روزهای پرهیاهوی ویتکاف و معمایی ساده در برابر مذاکرات با ایران
ویتکاف دستکم سه پرونده را پیگیری کرده است. او مهمترین فرد در تعامل دولت ترامپ با پوتین است. محوریت او در این زمینه تا به آنجا است که کیث کلاگ، نماینده ویژه ترامپ در پرونده صلح اوکراین را عملا کنار گذاشتند و او تنها به تعامل با اوکراینیها مشغول است.

استیو ویتکاف، یکی از چندین نماینده ترامپ در سیاست خارجی او است. 201 روز از دولت دوّم دانلد ترامپ گذشته است و حالا تردید کمی وجود دارد که ساختار رسمی "دولت آمریکا" زیر سایه چهرههایی قرار دارد که سمت رسمی راهبری ادارات و مناصب فدرال را عهدهدار نیستند. عناوین و موقعیتهای رسمی و خاص به این چهرهها تعلق نگرفته و در عوض، جایگاه و موقعیت و نفوذ آنان است که تعیینکننده روند اداره سیاست داخلی و خارجی آمریکا است.
اگر در آمریکا و سیاست داخلی، این استیون میلر است که اکثر ابعاد سیاست آمریکا را اداره میکند، در سیاست خارجی، مارکو روبیو که وزارت خارجه و مشاورت امنیت ملی را بر عهده دارد، کمتر نفوذی در سیاست خارجی و تصمیمگیری دیپلماتیک پیدا کرده است. امتیاز روبیو، حمایت شدید سوزی وایلز، رئیسدفتر مورد اعتماد ترامپ از او است که به عنوان یک همایالتی و همولایتی، هوای این سناتور سابق ایالت فلوریدا را دارد. روبیو به تازگی با طیف MAGA همپیمان شده و با حضور جدی در نشستها و دورهمیها و پاتوقهای بزرگان این طیف حامی ترامپ، ثابت کرده است که یک مطیع و فرمانبر ترامپ و سیاست America First است. تلاشهای او با مهار سیاست و نفوذ روسها در دولت ترامپ نیز بسیار خزنده و بی صراحت صورت گرفته است تا طیف MAGA که همدلی تمام و کمال با روسها دارند را خشمگین نکند. کاربری سودمند روبیو برای ترامپ و استیون میلر نیز در ساختار و تعامل داخلی آمریکا بوده است! او به طور جدی به اجرای سیاست ترامپ و استیون میلر برای زیر و رو کردن و تغییر ماهیت ساختار دیپلماسی آمریکایی پرداخت و با تعدیل و تصفیه نیروی گسترده در ساختار دولتی سیاست خارجی و شورای امنیت ملی، هم این ساختار را کوچک کرد و بسیاری از کارکشتگان و متخصصان را اخراج کرد و هم در راستای این اخراج، مهمترین نگرانی ترامپ را برطرف کرد: نگرانی از حضور متخصصان و دانایانی که روابط او با دولتهای دیگر را رصد کنند و روابط مشکوک و خلاف قانون او را رهگیری و علنی کنند. این دقیقا اتفاقی بود که در دوران اول ریاست ترامپ، به استیضاح اول او در داستان اوکراینی انجامید؛ وقتی علنی شد که ترامپ و اعضاء حلقه او، برای پاپوش درست کردن برای بایدن که مهمترین رقیب انتخاباتی پیش رویش برای 2020 بود، کمک نظامی مصوب به اوکراین را تعلیق کرده تا زلنسکی را وادار کند که برای بایدن، پرونده قلابی بسازد. حالا دیگر قرار نیست آن تجربهها تکرار شوند... کسی نباید مچ ترامپ و یارانش را بگیرد. فراتر از اینها، نمایندگان ویژه ترامپ هستند که سیاست خارجی او را اداره میکنند. ویتکاف مهمترین چهره است و در کنار او نیز تامس برک در شامات است و کیث کلاگ در اوکراین و ریک گرنل هم یک مهره محوری است برای مناطقی که خودش بخواهد. به طور مثال، گرنل رابط مورد اعتماد و بانفوذ ترامپ با مادورو است و دستاوردهای زیادی برای هر دو طرف در این ماهها داشته است: معافیتهای تحریمی و آزادی ونزوئلاییها و از سوی دیگر، همکاریهای خزنده مادورو و آزادی زندانیان آمریکایی در قالب معاوضه. این نمایندگان ویژه ترامپ امروز نیست که ریاست دیپلماسی آمریکا را بر عهده دارند. ماهها پیش بود که روبیو در جمع همکاران سابق جمهوریخواهش در کنگره، گلایه کرده بود و در واقع، نالیده بود که اختیاری ندارد و این نمایندههای ویژه ترامپ، همه برنامهها را به دست گرفتهاند. تردیدی نیست که ویتکاف، مهمترین آدم این روند است.
ویتکاف دستکم سه پرونده را پیگیری کرده است. او مهمترین فرد در تعامل دولت ترامپ با پوتین است. محوریت او در این زمینه تا به آنجا است که کیث کلاگ، نماینده ویژه ترامپ در پرونده صلح اوکراین را عملا کنار گذاشتند و او تنها به تعامل با اوکراینیها مشغول است. دومین پرونده نیز فراتر و عظیمتر از آن است که یک دیپلمات به تنهایی به آن بپردازد: صلح خاورمیانه، روابط اسرائیلیها و فلسطینیان و تعاملات دنیای عرب! سومین پرونده نیز پرونده هستهای ایران و مذاکرات با نمایندگان نظام اسلامی ایران است.
بررسی کارنامه 200 روزه ویتکاف فضا و فرصتی متفاوت میطلبد و باید اشاره کرد که واقع امر آن است که او کار خود را چند هفته پیش از آغاز رسمی دولت ترامپ آغاز کرده بود و جزئیات و نکات خاص و اتفاقاتی که تا امروز رخ داده، تفصیل و توضیح و تفسیر طولانی میطلبد. به طور خاص، تحولات هفته اخیر است که از اهمیت زیادی برخوردار شده است. ویتکاف بار دیگر راهی مسکو شد تا این بار خواسته ترامپ را محقق کند و آنچه پوتین برای آتشبس و توقف حملات به اوکراین میخواهد را دریافت کند و به عنوان امری نهایی، تثبیت کند. همینجا باید اشاره کنیم که سفر پیشین او به مسکو و دیدار چندین ساعته او با پوتین که بدون مترجم رسمی آمریکایی برگزار شد، حاشیهها و عواقب فراوانی داشت. ویتکاف با هدیه ویژه پوتین برای ترامپ و روایتهای پرشور از علاقه پوتین به رئیس خود بازگشت و مصاحبه مفصل او با تاکر کارلسن که با توصیفات دلانگیز از علاقه و ارادت پوتین به ترامپ همراه بود، خشم اروپاییان و سیاستمداران آمریکایی را برانگیخت و تنها برای طیف خاص MAGA رضایتبخش بود. عواقب همان سفر و روایتهای ویتکاف بود که باعث شد ساختار سیاست خارجی سنتی آمریکایی و نمایندگان کنگره، درباره توانایی او برای فشار آوردن به ایران ابراز تردید کنند و طیف ضد ایرانی در سیاست آمریکا نیز از این فرصت استفاده کردند و ویتکاف را وادار به اتخاذ مواضع سرسختانه در قبال ایران کنند.
ویتکاف این هفته دوباره محور معضلات تازه شده است. روزهای پس از سفر او به مسکو، روزهای تکاپوی اروپا برای دریافتن واقعیتهای موجود در تعامل ترامپ و پوتین است. ویتکاف در اولین اعلام موضع، خواسته پوتین برای آتشبس را به نوعی خاص توضیح داد و در بار دوم، تصریح کرد که پوتین، خواهان عقبنشینی اوکراین از همه مواضع در چهار ایالت مورد نظرش در شرق آن کشور است. او این را در بار اول نگفت! جالب اینکه این موضوع در گفتگوی ترامپ با سران کشورهای اروپایی که اولین انتقال موضع پوتین به اروپاییان بود نیز به صراحت گفته نشده بود.
خبرنگاران رسانههای مختلف به پوشش تحولات روزهای هفته گذشته پرداختند و با کنار هم گذاشتن روایت والاستریت ژورنال با روایت نشریات دیگر... مانند مقاله بیلد، دو احتمال را میتوان در نظر گرفت. یکی آنکه در روندی که بیلد برآورد کرده است، ویتکاف به درستی منظور پوتین را در نیافته و پس از بررسی دوباره با روسها، موضع سرراست و صریح او را به اروپاییان اعلام کرده و دیگری نیز روایتی ساده و در عین حال، نگرانکنندهتر است: اشتباهی در کار نیست. اهمیتی برای خواسته اوکراین و اروپا قائل نمیشوند یا بدتر اینکه برای رسیدن به خواسته ترامپ که دیدار با پوتین است، روزهای پس از سفر ویتکاف به مسکو را به بازی تأخیری صرف کردند تا قرار و مدار با پوتین نهایی شود. به هر ترتیب... اروپاییان شاکی و خشمگینند. اینان همه ساعات روز شنبه را صرف سر درآوردن از موضع واقعی پوتین و به زور وارد کردن خود در تعامل دو نفره او و ترامپ کردند و به شدت فشار میآورند که زلنسکی نیز در نشست آلاسکا حضور داشته باشد. اما...
شاید در این شرایط، متهم اصلی ویتکاف باشد. در روزهایی که بالا و پایین مذاکرات هستهای ایران در لفافهای از ابهام و معما پیچیده شده است، بیاعتمادی روزافزون اروپاییان به ویتکاف، برای روند تعامل ایران و آمریکا امیدبخش نیست. سه کشور اروپایی اصرار داشته و دارند که شاهد گفتگوی ایران و آمریکا باشند و به خوبی میدانند که بدون مذاکره دو طرف، تکلیف داستان به طور قطع مشخص نخواهد شد. اگر قرار باشد ویتکاف، که در روزهای مذاکره با ایران نیز تعامل شفاف و فعال با اروپا را آنقدر که باید پویا نگاه نداشته بود، با روایت و قول و طرح مورد نظرش با ایران مذاکره کند، وضعیت تعامل اروپا و دولت ترامپ است که اهمیت مییابد. شاید در شرایط فعلی، اهمیت مذاکره با آمریکا برای برخی بیش از اهمیت مذاکره با سه کشور اروپایی باشد؛ ولی به هر ترتیب، تضمین و اعتبار مذاکره با ویتکاف باید به قدری جدی باشد که برای همه طرفهای دخیل در تعاملات هستهای ایران، قابل قبول باشد.
ویتکاف تازه 200 روز است که رسماً دیپلمات شده. نه میشود به سادگی از این تازهکاری او استفاده کرد و امتیاز گرفت و نه میشود این تازهکاری را نادیده گرفت. روزهایی را باید به یاد داشته باشیم که طرح پیشنهادی غزه را به صورت سرفصلها در چند ورقه تحویل دو طرف داد که نتیجه نداد و چند روز پس از آن نیز طرح مورد نظرش برای توافق با ایران را به همان سبک و در همان قالب ارائه کرد و نتیجه آن نیز...