زندگی تراژیک انسان ابرمدرن/«انبارشدگان»؛ بازتابی از وضعیت انسان دوران ابرمدرنیسم، بکتیترین اثر دابید دِسولاست
دابید دِ سولا، نویسنده اسپانیایی در سال ۲۰۰۲ با «انبارشدگان» برندهی جایزهی برادران ماچادو شد و نمایشنامهاش در کل اسپانیا به نمایش درآمد.

ولادیمیر و استراگونِ نمایشنامهی «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت، در جادهای بیرون شهر با یک تکدرخت، چشمانتظار آمدن گودو؛ اتفاقی که هیچگاه رخ نمیدهد، هستند. چنانچه آقای اینو و نینِ نمایشنامهی «انبارشدگانِ» دابید دِ سولا، در یک انبار عظیم خالی، چشمانتظار آمدن کامیون؛ اتفاقی که هیچگاه رخ نمیدهد، نشستهاند. دابید دِ سولا، نویسنده اسپانیایی در سال ۲۰۰۲ با «انبارشدگان» برندهی جایزهی برادران ماچادو شد و نمایشنامهاش در کل اسپانیا به نمایش درآمد.
او بعدها «انبارشدگان» را به فیلمنامه تبدیل کرد؛ فیلمنامهای که در مکزیک به فیلم سینمایی تبدیل شد و جایزه معروف آریل برای بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آنِ خود کرد. آثار دِ سولا بیشترین قرابت را به تئاتر ابزورد دارد و هنرمندی است نشسته زیر سایه اوژن یونسکو و ساموئل بکت. با این وجود آقای اینو و نینِ «انبارشدگان»اش بهنسبت ولادیمیر و استراگونِ «در انتظار گودو»، در سطحی متفاوت از جهان پوچانگارِ نمایش بهسر میبرند و تراژدی انسان ابرمدرن را به صحنه میآورند.
نمایشنامهی «انبارشدگان» در صحنهای میگذرد که دِ سولا در توصیفاش اینگونه نوشته است: «یک انبار عظیم خالی. خیلی خالی. تقریباً خالیِ خالی. فقط میتوان در مرکز آن یک میز دید که رویش یک تلفن معمولی است و سه پوشهی سیاه بسته. پشت آن، چسبیده به دیوار، یک دستگاه کارتساعت است وصل به یک ساعت بزرگ که قطر دایرهاش به اندازهی چرخ تراکتور است. در یک سمت ساعت، دو چوبلباسی قرار دارد که از هرکدام یک لباس کار آبی آویزان است.» نخستین شخصیتی که وارد این صحنه میشود، آقای لینوست.
مردی که تنها پنج روز به موعد بازنشستگی زودهنگاماش باقی مانده است. درواقع اگر بهخاطر آرتروزش نبود پنج سال دیگر هم میتوانست در این انبار عظیم خالی مشغول به کار باشد. او باید هر آنچه را طی ۲۹ سال -۱۱ سال شاگردی و ۱۸ سال مسئولیت مستقیم- آموخته است، در طول پنج روز باقیمانده به نین، کارمند تازهوارد دومین کارخانه بزرگ کشور در ساخت دیرکها و دکلهای آلومینیومی؛ «دیرکها و دکلهای آلومینیومیِ سالبالئون» بیاموزد. «دیرکها و دکلهای آلومینیومی سالبالئون» متعلق به آقای سالبالئون، شامل دو انبار و یک دفتر مرکزی است و 166 پرسنل دارد. پرسنلهایی که اکثرشان در کارخانه کار میکنند و دیرکها را به انبار «آ» و دکلها را به انبار «ب» میفرستند. آقای لینو، مسئول انبار «ب»، کاری با دیرکها ندارد و سروکارش فقط با دکلهای آلومینیومی است.
با ورود نین اما آقای لینو برای نخستینبار به عجیببودن چیزهایی پی میبرد که در طول تمام این سالها، بیچونوچرا آنها را پذیرفته بود. چیزهایی مثل هفت دقیقه جلوتر بودن ساعت دستگاه و اینکه برای ثبت ساعت هفت صبح، روی کارت ورود به انبار «ب» باید ساعت ۶ و ۵۳ دقیقه کارت زد. این هفت دقیقه اختلاف اما هنگام خروج محاسبه نمیشود و کارت خروج باید رأس ساعت سه عصر زده شود. سوال لین در مورد اینکه چرا آقای لینو هیچوقت از دفتر مرکزی نخواسته است فکری به حال این اختلاف ساعت بکنند؟ نخستین چیزی است که لینوی عادتکرده به هرآنچه هست را شگفتزده میکند. شگفتی آقای لینو با صندلی ساحلی که لین در روز دوم برای نشستن با خود به همراه میآورد، چنان برانگیخته میشود که به خندههای عصبی میانجامد.
لینو در طول تمام ۱۱ سالی که شاگرد بوده، پیش از آنکه به تنهایی مسئول انبار شود، ایستاده بوده است. چون در انبار تنها یک صندلی وجود داشته که ارشدِ انبار روی آن مینشسته است. او نشسته بر صندلیاش با نگاهی حیران به نین درحالیکه به ۱۱ سالی که سرپا ایستاده بوده، فکر میکند و از خود میپرسد چرا هیچوقت به ذهناش نرسید که با خود یک صندلی از خانه بیاورد؟! اینها بخشی از اصول مورد احترام آقای لینوست که با حضور نین در انبار ـ انبار عظیم خالی ـ به عجیب بودنشان پی میبرد.
انتهای این لیست اما تکانهای حیرتبرانگیز است؛ دروغی که آقای لینو در تمام طول این ۲۹ سال به خود گفته است. دروغی در مورد اینکه کارخانه سالبالئون هم دیرک میسازد، هم دکلهای آلومینیومی. اینکه کامیونها دکلهای آلومینیومی را به انبار «ب» میآورند و کار آقای لینو انبارکردن این دکلهاست. اینکه او در تمام طول این ۲۹ سال دکلها را که در چهار اندازه متفاوت بودهاند، تحویل گرفته و در قسمتهای مربوطه چیده است. این همه در حالی است که کارخانه سالبالئون فقط دیرک میسازد، نه دکل آلومینیومی. پاسخ این را که چرا آقای سالبالئون این همه سال یک انبار عظیم را خالی نگه داشته است؟ کسی نمیداند.
حدس و گمانها اما این است که شاید بابتاش سوبسید میگرفته یا میخواسته است نشان دهد مانند اولین کارخانه دیرکها و دکلهای آلومینیومی کشور؛ کارخانه دیرکها و دکلهای آلومینیومی سالتامار، دکل هم میسازد. هرچه هست، کامیونهایی که دکلها را میآورند و دکلهایی که باید تحویل گرفته و در قسمتهای مربوطه چیده شوند، همگی زاده ذهن به بنبست رسیده آقای لینو در جهانی است که انسانهایش راهی برای خلاصی از زندگی تراژدیک خود میجویند.
«انبارشدگان» چنانچه مترجم اثر، پژمان رضایی، در مقدمه آن ذکر میکند بکتیترین اثر دِ سولاست که در آن با ولادیمیر و استراگونی مواجهایم که از بیرونِ شهر نیز به بیرون رانده شدهاند. آنها به انباری رانده شدهاند که آنچه در آن گرد آمده است، نه از جنس اشیاء که از جنس آدمهاست؛ از جنس گذشته و آیندهشان، از جنس اوهام و احلامشان و تنها کاری که از عهدهشان برمیآید، به تصویر کشیدن زندگی تراژیک انسانِ ابرمدرن است.