| کد مطلب: ۴۳۱۰۸

صحنه به مثابه خاکریز/ زمان جنگ، مردم نیاز بیشتری به دیدن تئاتر یا پرفورمنسی در خیابان دارند تا به زندگی برگردند

جنگ، اولین اثرش را بر بدن‌ها می‌گذارد، حتی پیش از آنکه به آن بیاندیشیم، این بدن‌های ماست که تحت‌تاثیر چنین رخدادی قرار می‌گیرد.

صحنه به مثابه خاکریز/ زمان جنگ، مردم نیاز بیشتری به دیدن تئاتر یا پرفورمنسی در خیابان دارند تا به زندگی برگردند

جنگ، اولین اثرش را بر بدن‌ها می‌گذارد، حتی پیش از آنکه به آن بیاندیشیم، این بدن‌های ماست که تحت‌تاثیر چنین رخدادی قرار می‌گیرد. جنگ، ریتم خودش را دارد و فضای خودش را بر بدن‌های ما تحمیل می‌کند. در روزهای جنگ، اگر به آدم‌ها دقیق نگاه می‌کردی در زبان بدن آنها و در ژست‌های روزمره‌شان، می‌توانستی تاثیر جنگ را ببینی؛ حالتی از ترس، دلهره، ناامنی و عدم اطمینان. 

واقعیت این است که بدن‌های ما زودتر از رسانه‌ها، تهدیدهای زبانی و ضرب‌الاجل‌ها، جنگ را حس می‌کند و به آن واکنش نشان می‌دهد و همین درک جنگ در لحظه اکنون، بدن‌های ما را ممهور به مُهر جنگ می‌کند و خود، اجراهایی را در شکل‌های مختلف میان مردم رقم می‌زند. در روزهای جنگ تحمیل‌شده اسرائیل، بدن‌های درگیر در جنگ خیلی زود خودش را با شرایط وفق داد و راه بقا را پیدا کرد.

شاید ناشی از بی‌حوصلگی مردم در صف اتومبیل‌ها وقتی شهرها را به امید مقصدی امن در ترافیک‌های طولانی ترک می‌کردند یا در صف بنزین که گاهی ساعت‌ها به طول می‌انجامید و گفت‌وگوهای مردم در این صف‌ها وقتی ماشین را پارک کرده و با هم درباره جنگ گپ می‌زدند، یا بر سر یک نوبت ردشده با هم دعوا می‌کردند، یا در صف طولانی نانوایی‌ها و نگرانی بدن‌ها و چهره‌های مردم از احتمال اتفاقات سخت‌تر در جنگ مثل قحطی که گویی در حافظه تاریخی ما به‌خاطر جنگ‌ها و قحطی‌های مکررش باقی مانده؛ تلاش بدن‌ها برای بقا با ترس‌های اغراق‌آمیز با نگه‌داشتن  بدن‌ها در صف‌های مداوم جا برای ساعات طولانی، و واکنش بدن‌های ما به صدای هر انفجاری از دور یا نزدیک  و حتی صدای پدافندها، خود می‌توانست شکل‌هایی از اجرا را رقم بزند. یا سکون بدنی در خود فرورفته، در نقطه‌ای که به نظرش امن می‌آید و انتظار این بدن برای گذار از این موقعیت بی‌ثبات و لغزان در جنگ.

پچ پچه 3 copy

اما جدای از اجراهایی چنین بداهه و در لحظه اکنون و رخدادی، در روزهای جنگ شاید کمتر کسی به این فکر می‌کرد که تئاتر می‌تواند حسی از رهایی‌بخشی در این شرایط ناامن داشته باشد یا اجرایی در کوچه و گذر و خیابان می‌تواند حس تازه‌ و حال بهتری را بیافریند اما به‌راستی تئاتر دراماتیک که خود اغلب  بر مبنای تضاد و چالش و جنگ پیش می‌رود، چگونه است که در روزگار جنگ از یادها می‌رود و آن حس رهایی‌بخشی‌اش دیگر اثری ندارد. 

به‌نظر می‌رسد که در شرایطی این‌چنینی، اجرایی بداهه یا پرفورماتیو در کوچه، گذر و خیابان برای مردم درگیر جنگ، به‌مراتب می‌تواند حس و حال بهتری بیافریند تا دیدن تئاتری دراماتیک در یک مکان تئاتری. مثل همین اجراهای موسیقی در خیابان که در روزهای جنگ، حال و هوای تازه‌ای به مردم داد، ریتم جنگ را شکست و جای خالی اجرای تئاتر یا پرفورمنسی برای رهایی از روزمره‌گی جنگ، بسیار حس شد. به این بهانه نگاهی مختصر به تئاتر در دل جنگ در دوره‌های مختلف شاید راهگشا باشد.

اجرایی در دل جنگ و با بازی مردم 

وقتی سوزان سونتاگ، نویسنده و منتقد در سال 1993 در سال‌های جنگ بوسنی به سارایوو سفرکرد تا با اجرای تئاتر در زیر آتش تک‌تیراندازها و بمباران‌های گسترده صرب‌ها و در شرایطی که مردم بدون آب، برق، غذا و داروی کافی، به دنبال گمشده‌هایشان در جنگ بودند، تا همدلی‌اش را با اجرای تئاتر «ننه دلاور» برشت و «در انتظار گودو» ساموئل بکت، با حضورخود مردم بوسنی نشان دهد و امید رفته را به آنها نوید دهد، کسی فکر نمی‌کرد که اجرای تئاتر با حضور سونتاگ، توجه جهانیان و رهبران در قدرت را به وضعیت جنگ در بوسنی جلب کند. 

سوزان سانتاگ، با همکاری بازیگران و مردم محل، «ننه دلاور» را در تئاتر ملی سارایوو بر صحنه برد؛ آن‌هم درست زمانی که شهر در خط‌مقدم جنگ قرار داشت و این تئاتر، در طول تمرین‌ها و اجراها بارها مورد اصابت گلوله و خمپاره بود؛ اجرایی که اجراگران آن خود مردمی بودند که در جنگ درگیر بودند و حالا در «ننه دلاور» نقش کسانی را بازی می‌کردند که جنگ همه‌چیزشان را حتی فرزندان‌شان را به یغما برده بود. 

نمایشنامه‌ای که خود حاصل تاثیر جنگ بر برتولت برشت، نویسنده این نمایشنامه بود، وقتی در 1939، سال‌های ورود به  جنگ دوم جهانی این نمایشنامه را  نوشت، آلمان نازی به اتریش و چکسلواکی حمله کرده و تنش‌ها در حال افزایش بود و خود برشت به‌عنوان یک تبعیدی، در دانمارک به‌سر می‌برد. او ناچار شده بود به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی از آلمان نازی فرار کند و هربار در کشوری پناه بگیرد؛ سوئیس، اتریش و نهایتاً آمریکا و بعد در سال 1941 و در دل جنگ جهانی دوم، برای نخستین‌بار این متن را با بازی هلنه وایگل، همسرش، در زوریخ به صحنه برد. او این نمایشنامه را در واکنش به ظهور فاشیسم و آغاز جنگ جهانی دوم و پیامدهای ویرانگر آن بر زندگی مردم نوشت، اما هنوز هم این متن یکی از نمایشنامه‌هایی ا‌ست که در سراسر جهان  به روی صحنه می‌رود.

سونتاگ، نمایشنامه «در انتظار گودو» را هم در همان سال و در زمان محاصره شهر سارایوو، بازهم با بازیگران و مردم محلی بر صحنه برد. در شهری که بیش از دوسال بود که در محاصره صرب‌ها بود و مردم منتظر صلح و کمک جامعه جهانی برای پایان محاصره و این انتظار گویی بیهوده و بی‌نتیجه بود و پایانی نداشت، دو شخصیت اصلی نمایشنامه‌ی ساموئل بکت؛ ولادیمیر و استراگون بر صحنه تئاتری رو به‌ ویرانی، درحالی‌که هیچ کاری نمی‌کردند جز انتظار، منتظر گودویی بودند که هیچ‌وقت نمی‌آید. 

سونتاگ به هر طریق ممکن، ابزار صحنه حداقلی را فراهم کرد و در قطعی برق شهر و زیر نور پروژکتورها، در سه ترکیب مختلف از ولادیمیر و استراگون؛ دو زن، دو مرد و یک زن، یک مرد این متن را بر صحنه برد تا مخاطبانش را که بسیاری از آنها سربازان برگشته از خط‌مقدم بودند، در زیر صدای مداوم انفجار خمپاره‌ها، در نور اندک صحنه تئاتر بنشاند.

این دو نمایشنامه «در انتظار گودو» و «ننه دلاور» پیش و پس از این، اجراهای بسیاری در سراسر جهان داشته‌اند، اما اجرای سونتاگ از این دو متن با حضور بازیگران و مردمان درگیر جنگ در سارایوو که با استقبال مردم همراه می‌شد، اجرایی است که در عین سویه‌های اعتراضی به جنگ و فجایع و جنایت‌هایی که در جنگ بوسنی در حال رخ‌دادن بود، شکلی از همبستگی را بین مردم سبب می‌شد که قدرت تئاتر را در شرایط بحران جنگ نشان می‌داد. اینکه با دعوت آنها به آمدن بر صحنه تئاتر و بازی، امید را در دل مردم روشن نگه دارد و از سویی فراتر از تئاتر، تاکیدی باشد برای کمک به پایان جنگ و پیامی به بی‌توجهی جامعه‌جهانی برای صلح.

جنگ جهانی، تئاتر و رهایی

درحالی‌که بسیاری بر این باورند که قدیمی‌ترین نمایشنامه جهان، درباره جنگ است ـ نمایشنامه «ایرانیان» اثر آشیل که در سال 472 پیش از میلاد نوشته شده و درباره وقایع پس از شکست سربازان خشایارشاه در جنگ سالامیس است ـ بسیاری از نمایشنامه‌نویسان مطرح جهان، در نمایشنامه‌هایشان به موضوع جنگ به‌شکل مستقیم یا غیرمستقیم (درباره شرایط متاثر از جنگ) پرداخته‌اند. در جنگ‌های جهانی اول و دوم، متن‌های زیادی درباره جنگ نوشته شد و اجراهای زیادی بر صحنه رفت.

در کتاب «تئاتر جنگ» نوشته هاینز کوسوک، از 200 نمایشنامه نام برده شده است که در زمان جنگ جهانی اول نوشته شده. ناامیدی حاصل از جنگ جهانی اول باعث شکل‌گیری سبک دادائیسم در هنر و تئاتر شد که نشان از پوچی داشت. دادائیسم در اعتراض به جنگ جهانی اول، در تئاتر خود را با فرار از روایت منسجم و خط داستانی، استفاده از عناصر شنیداری و تصویری، صداهای ناهماهنگ، صحنه‌های غریب و بی‌معنا، زبان و متن‌های بی‌معنا و آشفتگی در زبان معرفی کرد و حاصل‌اش اجراهایی بود مثل «ضدتراژدی» نوشته هوگوبال که در سال 1916 در تئاتر زوریخ هم اجرا شد.

اما جنگ جهانی دوم تاثیر بیشتری بر تئاتر داشت. در روزهای جنگ جهانی دوم، در کشورهایی که درگیر این جنگ بودند، تئاترهایی بر صحنه می‌‌رفتند که به‌شکلی از مصائب و عواقب جنگ بر انسان می‌گفتند یا از یأس و پوچی‌ای که جنگ به‌همراه دارد یا روحیه مقاومت در برابر جنگ را تقویت می‌کردند. در فرانسه تحت اشغال نازی‌ها، تئاترهای مخفیانه‌ای برای مبارزه با اشغال نازی‌ها یا دیگر نیروها شکل گرفتند و اجراهای تئاتر را از متنهایی از آلبرکامو مثل سوءتفاهم یا کالیگولا که به‌طور غیرمستقیم به جنگ و قدرت می‌پردازد یا نمایشنامه‌های «مگس‌ها»  از ژان پل سارتر به اجرا درمی‌آمدند یا نمایشنامه‌های ارنست تولر که در نقد جنگ و فاشیسم است.

در طول جنگ جهانی دوم، تئاتر در شوروی سابق هم نقش بسیار مهمی داشت. گروه‌های سیار تئاتر، در مناطق جنگی و بیمارستان‌های جنگ، نمایش اجرا می‌کردند و با نواختن موسیقی‌های حماسی و سرودها، روی مفاهیم وطن‌پرستانه و مقاومت در برابر اشغال و مبارزه، تاکید می‌کردند. در روزهای محاصره لنینگراد توسط نازی‌ها با وجود سرما و حملات مداوم آلمان و قطعی وسیع برق و وسایل گرمایشی، هنرمندان لنینگرادی به اجرای نمایش‌هایی در سالن‌های تئاتر می‌پرداختند که برخی از آنها نماد مقاومت فرهنگی و اراده مردم دربرابر وحشت جنگ شد؛ ازجمله نمایش‌های کمدی که همواره اجرا می‌شد تا با طنز و شوخ‌طبعی، مردم را کمک کنند تا با سختی جنگ کنار آیند و تئاتر پوشکین، که به اجرای آثار کلاسیک و نمایش‌های میهن‌پرستانه می‌پرداخت یا اجراهایی از تئاتر اپرا و باله در سال 1942 که نمادی از مقاومت لنینگراد دربرابر فاشیسم شد. 

در این دوران تئاتر در ترویج ایده‌های انقلاب و مقاومت، برای حفظ روحیه ملی و انسانی و برقراری ارتباط انسانی با همنوعان، موثر بود. اگرچه با سانسور شدید در آن زمان محدودیت‌هایی هم برای اجرا وجود داشت و اکثر نمایشنامه‌ها برای فرار از محدودیت سانسور، با نماد و تمثیل و آموزه‌های دینی، پیام خود را می‌رساندند.

وحشت جنگ و شکل‌های تازه اجرا

پس از جنگ جهانی دوم و فجایعی که در آن رخ داد، گونه‌ای تئاتر به‌نام تئاتر مستند، به‌شکل وسیعی براساس نوارهای ضبط‌شده یا اظهارات شاهدان عینی از روزهای جنگ، یا کشتارهای آشویتس به اجرا درآمدند که ابزار قدرتمندی بودند برای ثبت و بررسی جنگ و رویدادهای پنهان در آن و تجربه‌های انسانی که با استفاده از اسناد واقعی مثل نامه‌ها، گزارش‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها و با استناد به شهادت زندگان، مصاحبه‌ها و مدارک و مستندات به‌جا مانده از جنگ، نمایشی دقیق، مستند و معتبر از واقعیت زشت جنگ را فاش می‌کردند.

تئاتر مستند، گویی روایت‌های سرکوب‌شده و صداهای خفه‌شده‌ای از مردمانی بود که در روزهای جنگ با فجایع بسیار زیسته بودند و هنوز زنده مانده بودند تا روایت کنند. مثل کارگردان و نمایشنامه‌نویسی مثل پیتر وایس که با اجرای نمایش «استنطاق» ـ براساس اسناد دادگاه فرانکفورت ـ به جنایات جنگی نازی‌ها و کشتار سیستماتیک یهودیان می‌پرداخت. وایس در این نمایشنامه که در 11سرود نوشته شده، می‌کوشد تا از اظهارات حاضران در دادگاه، عصاره‌ای از فضا و کشمکش‌های روانی و ذهنی را روی صحنه نشان دهد. یا نمایشنامه «قائم‌مقام» رولف هوخهوت که وقایع تاریخی درباره مسئله تعقیب و کشتار یهودیان و نقش و عکس‌العمل پاپ یا قائم‌مقام در برابر آن است. 

پچ پچه 2 copy

این نمایش‌ها برای حفظ حافظه تاریخی، جلوگیری از فراموشی این وقایع و تکرار دوباره آن اجرا می‌شد و نقش مهمی در تحلیل و درک رویدادهای تاریخی و انسان معاصر داشت. اما به‌جز تئاتر مستند، تاثیر جنگ بر دنیای تئاتر، شکلی از پرفورمنس را رقم زد که در آن اعتراض، مشخصه اصلی بود؛ اعتراض به هرآنچه بر بدن‌ها در جنگ روا داشته شده بود، اعتراض به هر شکلی از تئاتر مبتنی بر درام که شاید نتوانسته بود چندان سویه رهایی‌بخشی داشته باشد که چنین جنگی را با آن همه فجایع تاب بیاورد و اعتراض به کالایی‌شدن هنر. هنری که محور آن بر بدن در لحظه‌ی اکنون بود و ایده‌ای برای اجرا، بدون آنکه در مکان تئاتری محصور و محدود باشد و بدون فاصله مألوف بازیگر و تماشاگر در تئاتر، بلکه با اجراگر و تماشاگری که هرلحظه می‌توانست اجراگر باشد و بازی را او ادامه دهد. این شکل از اجراهای پرفورماتیو و معترض پس از جنگ جهانی دوم، بعدها فرم‌های تازه‌ای به خود گرفت و همچنان هم در تداوم است.

از سویی، شکلی از تئاتر پست دراماتیک هم به عرصه آمد که از زیر بار درام به‌معنای طرح قصه‌ای با نظام‌های علی و معلولی سر باز زد و صدای تازه‌ای شد در فرم برای بیان آنچه در درام، امکان گفتن‌اش نبود.  

تئاتر جنگ در  ایران 

اما در ایران، با نگاهی به بسیاری از شیوه‌های اجرایی در نمایش ایرانی که مبتنی بر داستان‌های پهلوانی، آئینی و حماسی ملهم از شاهنامه فردوسی یا حماسه‌های کهن ایرانی است، جنگ را در بیشتر آنها دستمایه اصلی داستان می‌یابیم؛ جنگ بین دو سرزمین، ایران و توران و جنگ بین نور و تاریکی، جنگ نادانسته بین پدر و پسر به سرکردگی قدرت‌ها در داستان رستم و سهراب و... نقالی و پرده‌خوانی‌، شیوه‌های اجرایی نمایش در ایران کهن بوده‌اند که در آن اغلب داستان‌های حماسی حول جنگ بوده‌اند.

نمایش تعزیه هم که ریشه در تراژدی مذهبی و تاریخی دارد، یکی از اجراهای پیرامون جنگ است. تعزیه و برخی نمایش‌های آئینی در ایران که اغلب براساس حماسه‌های تاریخی و مذهبی، بازی‌ها و آئین‌های کهن هستند، هنوز هم در گذرها و کوچه‌ها و در ایام عزاداری عاشورا در سطح شهر، به اجرا درمی‌آیند.

حتی در نخستین نمایشنامه‌های ایرانی که به سبک تئاتر غربی نوشته شده‌اند، موضوع جنگ در اولویت است. مثل نمایشنامه «جنگ مغرب و مشرق» اثر گرگور یقیکیان که روایتی از حمله اسکندر به ایران و مقاومت فرزند داریوش سوم هخامنشی دربرابر متجاوز است که در دهه اول سال 1300 نوشته شده که نشانه تاثیر جنگ بر تئاتر است.

اما در 40سال اخیر، تئاتر جنگ در ایران در اولین سال‌های دهه 60 به‌بعد و در جنگ عراق با ایران، شکل بسیار ایدئولوژیک‌تری به خود گرفت و جشنواره‌های بسیاری را با نام‌های مختلف به خود اختصاص داد. اگرچه آثاری که در این دوره در مکان‌های غیرمتعارفی مثل پشت جبهه‌ها، بیمارستان‌های جنگی یا در اسارت توسط رزمندگان اجرا شده، به‌لحاظ حضور مردم درگیر جنگ در تئاتر و در مکانی غیرتئاتری اعتبار دارد و می‌شود برخی از آنها را به‌لحاظ ویژگی‌های پرفورماتیو بررسی کرد؛ اما به‌لحاظ هنری، حرف چندانی برای گفتن ندارد. در کنار این اجراها، تئاترهایی توسط گروه‌های حرفه‌ای و در سالن‌های رسمی به نمایش درمی‌آمد که از ساختار، فرم و محتوای مناسبی برخوردار بود و توسط هنرمندان باتجربه بر صحنه می‌رفت.

اما کامل‌ترین نوع تئاتر جنگ، پس از پایان این رویداد شکل می‌گیرد. فاصله از شرایط بحرانی، همواره نگاه عمیق‌تری نسبت به این پدیده رقم زده است. در نمایش‌هایی که در این سال‌ها در سالن‌های تئاتر اجرا شده، اجراهای خلاقانه‌ای دیده شده؛ ازجمله اجرای «مظلوم پنجم» از رضا صابری و «ننه خضیره» به کارگردانی گروه حرفه‌ای هنرمندان اداره تئاتر مانند سهراب سلیمی و «نامیرا» کاری از نعمت‌الله لاریان و «آب، باد، خاک» به کارگردانی سلمان فارسی‌ملازهی از سیستان و بلوچستان.

شاید بهترین دوران تئاتر جنگ در ایران، بعد از پایان جنگ و در اواخر دهه 70 و اوایل 80  باشد؛ زمانی که  هنرمندان با نگاه دقیق‌تر و تحلیلی‌تر به وقایع جنگ نگاه می‌کنند. بنا بر آماری که در مقاله «ارزیابی کمی و کیفی تولید تئاتر دفاع مقدس در ایران» نوشته مهدی حامد سقائیان آمده، تئاتر دفاع مقدس از آغاز دهه 80 تا سال‌های پایانی با یک سیر صعودی روبه‌رو بوده است.

او در این مقاله، «یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌های دهه 80 را «از خاک تا افلاک»، کاری از محمود فرهنگ می‌داند که اوایل خردادماه 85 به صحنه رفت و یکی از پرمخاطب‌ترین نمایش‌های دفاع مقدس بود». علیرضا نادری، یکی از نمایشنامه‌نویسان جوان دهه 70 است که با نمایشنامه «پچپچه‌های پشت خط نبرد» در جشنواره دانشجویی سال 74 به صحنه حرفه‌ای تئاتر آمد و اگرچه اجرایش در جشنواره به تعطیلی کشانده شد اما در سال 80، بار دیگر همین متن در جشنواره فجر اجرا شد و بعد به اجرای عمومی رسید. نمایشنامه‌های دیگر نادری ازجمله، «چهار حکایت از چندین حکایت رحمان» در سال‌های بعد اجرا شد.

محمد یعقوبی با «زمستان 66» به‌شکل تازه‌ای به جنگ نگاه کرد. سپس نادر برهانی‌مرند، حمیدرضا آذرنگ، سپیده نظری‌پور، مهرداد یارانی‌مخصوص، نغمه ثمینی، محمد رضایی‌راد، رحیم نوروزی و بسیاری از هنرمندان جوان آن‌سال‌ها نمایشنامه‌هایی درباب جنگ نوشتند و بر صحنه بردند که چون با نگاه تازه‌ای به مقوله جنگ پرداخته بودند، اغلب با اقبال تماشاگران مواجه شد. نمایش «متولد 1361» نیز یکی دیگر از نمایشنامه‌هایی بود که به کارگردانی پیام دهکردی در سال 89 بر صحنه رفت که با اقبال تماشاگران مواجه شد، ولی اجرای آن مجدد تمدید نشد.

همچنین کوروش زارعی، حسین مسافرآستانه، سیدحسین فدایی‌حسین، جمشید خانیان، فرهاد مهندس‌پور، حسین پارسایی، محمدجواد کاسه‌ساز، کریم جوانشیر، علی مقدم و بسیاری دیگر از هنرمندان، در آن سال‌ها نمایشنامه‌هایی درباره جنگ را بر صحنه بردند.

جنگ 12 روزه و تئاتر این روزها

در ماهی که گذشت و جنگ 12 روزه‌ای که به‌‌یک‌باره آغاز شد، همه تئاترها در شهرهای بزرگ تعطیل شدند و اجرای کنسرت‌ها هم معلق شد. اتفاق عجیبی هم نبود به‌هرحال جنگی در جریان بود و مردم بیشتر از تئاتر و موسیقی به جنگ و حفظ جان‌شان فکرمی‌کردند. اما در زمان جنگ، معمولاً مردم نیاز بیشتری به دیدن تئاتر یا پرفورمنسی در خیابان دارند تا به زندگی عادی برگردند. در روزهای جنگ تنها یکی، دو اجرای موسیقی در خیابان برگزار شد که همان حال‌وهوای جنگ را اندکی تغییر داد.

چنان‌که اجرای موسیقی سنتی علی قمصری در روزهای جنگ، به‌همراه گروه دونفره‌اش در کنار برج آزادی، توانست مردم خسته از صدای انفجارها را که در تهران باقی مانده بودند، جمع کند و اجرایی را رقم بزند که پیش‌ترها هم در شهرهای مختلف با اجراهای موسیقی و با حضور مردم، تجربه‌اش کرده بود یا اجرای عاشیق احد ملکی در میدان هفت‌تیر که به همراه گروه موسیقی مقامی‌اش در روزهای پیش از آتش‌بس، مردم را به همدلی و امید نوید می‌داد که به‌نظر می‌رسد در شرایط جنگی، حضور گروه موسیقی در خیابان‌های اصلی شهر، خود شکلی از پرفورمنس را هم می‌تواند داشته باشد.

در این میان اما جای پرفورمنس‌ها و تئاتر در خیابان و میان مردم خالی بود. اگرچه پس از آتش‌بس، چند گروه پیشنهاد اجرای رایگان در تئاتر را دادند و مردم را به دیدن نمایش در سالن‌های تئاتردعوت کردند، اما در روزهای آغازین آتش‌بس تا حالا که حدود 20 روز از آن می‌گذرد، به‌جز در روزهای دهه عاشورا که اجراهایی در بعضی تالارها بر صحنه رفت یا تعزیه‌هایی که در فضاهای باز فرهنگی اجرا شد، بسیاری از سالن‌ها همچنان خالی‌اند و بی‌رمق یا بعضی‌ها تازه اجراهای اول‌شان را می‌گذرانند و تئاتر، هنوز به وضعیت عادی خود برنگشته است. 

قطعأ روزهای جنگ تاثیر خود را بر اقتصاد کشور و اقتصاد هنر ـ آن‌هم اقتصاد کم‌جان تئاتر ـ می‌گذارد ولی به‌هرحال تئاتر، هنر مردم است و در این شرایط پس از جنگ، نباید از آن غافل شد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار