| کد مطلب: ۴۱۵۶۲

هر قیمتی؟جنگ‌طلبان پوست در بازی ایران ندارند

ایرانی‌بودن جز به زبانش، به هموطن بودن با این آدم‌ها هم می‌ارزد. آدم‌هایی که همزمان به خود، به دیگری هم فکر می‌کنند.

هر قیمتی؟جنگ‌طلبان پوست در بازی ایران ندارند

مهیا نیکزاد، باران اشراقی، طاها بهروزی، علیسان جباری و نام‌های دیگری که بعضی از آنها حتی نتوانستند به قد و سنی برسند که بفهمند نام چیست و ننگ کدام است. این تن‌های کوچک همگی تا همین دوهفته پیش مشغول بازی بودند و امروز زیر خروارها خاک خفته‌اند. 14 روز پیش ذوق داشتند که تابستان گرم را چطور خُنُک به‌سر کنند حالا نبودنشان چون سربی گداخته‌شده بر جان بازماندگانشان داغ می‌گذارد.

جز 13 کودک، دو مادر باردار و 49 زن شهید شده‌اند. بنا به آماری، درمجموع بیش از 627  شهید غیرنظامی داشته‌ایم. آمار شهدای نظامیان مشخص نیست. بخشی از آنان هم سربازان وظیفه‌ای بودند که لباس نظامی نه انتخابشان که از سر جبر بر تنشان بوده است. داغ همه اینان دل ملتی را سوزاند. بعد از سال‌ها و حتی دهه‌ها بود که اکثر مردم ایران فارغ از قطب‌بندی‌های مرسوم یکجا همدل شده بودند.

این مردم هرلحظه علاوه بر بیم خود، بیم دیگری را هم داشتند. این را از میهمان‌نوازی در شهرهای میزبان دیدیم تا بی‌شمار آدمی که گفتند ما در تهرانیم و هرکس کاری دارد روی ما حساب کند. خلاف همه دنیا هیچ فروشگاهی در این بحران خالی نشد و قحطی هیچ کالایی نیامد. حتی دزدها هم به خانه‌های خالی رحم کردند و این مدت را بیخیال خانه‌های به‌اجبار متروکه شدند.

ایرانی‌بودن جز به زبانش، به هموطن بودن با این آدم‌ها هم می‌ارزد. آدم‌هایی که همزمان به خود، به دیگری هم فکر می‌کنند.  در این میان اقلیتی کم‌تعداد اما با بانگ بلند هم دستشان رو شد. دیگر همه فهمیدند دغدغه آن‌ها نه ایران و مردمانش که عافیت‌طلبی و کین‌ورزی خودشان است. از مراد ملیجک‌گونه‌شان که توهم پیشوایی دارد تا آنکه خودش را هم فیلسوف می‌داند و هم عالم اخلاق، با بلاهت و بی‌اخلاقی تمام، تلف‌شدن این جان‌های عزیز را «قیمت» فروپاشی نظام سیاسی ایران می‌دانستند.

ای‌کاش آنکه هم از «لیبرال دموکراسی مقتدر» دفاع می‌کرد و هم عمری در دفاع از عقلانیت قلم زده بود، همین یک سخن کانت، این فیلسوف بزرگ و شریف به جانش نشسته بود که می‌گفت: «با انسان‌ها نه به‌عنوان وسیله، بلکه همیشه به‌عنوان غایت رفتار کن». اگر بعد از دهه‌ها کار فکری همین را فهم کرده بود، نمی‌گفت: «هرچیزی قیمتی دارد و بعضی چیزها به هر قیمتی می‌ارزد.»

به فرض آنکه آرزوی ایشان و هم‌مسلکانش هم برآورده می‌شد و نتیجه این جنگ، فروپاشی نظام سیاسی مستقر می‌بود، پرسش این است که آن‌همه کشته‌های جنگ، آن کودکان هنوز مکتب نرفته، با چه منطقی بهای این (به‌زعم آنها) دستاورد است؟ زندگی آنها که از بین رفتند کم‌ارزش‌تر از زندگی آنان است که می‌خواهند شادتر و خوب‌تر زندگی کنند؟ نباید به روش‌هایی اندیشید که بدون کشته‌شدن کسی، همه در زندگی سعادتمندانه شریک باشند؟ البته دربارۀ آنها که از خارج از کشور شادانه در شیپور جنگ می‌دمیدند، این سوال و مسئله در میان نیست.

بیشتر آنان از روی جهل و درک نکردن ابعادش هلهله‌کنان «میگا» را هشتگ می‌کردند. بعضی هم مانند کارکنان اینترنشنال، امرار معاش‌شان با حضور مصیبت در ایران گره خورده است. همه آنان در یک‌چیز مشترک بودند، این‌که به‌قول نسیم نیکلاس ‌طالب، «پوست در بازی» ایران نداشتند. طالب در نظریه معروف «پوست در بازی داشتن» می‌گوید: «اگر کسی چیزی را پیشنهاد یا اجرا می‌کند، باید خودش هم در خطر سود یا زیان آن شریک باشد.» در نظر نیکلاس طالب، هرگونه دعوت به فداکاری یا ایثار، اگر از سوی فردی صورت گیرد که خود در معرض هزینه یا خطر نیست، نه‌فقط غیرقابل‌قبول، بلکه از نظر اخلاقی بی‌اعتبار است. 

فعلاً آتش‌بس است و آینده برای همه مبهم ولی یک‌چیز مشخص شد که چه کسانی پوست در بازی ایران دارند و چه کسانی نه؟ همه می‌دانیم در همه این سال‌ها چه عواملی باعث ناراضایتی گسترده و مهاجرت بسیاری از ایران شده است، ولی به‌قول مولانا «وقت خشم و وقت شهوت مرد کو؟»، آیا بحبوحه‌ای که مردمان بی‌پناه و بی‌گناه کشته می‌شوند وقت کین‌ورزی است؟ آیا آنان‌که دور از بلا نشسته بودند و با لاطائلات‌شان جنگ را توجیه می‌کردند، حاضرند خود و عزیزانشان قیمت تغییری باشند که مدنظرشان است؟

جز این است که در بدترین حالت از ترس جانشان مهاجرت کردند، پس چطور جان دیگری را بهای رسیدن به آرزویشان می‌داند؟ باری، اگرچه آمدن محک تجربه جنگ خوش نبود، ولی آنکه را غش درونش بود خوب روسیاه کرد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار