نگاه تحلیلگران اسرائیلی به دورنمای آمریکای جی.دی. ونس!
اگر شایعات بیماری و حتی مرگ ترامپ در هفته گذشته را که شوخی شبکههای اجتماعی بود به کناری بگذاریم، به هر ترتیب، ترامپ در این سن و سال، شکوفای در حال ثمر دادن نیست و اگر کسانی باشند که قدری باید عمیقتر فکر کنند، آنانند که وابسته به آمریکا هستند.

به گزارش هممیهن بینالملل، امیت سیگال، تحلیلی درخشان نوشته است و رسماً آن را به عنوان تحلیل سیاستگذاری به رهبری سیاسی اسرائیلی ارائه و منتشر کرده است. از آمریکای تحت رهبری ونس و امثال او، چه انتظاری میتوانند داشته باشند اسرائیلیهایی که نیمی از دنیایشان، کاخ سفید است؟ ناامنی ذهنی سیاست اسرائیلی و واهمه بیثباتی را سیگال، به طور جذابی به رخ خود اسرائیلیها کشیده است. تحلیل سیگال از سیاست آمریکایی، بسیار جالب توجه است. این مطلب برای شناخت رویکرد تحلیلگران دشمن متجاوز، بسیار مفید است.
یک شهابسنگ آمده!
زمانی که باراک اوباما همچون شهابی در آسمان سیاست آمریکا اوج گرفت، اسرائیلیها نیز با شگفتی به او نگریستند. او کاریزمایی عظیم داشت، اما هیچ موضع علنیای درباره مناقشه اسرائیل و فلسطین نداشت. نتانیاهو، برای مثال، امیدوار بود که هیلاری کلینتون نامزد نشود، بیآنکه چندان اهمیت دهد چه کسی دیگر نامزد خواهد شد. در نهایت، آن «چه کسی» تبدیل به یکی از سختگیرترین روسای جمهور آمریکا در قبال اسرائیل شد؛ از توقف شهرکسازی گرفته تا توافق هستهای با ایران، و حتی خودداریاش از وتوی یک قطعنامه ضداسرائیلی در سازمان ملل در واپسین روزهای ریاستجمهوریاش. پیام اخلاقی روشن است: ارزش دارد که شهاب بعدی و شیوه اندیشیدن او شناخته شود.
یکی از جدیترین نامزدها برای ایفای چنین نقشی، جی.دی. ونس، معاون ۴۱ ساله ریاستجمهوری است. کتاب او روزنه مهمی برای شناخت شخصیتش میگشاید. تا زمانی که آن را نخوانده بودم، نمیفهمیدم چگونه یک سیاستمدار گمنام و ریشو توانست تمام رقبای خود برای نامزدی جمهوریخواهان در سال ۲۰۲۸ را در هم بکوبد و در نظرسنجیها بهطور مستمر از مجموع همه آنان بالاتر بایستد.
ونس، که پس از اوباما دومین چهره پرشور و در عین حال تحسینکننده پنهان اوست ــ چنانکه در کتابش آشکار کرده ــ تجسم تازهای از «رویای آمریکایی» است، هرچند در روایت او این رؤیا بیشتر به کابوس میماند. او گوشههای فراموششده ایالات متحده و مصائب جامعه سفیدپوست کوهنشینان در ایالتهای «کمربند زنگزده» را ترسیم میکند و چرخش سیاسی آنان از چپ دموکرات به راست محافظهکار را بازمیگوید. اگر پیام اوباما به آمریکا این بود که این کشور سرزمین فرصتهاست، پیام ونس این است که آمریکا سرزمین محدودیتهاست. او استدلال میکند که ترقی در جامعه واقعاً وجود ندارد و داستان ترقی خودش استثناست نه قاعده.
ونس که در خانوادهای دموکرات متولد شد، امروز مؤثرترین پیامرسان به رأیدهندگان مردد آمریکاست؛ ترکیبی میان بن شپیرو و باراک اوباما. از همان سخنان نخست اوباما روشن بود که او جهان را از دریچه ستمگران و ستمدیدگان میبیند و برای اسرائیل خیر چندانی نخواهد خواست. تا آخرین روز ریاستجمهوریاش نیز اسرائیل را دولتی استعمارگر و فلسطینیان را بومیان میدانست. در سخنرانی تاریخی در قاهره ــ که یک سال و نیم بعد به انقلاب میدان تحریر و صعود اخوانالمسلمین انجامید ــ برای مخاطبانش توضیح داد که اسرائیل اساساً جبرانی برای هولوکاست بوده است.
کتاب ونس، هرچند درباره سیاست خارجی حرف زیادی ندارد، به اسرائیل هشدار میدهد که خود را با حزب جمهوریخواه "نوین" وفق دهد: حزبی که از اسرائیل حمایت میکند اما نه بیقید و شرط، بلکه بهگونهای «افلاطونی». فرض بنیادین آن است که هر دلار باید در آمریکا صرف شود و نه برای توهمات بزرگ در خارج. در این میان همدلی با قدرت وجود دارد و نفرتی غریزی از اسلام رادیکال ــ تا جایی که ونس اخیراً گفته بود «بریتانیا نخستین کشور اسلامگرا با سلاح هستهای است» ــ اما این به معنای چک سفید یا سیل بیپایان تسلیحات نیست. چالش اسرائیل با جمهوریخواهان دشمنی نیست، بلکه بیتفاوتی است.
اسرائیل بهتر است خود را برای این عصر تازه آماده کند؛ مثلاً با اندیشیدن به حذف تدریجی کمکهای نظامی، همانگونه که نتانیاهو سه دهه پیش کمکهای غیرنظامی را کنار گذاشت. باید با زبان همکاری سخن گفت، نه تمنای سرپرستی؛ با ادبیات منفعت متقابل و نوآوری امنیتی. حزب جمهوریخواه قدیم بر انجیل تکیه داشت؛ حزب جدید اما به همان میزان به اسلحه گره خورده است.
... و اکنون صحنهای کاملاً متفاوت
از تپههای علیمونتر، چالش بیش از همیشه نمایان است. شجاعیه، در دامنه آن، تلی از ویرانههاست از ساختمانی عظیم که زمانی بود و اکنون با زباله پوشیده شده است. اندکی دورتر، در محله زیتون، برخی ساختمانها هنوز برپایند اما اکثریت قریب به اتفاق غیرقابل سکونتاند. در افق، مرکز شهر غزه دیده میشود که بیشتر بناها همچنان دستنخورده و پرجمعیت است. آنسوتر دریا قرار دارد. پس از عملیات معروف در سال ۲۰۱۴، برای توجیه ناکامی در شکست قاطع سازمان حماس، موشه یعلون وزیر دفاع وقت گفته بود: «یک گردان وارد برجی شد و انگار در دل آن ناپدید شد.»
غزه هنوز هم پر از برجهای بلند است؛ بسیار بیش از آنچه پس از دو سال جنگ تصور میشود. ذخایر نیروی انسانی بهکلی فراخوانده شده، رئیس ستاد ارتش از پیروزی سخن میگوید و کابینه اعلام کرده هیچ توقفی در کار نیست. با این حال، شکافی عجیب در جدول زمانبندی وجود دارد. از یک سو، وزیر امور راهبردی، ران درمر، و نخستوزیر بنیامین نتانیاهو استدلال میکنند که اسرائیل نمیتواند به توافقی ۶۰ روزه تن دهد، زیرا پس از آن حتی دانلد ترامپ هم قادر نخواهد بود ادامه جنگ را مشروع جلوه دهد. از سوی دیگر، پاکسازی پایتخت غزه ــ چه روی زمین و چه در زیر آن ــ ماهها زمان خواهد برد، درست مانند رفح و خانیونس. این تازه بدون اشاره به «ارابههای گیدئون C» یعنی پاکسازی اردوگاههای مرکزی پناهندگان است. چگونه میتوان این دو را با هم سازگار کرد؟ پاسخ آن است که نمیتوان. به همین دلیل است که باید از دوگانهاندیشی «یا توافق موقت یا اشغال کامل» فاصله گرفت. احتمال جدی وجود دارد که این بار چیزی متفاوت در حال شکلگیری باشد.
از منظر عملیاتی و در چارچوب محدودیتهای سانسور نظامی، مرحله بعد انتظار میرود با مرحله نخست متفاوت باشد. سندی که این هفته منتشر شد نشان داد ارتش جدول زمانبندی را نادیده گرفته است. این بار قرار است متفاوت باشد.
از منظر سیاسی، و این نکته کلیدی است، ابتکار دیپلماتیک تازهای از سوی آمریکا بهآرامی در حال شکلگیری است. امید آن است که سقوط شهر غزه، همراه با یک حرکت دیپلماتیک نهایی با مشارکت دولتهای سنی میانهرو، به پایان جنگ بینجامد. طرحهای ترامپ به محصولات اپل میمانند: آیفونها در چین ساخته میشوند، سپس به آمریکا ارسال میگردند و در آنجا بستهبندی شده و برچسب «ساخته آمریکا» میخورند. ابتکارات آمریکایی ــ از «معامله قرن» گرفته تا طرحهای مهاجرت غزیها و برنامههای «روز بعد» ــ همگی در اورشلیم (بیتالمقدس) سرچشمه داشتند. تلاش کنونی نیز از همین جنس است؛ همانگونه که درمر میان ابوظبی و واشنگتن و همه نقاط بینشان، رفتوآمد میکند.
هممیهن بینالملل را در تلگرام دنبال کنید