عکاسی یا علافی/درباره عکسی از دور دوم مذاکرات هستهای ایران و آمریکا
مذاکره تمام میشود و شمای عکاس ده بیست فریم عکس دارید که چند ماشین مشکی از جلوی دوربینتان رد شدهاند. اگر اسم این کار علافی نیست پس چیست؟

اسم مذاکره که میآید حالم خراب میشود. خبرش را که میخوانم دلم آشوب میشود. تصویرش را که میبینم به هم میریزم. ادای روشنفکری در نمیآورم. حتی دایی جان ناپلئونی هم به قضیه نگاه نمیکنم که بگویم، مردم چه نشستهاید که پشت پرده توافقها انجام شده و ما لعبتکانیم و حاکمان لعبتباز.
واقعیت این است که خسته شدم. از این حجم علافی خسته شدم. چه شبها و روزهایی که از ذوق مذاکره خواب را بر چشمانمان حرام کردیم. چه روزهایی که به استقبال تیم مذاکرهکننده رفتیم. چه جشنها، چه شادیها، چه تلخیها و سختیهایی که به چشم ندیدیم و به جان نیوشیدیم.
احتمالاً شما هم آه از نهادتان بلند شده و در جوابم میگویید چه نشستهای که ما هم خستهایم. میفهمم، بهتان حق میدهم. اما یک فرق خبرنگار با باقی مردم این است که همه این اتفاقات از قلم، ریکورد و ویزور آنها خوانده و شنیده و دیده میشود.
اسم مذاکره که میآید حالم خراب میشود. شما در جریان همه ماجرا نیستید و منظور عرضم را دقیق متوجه نمیشوید. به همین عکسهایی که دیروز از رُم منتشر شد نگاه کنید.
به تعداد خبرنگارهایی که یک لنگه پا ایستادهاند و منتظرند تا ماشینی از جلویشان رد شود نگاه کنید. اگر اسم این کار علافی نیست پس چیست؟
فکر کنید شما را آفیش کردهاند تا یکی از مهمترین مذاکرات دنیا را پوشش خبری بدهید. شمای خبرنگار هم در ذهنتان همه جوانب را در نظر میگیرید و لباس مناسب به تن میکنید. دیوایسهایتان را شارژ میکنید و خلاصه آنکه مقدمات آنچه در ادامه کار لازم است را مهیا میکنید.
صبح خروسخوان به محل آفیش میروید و بهترین جا را انتخاب میکنید. خب. آخرش که چه؟ تیمهای مذاکرهکننده در نهایت بیاعتنایی به سرعت برق از جلوی صورتتان میگذرند و میروند. مذاکره تمام میشود و شمای عکاس ده بیست فریم عکس دارید که چند ماشین مشکی از جلوی دوربینتان رد شدهاند.
اگر اسم این کار علافی نیست پس چیست؟ ایکاش موضوع به همین چند ساعت و چند روز ختم میشد. مشکل این است که وقتی حرف مذاکره آن هم در این سطح پیش کشیده میشود، تا ماهها و بلکه سالها باقی اخبار پیرامون همین کلمه پنجحرفی لعنتی میگذرد. خدا کند تمام شود. توافق شود. خسته شدیم.