| کد مطلب: ۵۱۷۱۸

پدرکشی، پسرکشی خبرنگارکشی/معرفی شماره ۴۳ مجله تجربه

طرح جلد آخرین شماره منتشرشده مجله «تجربه»، به تصویری از حسین سناپور، داستان‌نویس معروف اختصاص دارد که در مصاحبه‌اش با این مجله گفته است: «فرهنگ، عرصه پدرکشی شده» و «بدترین اتفاق» این روزهای ما را «بی‌اهمیت‌شدن ادبیات» دانسته است.

پدرکشی، پسرکشی خبرنگارکشی/معرفی شماره ۴۳ مجله تجربه

طرح جلد آخرین شماره منتشرشده مجله «تجربه»، به تصویری از حسین سناپور، داستان‌نویس معروف اختصاص دارد که در مصاحبه‌اش با این مجله گفته است: «فرهنگ، عرصه پدرکشی شده» و «بدترین اتفاق» این روزهای ما را «بی‌اهمیت‌شدن ادبیات» دانسته است. تیتر اصلی مصاحبه البته چیزی دیگر است: «این جهان خراب‌تر از آن است که هیچ کاری نکنی!» سناپور در این گفت‌وگو به روزهای جنگ و ماندنش در تهران هم اشاره کرده و گفته، اصولاً خارج‌شدن از تهران، مصیبت بیشتری داشت: «اغلب آنها که خارج شده بودند، بیشتر اذیت شده بودند. دوربودن از اتفاقاتی که به تو هم مربوط اســت، از نظر روحی و احساسی ویران‌کننده است.

هرچه دورتر باشی، از آن اتفاقات که بخشی از وجود تو آنجاست، بیشتر داغان می‌شوی. رفتن خیلی‌ها به‌خاطر ترس بود و گاهی هم حفاظت از بچه‌های‌شان. من هیچ‌کدام را نداشتم. اصلاً دلم می‌خواست بمانم و تهران را در آن وضعیت جنگی ببینم. فکر می‌کنم تجربه غریب‌تری بود. مثلاً خلوتی اغلب‌روزها که تک‌وتوک آدمی در خیابان بود. گمانم حتی اگر می‌ترسیدم هم می‌ماندم تا تهران را در آن وضعیت دیده باشم.

به‌هرحال، بخشی از نویسندگی هم دیدن همین اتفاقات نامعمول است. گاهی جرقه‌های بعضی از داستان‌ها در همین اتفاقات نامعمول زده می‌شود.» سناپور درباره رابطه نسل‌های جدید با ادبیات نسل خودش نیز اینجا سخن گفته و برآوردی بدبینانه از این رابطه دارد. می‌گوید، حتی کسانی که به کارگاه‌های داستان‌نویسی او می‌آیند، اغلب حتی یکی از کتاب‌های استادشان را نیز نخوانده‌اند: «نسل بعدی در کار انکار نسل قبلی است.

امیدوارم اما داستان‌ها و کارهای خوب‌شان را ببینند تا بتوانند از آنها فراتر بروند. حالا دارند می‌بینند و می‌خوانند؟ شک دارم.» از نظر سناپور، این شاگردان جوان اگر هم چند داستان از نسل قبل سناپور خوانده باشند، احتمالاً بدین‌خاطر است که «با آنها آنقدر نزدیک نبوده‌اند که احتیاجی به انکارشان یا فاصله‌گذاری با آنها داشته باشند. آن نسل دیگر آنقدر دور است که جزو کلاسیک‌ها یا آثار باستانی حساب می‌شود؛ نه پدری که مجبور به کشتن‌اش باشند.» حرف از پدرکشی شد و باید اشاره کرد، یکی از بخش‌های جذاب این شماره «تجربه» نقدهایی است که درباره فیلم «پیرپسر» نوشته شده است.

یوریک کریم‌مسیحی در متن بلندش با عنوان «برگی که خوش نشست»، حسابی به فیلم اکتای براهنی تاخته و ضعف‌های آن را یک‌به‌یک برشمرده است. ازقضا جاهایی دست روی نقاطی گذاشته که بسیاری، آنها را خیلی ستوده‌اند. نمونه‌اش بازی حسن پورشیرازی: «با همه ستایش‌هایی که حسن پورشیرازی دریافت کرد، حسن پورشیرازی، حســن پورشیرازی همیشگی است؛ بازیگری حرفه‌ای که اگر متنی را دست‌اش بدهید و بدون تمرین بفرستیدش روی صحنه، کارش را درست انجام می‌دهد. هرچند اینجا یک پله پایین‌تر آمده. به حرکات دستانش موقع حرف‌زدن‌هایش نگاه کنید، تناسبی با حرف‌هایش ندارد.

یا وقتی می‌گوید: «مگه از روی جنازه من رد بشه!»، حرکات دست‌اش را ببینید که همان از روی جنازه من ردشــدن را نشان می‌دهد؛ مثل بازیگران تازه‌کار سریال‌های تلویزیونی.» نظر کریم‌مسیحی درباره ســکانس «بسیار طولانی و خســته‌کننده پایانی» نیز به‌شدت منفی است: «کارگردان، مقهور کارگردانی خود شده و سکانس را طولانی می‌کند و معلوم می‌شود، نه در میزانسن موفق است، نه در کارگردانی. در درگیری غلام با رضا نگاه کنید، ببینید علی آن پشت دارد چه‌کار می‌کند. هیچ‌کاری نمی‌کند و بلاتکلیف است که چه بکند. بیخود ایستاده است و بیخود تکان می‌خورد؛ چون کارگردان به او نگفته که چه‌کار کند».

در کنار همه این کشت و کشتارها، سرمقاله این شماره نیز بوی خبرنگارکشی می‌دهد وقتی سردبیر «تجربه» حسابی از خجالت روزنامه‌نگارانی درمی‌آید که به‌نظر او دغدغه، خلاقیت، سواد، تمرکز و کلی چیز ضروری دیگر ندارند و... این البته بحثی است که شاید مجال‌اش یک سرمقاله کوتاه نباشد، اما محض اطلاع و از باب یک نیشِ سوزن به همکار گرامی، باید بنویسم در متن ایشان نیز در همین سرمقاله خطاها و پراکنده‌گویی‌هایی به چشم می‌خورد که نشان می‌دهد، انگار هنگام نوشتن سرمقاله، تعجیل جایگزین تأمل شده است. یک نمونه‌اش اینکه آن «او»ی مندرج در سطر آخر ستون اول سرمقاله، معلوم نیست کیست.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار