مذاکرات پوتین و ترامپ
جنگی که در آن هیچکس پیروز نباشد، دشوارترین نوع درگیری برای پایان دادن است.

جورج فریدمن استراتژیست و نظریهپرداز
من معمولاً از شخصیسازی رویدادهای ژئوپلیتیکی اجتناب میکنم، زیرا ملتها را عاملان تاریخ میدانم نه رهبران کشورها. اما اوقاتی وجود دارد که تمرکز باید روی رهبران باشد، بهخصوص در جریان درگیریهای بینالمللی که در آن هیچیک از طرفین نمیتوانند ادعای پیروزی قطعی داشته باشند. مذاکرات برای پایان دادن به جنگ در اوکراین یکی از این اوقات است. از برخی جهات، این مذاکرات شبیه به توافقنامههای صلح پاریس است که به جنگ ویتنام پایان داد.
ایالات متحده از نظر نظامی شکست نخورده بود، اما با عدم پیروزی در جنگ، عملاً شکست خورد. ویتکنگها با شکست نخوردن پیروز شدند. جنگی که در آن هیچکس پیروز نباشد، دشوارترین نوع درگیری برای پایان دادن است. برخورد با ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم ساده بود زیرا هر دو بهطور کامل شکست خوردند. مذاکرات صلح پاریس بسیار پیچیدهتر بود.
اما نتیجه اجتنابناپذیر بود: هر طرف به دلایل سیاست داخلی برای حفظ اعتبار ملی خود مانور میدادند. موضع ایالات متحده این بود که اگر به یک توافق معقول دست پیدا نکند، آماده ادامه جنگ است. موضع ویتکنگها نیز همین بود. تفاوت این بود که ویت کنگها خیلی بیشتر از واشنگتن به نتیجه علاقه داشتند. آنها برای پیروزی ملت خود جنگیده بودند. ایالات متحده برای ارائه نمایشی از اراده و قدرت ملی جنگیده بود.
با این حال، هر طرف از طرف دیگر خسته و محتاط بود، بنابراین نتیجه اجتنابناپذیر مذاکرات نه بر نتایج، بلکه بر ظواهر استوار بود: غرور و جایگاه بینالمللی. در درگیری اروپای شرقی، منافع استراتژیک روسیه در خطر است؛ یعنی جلوگیری از اینکه یک قدرت بالقوه متخاصم نیروهای خود را در فاصله ۱۳۶ مایلی (۲۱۹ کیلومتری) از مرز روسیه قرار دهد. بنابراین روسیه باید نشان میداد که ارتشاش نیرویی است که باید روی آن حساب کرد. اما اوکراین همه چیزش در معرض خطر است. این جنگ برای اوکراین یک مسئله وجودی است.
این کشور فقط زمانی متحدانی داشت که آنها از پیروزی روسیه و آنچه ممکن بود در پی آن بیاید، میترسیدند. در زمان ریاستجمهوری دونالد ترامپ، ایالات متحده سعی کرد خود را صرفاً به عنوان واسطه بین روسیه و اوکراین در مذاکره برای پایان جنگ قرار دهد. این طرح برای متقاعد کردن روسیه طراحی شده بود که تا زمانی که از پیشروی به سمت مرز لهستان خودداری کند، ایالات متحده، متحد ثابت قدم اوکراین نخواهد بود. روسیه همچنان متقاعد نشده بود، اما این روند به مسکو این امکان را داد که با موافقت با مذاکره برای پایان جنگ، ضمن به تأخیر انداختن آتشبس و ادامه جنگ، ایالات متحده را آزمایش کند. اگر واشنگتن فقط یک میانجی باشد، پس مستقیماً با ادامه عملیات تهدید نخواهد شد.
بنابراین، ایالات متحده با اعلام این که یا روسها باید مذاکرات جدی را ظرف چند روز از سر بگیرند یا واشنگتن خود را به عنوان میانجی فرضی کنار خواهد کشید، واکنش نشان داد. اما ناگفته واضح است که ایالات متحده اکنون به طور فعالتری از ناتو حمایت میکند که در حال انجام رزمایشهای قابل توجهی در شرق است. گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه نیروهای آمریکایی در حال آماده شدن برای استقرار هستند، البته این گزارشها تأیید نشدهاند و حتی اگر درست باشند، لزوماً به معنای استقرار نیروها نخواهد بود.
حتی اگر این گزارشها عمداً توسط دولت افشا شده باشند، هدف آنها ارعاب روسها است. روسیه ممکن است از این واقعیت که عملکرد اولیهاش در جنگ ناموفق بوده، مرعوب شده باشد. اما مسئله بزرگتر این است که اگرچه روسیه ستاد کل خود را متحول کرده و نظامیانش را تقویت کرده، اما فرماندهی استراتژیک آن در نهایت مسئول شکستهای ارتش بوده است، بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد که یک حمله مجدد بهتر از حملات قبلی عمل کند اما ترامپ یک مزیت دارد: شهرت به غیرقابل پیشبینی بودن افراطی. اگر ولادیمیر پوتین از مذاکرات برای وقتکشی، یا حتی تمایل خود را برای اختصاص نیروهای بیشتر به یک حمله جدید نشان دهد، نخواهد دانست که ترامپ چه خواهد کرد. یا حداقل انتظار دارد که ترامپ یک واکنش ناخوشایند نشان دهد.
واقعیت عینی این است که نیروهای روسیه هنوز بسیار ضعیفتر از نیروهای آمریکا هستند و با توجه به حضور ناتو، اروپا نیز ممکن است مجبور به مداخله شود. غیرقابل پیشبینی بودن ترامپ خطرات بیشتری نسبت به قطعیتها ایجاد میکند. اما هرچه پوتین مذاکرات را بیشتر به تعویق بیندازد، غرب در مورد نیات او نامطمئنتر خواهد شد و احتمال بیشتری وجود دارد که متقاعد شود که حمله دیگری از سوی روسیه در راه است.