موقعیت غریب مهاجرت
هجرت بهمثابه ریشهکن شدن از خاکی است که سالیانسال به رشد کردن در آن خو گرفتهایم. پرثمرترین و پرقوتترین گیاهان را اگر از اقلیم، خان و مانشان بهدور کنیم، به اندک زمانی پژمرده و خشکیده میشوند و در بهترین حالت، فقط به حیاتی ضعیف ادامه میدهند.

هجرت بهمثابه ریشهکن شدن از خاکی است که سالیانسال به رشد کردن در آن خو گرفتهایم. پرثمرترین و پرقوتترین گیاهان را اگر از اقلیم، خان و مانشان بهدور کنیم، به اندک زمانی پژمرده و خشکیده میشوند و در بهترین حالت، فقط به حیاتی ضعیف ادامه میدهند. اهل فرهنگی که از ایران مهاجرت کردند هم به همین منوال، هرگز نتوانستند چیزی درخور و شایسته مقام و موقعیتی که پیش از مهاجرت داشتند خلق کنند.
در اینجا میشود فهرست بلندبالایی از این افراد را آورد و نشان داد که از جماعت بزرگی که راه مهاجرت در پیش گرفتند، اندک افرادی بودند که توانستند «چیزی» بهجای گذارند. اما خلق همان اثر هم با هزینهای گزاف و بهقیمت سوختن غیرمعمول و بیشازحد عادی شمع جان و نیروی حیاتشان بود. از نویسندگان و ادیبان بسیاری میتوان نام برد که در غربت، دیگر چیزی ننوشتند. از امیر نادری و سهراب شهیدثالث گرفته که دیگر هرگز فیلمی مانند پیش از مهاجرتشان نساختند تا محمدرضا لطفی که هرگز، نه آهنگی مانند آثار پیش از مهاجرت ساخت، نه تکنوازی و اثری از او در تراز کارهای گذشتهاش منتشر شد.
ازاینحیث، اهل فرهنگ و هنر با مهاجرتشان دست به خودکشی میزنند و خود را از آبشخور حیاتبخش فرهنگی میهن محروم میدارند. درست است که میشود خبرها را خواند، کتابهای منتشرشده در وطن را بهدست آورد، ارتباط دائمی را با آنچه در میهن میگذرد به هر سختیای که هست ادامه داد، اما بازهم نفسکشیدن در هوای میهن و حشر و نشر با مردم، گذر کردن از کوی و خیابان و مشارکت در حیات جمعی ملی و تاریخی است که روح و روان اهل فرهنگ و خلاقیت را زنده نگه میدارد.
فرهنگ ایرانی، بزرگترین سرمایه ملی ماست. هیچ چیز دیگری نداریم که از نظر ارزش مادی و معنوی با آن برابری کند. عرض میکنم مادی و معنوی، چون این سرمایه غیرملموس را حتی میتوان برای گرداندن اقتصاد ملی، کسب وجهه بینالمللی و بالا بردن ضریب نفوذ به کار گرفت. مردم جهان وقتی به قدمت تاریخ این سرزمین و نقش مهم آن در سیر رشد و اعتلای بشری پی ببرند، بیش از گذشته حرف ما را خواهند شنید و به حقانیت موضع اخلاقی و انساندوستانه تاریخی ایران - از گذشته تا امروز - پی خواهند برد.
جامعه فرهنگی مهاجر خارج از ایران که در دوره جنگ اخیر هم واکنشی شرافتمندانه، ایراندوستانه و وفادارانه از خود نشان داد، سرمایه بزرگی است که دولت و دستگاههای ذیربط همچنان نمیدانند چگونه با آن همکاری کنند و نتیجهای برای منافع ایران بگیرند. واقعیت است که بیشتر مدیرانمسئول دستگاههای فرهنگی در تمام این سالها، درک و شناخت اندکی از فرهنگ ایرانی و راههای اعتلاء و گسترش آن داشتهاند.
نگاه بیشتر آنان به امر فرهنگی، برخاسته از تربیت خانوادگی و فضایی بوده که در آن رشد کردهاند، نه براساس مطالعه و دقت در آن. در تمام سالهای گذشته ما بهندرت با مدیرانی سروکار داشتهایم که ارزش این میراث منحصربهفرد را درک کرده و راههایی برای تبدیل آن به ثروت در دسترس عمومی داشته باشند. برای خیل عظیمی از دستاندرکاران و مدیران، «فرهنگ» چیزی است در حد سرگرمی و تزئین که بود و نبودش فرق چندانی ندارد. یا شاخه و گرایش خاص فرهنگی را بهرسمیت میشناسند و باقی را مزاحم و مزخرف تلقی میکنند.
دستگاه فرهنگیای که متولی و سیاستگذار فعالیتهای ایرانی در خارج از کشور است، دچار رخوت، سستی، بروکراسی و یکنواختی است و از نزدیکشدن به ایرانیان صاحب فکر، ذوق و ابتکار بهشدت هراس دارد. معمولاً به کار برگزاری مناسبتهای ملی و مذهبی است که مخاطبان بسیار محدود خودش را در کشور میزبان دارد. مبتکرانهترین کار این مدیریت برای جذب مخاطب در مراسم ملی و مذهبی؛ دادن شام، راهانداختن موسیقی و پخش فیلمهایی از طبیعت و تاریخ ایران ـ آنهم از یوتیوب ـ است.
همانقدر که صاحبان فکر و اندیشه با مهاجرت، خود را حرام میکنند و عاقبت در حرمان و افسردگی جان میبازند و خسارتی بزرگ به میهن وارد میکنند، دولت و دستگاه فرهنگی رسمی کشور هم با کندی، ترس، بیابتکاری و عدمجسارت، عملاً به تبلیغات ضدایرانی کمک میکند. نه قوه ابتکاری دارد، نه شجاعتی برای دعوت از اهل فرهنگ دگراندیش ایراندوست. دراینمیان اما عدهای زرنگ هستند که در پوشش فرهنگ و هنر، بار خود را میبندند و از این فضای میانمایه و حتی فرومایه، بهکمال سوءاستفاده میکنند.