشترک با «مگ‌ گاردینر» نوشته شده که سه سال پیش منتشر شد و چندین هفته نیز در فهرست پرفروش‌های روزنامه نیویورک‌ تایمز قرار داشت. مان از 9 سال پیش در حال نوشتن رمان «مخمصه ۲» بود. ابتدا نام رید فارل کولمن به‌عنوان نویسنده همکار مطرح شد اما درنهایت مگ گاردینر جای او را گرفت. مان در مصاحبه‌ای هنگام انتشار کتاب، هدف خود را گسترش جهان مخمصه از طریق رمان‌های بعدی، ازجمله ادامه مسیر زندگی کریس شیهرلیس، عنوان کرد.

رمان «مخمصه» سه سال پیش منتشر شد و روایتگر سال‌های شکل‌گیری شخصیت‌های کلیدی داستان، ازجمله کارآگاه وینسنت هانا، نیل مک‌کالی، کریس شیهرلیس و همکاران‌شان است؛ داستان مسیر تبدیل این افراد به شخصیت‌های فیلم «مخمصه»، همچنین دوران پس از کشته‌شدن مک‌کالی را بررسی می‌کند. این اثر با ساختاری غیرخطی، هم‌زمان نقش پیش‌درآمد و دنباله‌ای بر فیلم اصلی را ایفا می‌کند. پیش‌درآمد بلافاصله پس از پایان فیلم آغاز می‌‌شود، سپس روایت در سال‌های ۱۹۸۸، ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶ و ۲۰۰۰ ادامه می‌یابد، درحالی‌که داستان میان مکان‌های گوناگونی در آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی و آسیای جنوب‌شرقی در رفت‌وآمد است.

مان پیش از انتشار رمان‌اش، بارها گفته بود نسخه سینمایی این کتاب را می‌سازد. ازجمله در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۹ اظهار کرد که ایده‌هایی برای انتخاب بازیگران نقش‌های نیل مک‌کالی و وینسنت هانا در «مخمصه ۲» دارد.

در بهار ۲۰۲۳ به‌طور رسمی اعلام شد که مایکل مان اقتباس سینمایی کتاب «مخمصه ۲» را برای استودیوی برادران وارنر می‌سازد. چندماه بعد، خودش تأیید کرد که «مخمصه ۲» پروژه بعدی او خواهد بود. حتی گمانه‌زنی‌هایی نیز درباره بازگشت آل پاچینو در نقش وینسنت هانا و حضور آستین باتلر در نقش کریس شیهرلیس و آنا د آرماس در نقش الیزا بود. گرچه حجم و گستره رمان برای اقتباسی دو قسمتی یا سریالی مناسب بود، اما کارگردان اعلام کرد می‌خواهد «مخمصه ۲» را در قالب یک اثر سینمایی بزرگ و واحد بسازد. در سال ۲۰۲۴، او گفت در اواخر ۲۰۲۴ یا اوایل ۲۰۲۵ فیلمبرداری را شروع می‌کند تا به اکران در سی‌امین سالگرد «مخمصه» برساند که چنین نشد. 

Micheal mann copy

در مارس ۲۰۲۵، مان نسخه نخست فیلمنامه را به شرکت برادران وارنر تحویل داد، اما چندماه بعد گزارش‌هایی درباره اختلاف‌نظرها بر سر بودجه منتشر شد که موجب کناره‌گیری برادران وارنر از پروژه شد. سپس نام اپل استودیو به‌عنوان شریک مالی احتمالی پروژه مطرح شد که آن‌هم به جایی نرسید. تا اینکه در همین ماه به‌طور رسمی اعلام شد که استودیوی Amazon MGM از طریق واحد United Artists، امتیاز ساخت پروژه را از برادران وارنر خریداری کرده است.

چندروز پیش نیز مایکل مان، هنگام دریافت جایزه‌اش در جشنواره فیلم لومیر تأیید کرد که فیلم‌اش را به‌ این‌دلیل که نیاز بودجه‌ای بالا داشته و به‌‌خاطر مشکلات مالی شرکت برادران وارنر، به آمازون داده است. بودجه فیلم طبق آنچه رسانه‌های سینمایی گزارش کرده‌اند، حدود ۱۵۰ میلیون دلار است و بازیگران هم که احتمالاً در فیلم نقش‌آفرینی می‌کنند؛ لئوناردو دی‌کاپریو، آدام درایور، آستین باتلر و بردلی کوپر هستند. فیلمبرداری از سال آینده شروع می‌‌شود و قرار است فیلم در سال ۲۰۲۷ اکران شود.

اوج سینمای شخصیت‌محور

«مخمصه» به‌دلایل متعددی در تاریخ سینما فیلمی نمادین و مهم است. دو وجه آن از بقیه پررنگ‌ترند و آن را ماندگار کرده است. نخست اینکه فیلم به‌عنوان نمونه‌ای درخشان از قوت فیلمنامه و پرداخت سینمایی در تاریخ سینما ثبت می‌شود. مایکل مان در «مخمصه» به هنرمندانه‌ترین شکل ممکن، مهارت فنی، دقت روایی و مفاهیم عمیق انسانی را با شخصیت‌پردازی کم‌نقص و میزانسن دقیق درهم‌آمیخت. از نخستین نما تا واپسین شلیک، هم درباره جرم و جنایت است، هم انسان.

خود مان سال‌ها پیش در گفت‌وگویی تاکید کرده بود که هرچند «مخمصه» در ظاهر فیلمی درباره سرقت از بانک و رویارویی پلیس و تبهکاران است، اما او آن را در قالب فیلم دزد و پلیسی دسته‌بندی نمی‌کند. از نگاه او، زندگی شخصیت‌ها، شکست‌ها، وسواس‌ها، انتخاب‌ها و درونیات‌شان جوهر اصلی فیلم است و بعد از آن باید سراغ دزدی، تعقیب ‌و‌ گریز و تیراندازی‌‌ رفت. او گفت با چنین رویکردی، جهانی خلق کرده که در آن، مرز میان خیر و شر، قانون و بی‌قانونی، تنها در رفتار و انتخاب انسان‌ها معنا می‌یابد؛ همان جهانی که هیچ‌چیز در آن مهم‌تر از شکنندگی روح بشر نیست و باید از آن بیشتر گفت.

به یک تعبیر، این فیلم اوج سینمای شخصیت‌محور است؛ شخصیت‌هایی که با نگاه‌شان حرف‌های‌شان، سکوت‌‌‌شان و انضباط‌‌شان، تنهایی‌شان، تعهد درونی و باورمندانه خود به وظیفه‌شان را نشان می‌دهند، مخاطب را دنیای خود می‌برند، درگیرشان می‌کنند و سر آخر هم با اینکه کام‌شان را تلخ می‌سازند، مهر ماندگاری‌شان را بر دل‌شان ثبت می‌کنند. شخصیت‌هایی که همگی بخشی از ساختار تراژیک فیلم هستند و مایکل مان هم با استادی تمام نشان می‌دهد چطور در دنیای حرفه‌ای‌ها که احساسات جایگاهی ندارد و دوام زندگی‌ به مویی بند است، کامیابی و موفقیت هم آغاز سقوط است. 

مان «مخمصه» را به‌عنوان ادای دینی به یکی از دوستان کارگاهش در شیکاگو ساخت که مدت‌ها در ذهن‌اش دستگیری فردی به‌نام نیل مک‌کالی را مرور می‌کرد. همانند فیلم، در زندگی واقعی هم این دو نفر یکدیگر را ملاقات کردند و باز هم مثل فیلم، سرنوشت‌شان تراژیک بود. مان فیلمنامه «مخمصه» را 10سال قبل از ساخت فیلم نوشت اما از آن راضی نبود. او نمی‌توانست بهترین پایان‌بندی برای رابطه هانا و مک‌گالی را پیدا کند و وقتی به این نتیجه رسید که مک‌کالی به دست هانا کشته شود، مهندسی معکوس کرده و باقی اتفاقات داستان را نیز باتوجه به این ماجرا تغییر داده است. 

معمار ساخت تریلر جنایی مدرن

«مخمصه» از وجه ژانری اگر نگوییم بهترین، دست‌کم یکی از مهم‌ترین آثاری است که استانداردهای فنی حرفه‌ای سرقت، تعقیب‌وگریز و تیراندازی را در دنیای سینما وضع کرده است. ترکیبی از عملیات‌های پلیسی و مجرمانه که در لوکیشن‌های واقعی فیلمبرداری شدند و اگر صدبار نیز تماشایش کنیم هربار از تمرکز وسواس‌گونه و تسلط بی‌نظیر کارگردان بر جزئیات فنی و شرح موبه‌مو و دقیق عملیات‌ها و سازمان‌یافتگی تیمی مجرمان شگفت‌زده می‌شویم. اینها مواد و مصالح لازم برای ساخت یک تریلر جذاب و تماشایی است و مایکل مان نیز شبیه معماری باتجربه و کاربلد براساس طرح و نقشه‌ای کامل، آنها را با یکدیگر ترکیب کرد. 

3

فیلم به‌خاطر طراحی صدا و میکس خارق‌العاده‌اش بسیار ستایش شده است. سکانس تیراندازی در مرکز شهر لس‌آنجلس هنوز هم یکی از مراجع آموزش مبحث طراحی صوت در سینماست. مایکل مان برای آن سکانس تصمیم گرفت به‌جای اضافه‌کردن صدای شلیک‌ و رگبار در مرحله تدوین، همه را در صحنه‌های واقعی ثبت کند. میکروفون‌هایی در گوشه و کنار لوکیشن جاسازی شدند تا هربار گلوله شلیک می‌شود، بازتاب آن بر دیوارهای شیشه‌ای و فلزی، پژواک‌‌هایی زنده را ثبت کند. یعنی صدا به بخشی از روایت تبدیل شد. درنتیجه صداهایی که بیننده می‌شنود، واقع‌گرایانه‌تر از هر فیلم دیگری است. هنوز که هنوز است، فیلمسازان و صدابرداران از تکنیک‌های صدابرداری این فیلم الهام‌ می‌گیرند. 

واقع‌گرایی در «مخمصه» به صدا و صحنه تیراندازی محدود نمی‌شود. او از بازیگران نقش‌های پلیسی خواسته بود با دقت نشانه‌گیری کنند و سلاح‌شان را روی حالت نیمه‌خودکار قرار دهند تا این پیام را به بیننده دهند که حواس‌شان به عابران و مردم عادی هست. در مقابل او از سارقان خواسته بود بی‌محابا و بی‌آنکه بدون هیچ اعتنایی به جان شهروندان، با حالت خودکار شلیک کنند.

این سکانس چنان خوب و طبیعی از آب درآمد که در سال ۲۰۰۲ همان صحنه معروف تیراندازی به تفنگداران ویژه نیروی دریایی آمریکا نمایش داده شد تا از آن به‌عنوان تمرینی برای شیوه‌ عقب‌نشینی در زمان درگیری شدید و چگونگی قرار گرفتن تحت رگبار گلوله استفاده کنند. نکته شاخص دیگر در «مخمصه» استفاده هوشمندانه کارگردان از موسیقی است؛ به‌جز تیتراژ ابتدا و انتهای فیلم در مدت نزدیک به سه‌ساعت فیلم سهم موسیقی کمتر از ۱۵ دقیقه است و درواقع ریتم و تمپو پنهان صحنه‌ها و بازیگران، نیاز به موسیقی را از بین می‌برد.

شخصیت‌هایی از دو جهان متفاوت

بازی‌گردانی و اجرا نیز در فیلم «مخمصه» در کمال خود است. مان، گروهی از ستارگان سینما و بازیگران درجه ‌یک را برای فیلم‌اش گرد هم آورد و کارهایی نواورانه کرد که با معیارهای امروزی نیز تازگی دارند.

او برای آماده‌سازی بازیگران نقش سارق، وال کیلمر، تام سایزمور و رابرت دنیرو را به یکی از زندان‌های ایالتی برد تا با زندانیان واقعی صحبت کنند و رفتار، شخصیت‌ و سبک فکری‌شان در بازی‌هایشان استفاده کنند. در فیلم نیز هیچ‌کدام از شخصیت‌ها در مرکز مطلق روایت قرار ندارند. او به‌جای قهرمان‌پروری، سعی کرد از وجه تکنیکی، رعایت استانداردها، هماهنگی و دقت حرفه‌ای، شخصیت‌هایی را طراحی کند و مقابل یکدیگر قرار دهد که نه کاملاً سفیدند و نه کاملاً سیاه. شخصیت‌هایی از دو جبهه متفاوت که فقط یک نقطه مشترک دارند؛ ‌تنهایی. وینسنت هانا، پلیسی کارکشته است و کار از هر چیزی برایش مهم‌تر است.

زندگی‌اش هم بر سر همین وسواس فروپاشیده است. چندبار ازدواج کرده و هربار شکست خورده، و در کنار همسر سوم و دخترخوانده‌اش نیز آرامشی ندارد. نیل مک‌کالی نیز مردی است که گرچه سرنوشتی متفاوت‌تر دارد اما از همان جنس هاناست. او تجسم دقیق مفهوم حرفه‌گرایی در جهان زیرزمینی جرم است؛ خلافکاری باسابقه اما با وجدان که خاموشی و تنهایی، بخشی از ماهیت وجودی‌اش است و با انضباطی که دارد و هوشی که از خود نشان می‌دهد، از کلیشه تبهکاران فاصله می‌گیرد و به ضدقهرنان و چه‌بسا قهرمان تبدیل می‌شود.

جمله‌ معروف فرار کردن در مهلکه‌ها ظرف 30ثانیه، عصاره‌ جهان‌بینی‌ اوست. جهانی که در آن وابستگی با شکست مساوی است. مایکل مان در این فیلم، آگاهانه دو بازیگر معروف آن روزهای دنیای سینما را کنار هم قرار داد. او گفته بود که آل‌ پاچینو و رابرت دنیرو هر دو در اوج دوران بازیگری‌شان بوده‌اند و از قبل می‌دانسته که هیچ دو بازیگر دیگری از پس شخصیت‌هایی که طراحی‌کرده، برنمی‌آیند. 

در «مخمصه» یک طرف پاچینو است با شدت احساسی بالا و انرژی انفجاری و آن‌طرف دنیروی آرام‌، محاسبه‌گر و یخ‌زده‌. همین تضاد که موتور درام فیلم است، به‌خوبی جهان اخلاقی خاص فیلم را به بیننده نیز نشان می‌دهد. مان قدرت بازیگری دنیرو و پاچینو را در «مخمصه» صیقل می‌دهد و بدین‌ترتیب شخصیت‌هایی شبه‌اسطوره‌ای را به دنیای سینما معرفی می‌کند که نظیرشان کمتر پیدا می‌شود. آنجا که دو شخصیت پلیس و تبهکار متعهدانه بر سر پایبندی‌شان به اصول حرفه‌ای و غیرقابلِ مصالحه، طی مکالمه‌ای‌ آرام و نافذ در صحنه رستوران روبه‌روی هم می‌نشینند، از نمادین‌ترین سکانس‌های تاریخ سینمای معاصر است.

سکانسی شش دقیقه‌ای و 18ثانیه‌ای که در آن، نه صدای رگبار و گلوله است و نه عزمی برای غلبه. هر دو شخصیت در سکوت و احترام متقابل می‌درخشند. آن سکانس گفت‌وگویی میان دو دشمن است، اما در لایه‌های زیرین‌اش درک و شناخت متقابل و اندوهی مشترک جریان دارد. دو شخصیتی که در تنهایی به یکدیگر بسیار شبیه‌اند؛ هر دو در نوعی از کمال‌گرایی حرفه‌ای غرق‌اند، اما هم‌زمان به‌ تنهایی خودشان نیز وفادارند.

مایکل مان برای آن سکانس صحنه، دو دوربین هم‌زمان را به کار برد تا به‌صورت زنده و هم‌زمان بازی دنیرو و پاچینو را ضبط کنند. این تصمیم درحالی‌که مایکل مان به میزانسن دقیق و مهندسی‌شده باور داشت، آزادی عمل بیشتری به بازیگران در ادای دیالوگ‌هایشان داد تا در مواردی نیز به بداهه‌پردازی روی بیاورند. کمااینکه بیننده نیز هنگام تماشای فیلم، طبیعی‌بودن گفت‌و‌گو و ترکیب تنش و آرامش میان دو شخصیت را به‌خوبی احساس می‌کند. در لایه معنایی نیز هر نگاه، هر حرکت و هر تصمیم مک‌کالی و هانا، در خدمت باورپذیری است و نه جلوه‌فروشی.

 وسواس، نظم و تنهایی

مایکل مان با «مخمصه» جهانی ساخته که جرم در آن پیچیده‌ترین حرفه است و او نیز به زیباترین بیان هنری، این پیچیدگی را به تصویر کشیده است. کافی است به زبان تصویری و پالت‌های رنگی فیلم دقت کنید؛ آبی‌های سرد و سایه‌های کش‌دار شب، نور نئونی که بر چهره‌ها می‌افتد و رهایشان نمی‌کند و قاب‌هایی که آدم‌ها را در میان فولاد و شیشه‌ شهر کوچک نشان می‌دهد.

در همین فضاست که شخصیت‌ها خود واقعی‌شان را به بیننده‌ای که در اوج هیجان است و منتظر است با شخصیت‌ها سمپات شود، ارائه می‌کنند. کار نئونوآر همین است؛ یعنی فروریختن مرزهای سنتی میان خیروشر و خلق ضدقهرمان‌هایی که همدلی و همذات‌پنداری تماشاگر را برمی‌انگیزند و او را بر سر دوراهی تردید اخلاقی میان درستی و خطا در تعلیق نگه می‌دارند. وقتی تقابل دو قهرمان از دو قطب به منطقه‌ای خاکستری و انسانی‌تر کشیده شود و ضدقهرمانان قانون‌شکن در چارچوب اصول و اخلاق خاص خود عمل می‌کند، دیگر جایی برای نفرت نیست. احساس بیننده نیز از درون همین فرم روایی متفاوت شکل گرفت. 

مایکل مان نیز در «مخمصه» مسیر را پیش رفت اما با سبک خاص خود. او چنان خلاقیت در سبک روایی، شخصیت‌پردازی و بیان تصویری در فیلم به کار برد که حاصل‌اش را نمی‌توان در فرم خاصی قرار داد. از همان سکانس‌های ابتدایی که رابرت دنیرو از قتل بی‌دلیل مامور در سرقت نخست‌شان ناراحت و عصبانی است تا سکانس فرودگاه و کشته‌شدن‌اش، همگی مخاطب را به سمت خود جذب می‌کند. بعید است کسی فیلم را دیده باشد و بعد از قاب پایانی‌اش، آهی عمیق نکشیده باشد. حسرت مرگ ضدقهرمانی با قاعده، نظم  و گنگستری که نمی‌خواست خون از دماغ کسی ریخته شود و نمی‌خواست به زندان برگردد.

ازاین‌منظر شاید بتوان گفت فیلم تأملی است درباره وسواس، نظم، تنهایی و فقدان و بهای تعهد در بافتی که ضدقهرمان‌ها و قهرمان‌ها هیچ‌کدام از یکدیگر بالاتر نیستند و آنچه سرنوشت‌شان را تعیین می‌کند، شانس است. مثل سکانس پایانی فیلم که مک‌کالی در بازی نور و تاریکی پروژکتورهای باند فرودگاه که از پای درمی‌آید. مایکل مان با ترکیب صدا، نور، سکوت و بازیگرانی که گویی در نمایشگاه ارائه رفتار و کنش اخلاقی شرکت کرده‌اند، تصویری از انسان‌هایی ساخته که در لحظه‌ انتخاب، درست عمل می‌کنند. حتی اگر در میانه‌ مخمصه باشند. 

چالش ساخت دنباله بر اثری موفق

ساختن دنباله بر فیلمی که چنین ویژگی‌هایی دارد و سال‌ها فیلمسازان، منتقدان و بینندگان در وصف و ستایش‌اش گفته‌اند، بلندپروازانه و پرریسک و چالش است. اینکه چگونه هم به فیلم اصلی وفادار ماند، هم اثری در حد و اندازه نسخه اصلی ساخت، کاری نیست که هر کسی از پس آن برآید. درباره «مخمصه» چنین جسارت و تسلطی به‌طور قطع از خود خالق اثر برمی‌آید. کارگردانی که استاد بلامنازع فضاسازی و طراحی صدا و موسیقی است و اراده‌ای خستگی‌ناپذیر در توجه به جزئیات عملیات‌های تبهکارانه و پلیسی دارد و در ساخت و پرداخت موقعیت‌های کنش‌محور تقابلی شخصیت‌های متضاد سرآمد است.

فقط در «مخمصه» هم نیست که مایکل مان چنین مهارتی را نشان داده است. در سریال درخشان «Tokyo Vice»، یا فیلم‌ «فراری» نیز نشان داده که چطور ساختارهای تاریخی و جغرافیایی پیچیده را با زبان سینمایی خاص خود روایت کند.  واقعیت این است که «مخمصه» حتی پس از گذشت سه‌دهه همچنان تماشاگر را میخکوب می‌کند. فیلمی درباره انسان‌هایی که درون حرفه‌ای‌ترین چهره‌هایشان، شکاف عمیق انسان‌بودن را حمل می‌کنند.

این فیلم تجربه‌ای زیباشناختی، دقیق و جریان‌ساز را به سینما تزریق کرد و به چنان جایگاهی رسیده که نگرانی از شکست دنباله‌اش کاملاً طبیعی به‌نظر می‌رسد. در «مخمصه ۲» قرار است بار دیگر با فیلمی روبه‌رو شویم که هم یک تریلر جنایی و هیجانی باشد و هم مطالعه‌ای انسانی درباره پیامدهای انتخاب مسیر زندگی و وفادار ماندن به آن. اکنون همه چشم‌به‌راه ‌هستند تا ببینند مایکل مان چگونه این کلاسیک دهه نودی را با نگاهی معاصر و تفسیر تازه‌ای بازآفرینی می‌کند؛ به‌ویژه آنکه خودش خالق داستان، نویسنده فیلمنامه، اقتباس‌گر و کارگردان اثر است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار