چالش درون ناتو
بسیاری از متحدان اروپایی سعی دارند از بحث با آمریکا درباره کاهش احتمالی توانمندیهای نظامی که ممکن است از بازنگری آمریکا در سیاستهایش در قبال ناتو ناشی شود، دوری کنند.

روابط میان کشورهای عضو ناتو در وضعیت خاصی قرار دارد؛ یک طرف میداند که دیگری به دنبال تغییر است، اما از ورود به گفتوگوی دشوار و ایجاد تغییرات لازم اجتناب میورزد. بسیاری از متحدان اروپایی سعی دارند از بحث با آمریکا درباره کاهش احتمالی توانمندیهای نظامی که ممکن است از بازنگری آمریکا در سیاستهایش در قبال ناتو ناشی شود، دوری کنند. خبر خوب این است که همه اروپاییها اینگونه نیستند و تعداد کمتری از آنها نسبت به سال ۲۰۱۶، یعنی زمان نخستین پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، در وضعیت انکار به سر میبرند.
با چند هفته فرصت تا اجلاس بعدی ناتو، اروپاییها میتوانند با تعامل فعال با دولت آمریکا و ارائه طرحی برای هماهنگی جهت کاهش حضور نظامی در اروپا، جایگاه خود را در نظر دولت ترامپ بهبود بخشند. یک طرح «انتقال مسئولیت» از این دست برای ترامپ جذاب خواهد بود: اروپاییها متعهد میشوند که طی یک دوره ۶ تا ۱۰ ساله، توانمندیها و سطح آمادگی خود را افزایش دهند تا خلأهای ناشی از کاهش نقشآفرینی آمریکا را پر کنند. موفقیت این بار صرفاً به معنای حفظ وحدت در برابر تهدید روسیه یا جلوگیری از درگیری با ترامپ نیست، بلکه به معنای ایجاد بنیانهایی مستحکمتر و عادلانهتر برای آینده ناتو است. در صورت موفقیت، این اجلاس میتواند به لحظهای تاریخی از نمایش قدرت تبدیل شود.
این رویکرد نشان میدهد که اروپاییها متعهد و توانمند هستند و میتوانند برای اهداف ترامپ مفید باشند. برای رئیسجمهوری که به اتحادها نظر مساعدی ندارد، این یک دستاورد بزرگ محسوب میشود. اروپاییها نیز از آمادگی بهتر برای مقابله با تهدید روسیه سود میبرند و پایداری ناتو را افزایش میدهند. این امر، استدلال برای لزوم حفظ رهبری آمریکا را تقویت میکند و در عین حال توانمندیهای استراتژیک آمریکا مانند اطلاعات، آتش دقیق دوربرد و بازدارندگی هستهای را حفظ میکند.
این رویکرد خالی از ریسک نیست و ممکن است شکاف بین سرعت کاهش توانمندیها توسط آمریکا و زمان مورد نیاز اروپا برای ایجاد آنها را آشکار کند. اما کسانی در اروپا که معتقدند مطرح کردن این موضوع، آمریکا را به ترک اروپا تشویق میکند، درک درستی از همتایان آمریکایی خود ندارند و آنها را سادهانگارانه فرض میکنند. این رویکرد اعتبار اروپا را تضعیف میکند، چراکه اگر همه چیز حیاتی تلقی شود، در عمل هیچ چیز حیاتی نخواهد بود.
دولت ترامپ وضعیت استقرار نیروهای خود را بر اساس الزامات استراتژیک ارزیابی میکند. تلقی کردن خواسته دولت ترامپ برای انتقال توانمندیها به مناطق دیگر به عنوان یک اقدام بیپایه و اساس، به هیچیک از طرفین کمکی نمیکند. وضعیت موجود نمیتواند ادامه یابد و بهتر است برنامهای برای کاهش اثرات منفی آن وجود داشته باشد. یک خروج ناهماهنگ از سوی آمریکا، نیروهای خود این کشور را به خطر میاندازد و فرصتهایی را برای دشمنان ایجاد میکند.
ناتو پیش از این نیز نوسانات در وضعیت استقرار نیروهای آمریکایی را مدیریت کرده است و «بیداری استراتژیک» اروپا به آنها اجازه میدهد تا بسیاری از توانمندیهای کاهشیافته آمریکا را خودشان تولید کنند. حتی شخص ترامپ نیز نمیتواند واقعیتهای لجستیکی را نادیده بگیرد: خروج توانمندیهای دائمی آمریکا از اروپا سالها طول میکشد و تکمیل ایمن آن پیش از پایان دوره ریاستجمهوری او ممکن نیست. ایجاد زیرساختها و چارچوبهای قانونی برای انتقال نیروها به مناطق دیگر، مثلاً آسیا، زمانبر است و این خود، فرصت معقولی برای اقدام در اختیار اروپا قرار میدهد.
پیشبرد این بحث، مسئولیت دبیرکل ناتو نیست. وظیفه آنها و رهبران ملی، تشویق متحدان به تعهد به اهداف عددی مورد نظر ترامپ است؛ یعنی اختصاص ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی به امور دفاعی. متحدان اکنون با نگرانی کمتری نسبت به احتمال خروج آمریکا به اجلاس میروند. اما تدوین یک پیشنهاد عملی برای انتقال مسئولیت، که نیازمند انتخابهای بودجهای دشوار با پیامدهای سیاسی است، بر عهده رهبران ملی است.
پر کردن شکافهای مربوط به توانمندیها آسانتر است، اما چالش واقعی، از دست رفتن بالقوه نقش رهبری آمریکا در ناتو است. ایالات متحده همواره نقش «سیستم عصبی» ناتو را ایفا کرده و واشنگتن باید این نقش را به عنوان یک مزیت استراتژیک ببیند.
با چنین برنامهای، ترامپ به تغییری دورانساز در ناتو دست مییابد: به این ترتیب که از یک سو، «سواری رایگان» اروپا کاهش مییابد و از سوی دیگر، امنیت ملی آمریکا از عمق استراتژیک اروپا بهرهمند باقی میماند.