هنر دیپلماسی در تقابل اصول و واقعیتها/مذاکرات عمان در کدامین بستر گفتمانی رقم میخورد؟
در آستانهٔ برگزاری دور جدید مذاکرات ایران و آمریکا در عمان، واکاوی تاریخ دیپلماسی بینالمللی و مواضع کنونی بازیگران این عرصه ضروری مینماید.

بار دیگر دروازههای دیپلماسی گشوده شده است و در میانهٔ دوگانهٔ مذاکره و تشدید تنشها، مسیر گفتوگو بهعنوان راهکاری خردمندانه برگزیده شده است. در آستانهٔ برگزاری دور جدید مذاکرات ایران و آمریکا در عمان، واکاوی تاریخ دیپلماسی بینالمللی و مواضع کنونی بازیگران این عرصه ضروری مینماید. دو تجربهٔ تاریخی درخشان گواه آن است که چگونه مذاکرات در سختترین شرایط به نتایجی غیرمنتظره انجامیده است: بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲، زمانی که جهان در آستانهٔ جنگ هستهای قرار داشت، با درایت جان.اف.کندی و نیکیتا خروشچف از طریق مذاکرات پنهانی حل شد. هنری کیسینجر در تحلیل این رویداد مینویسد: «ترس از جنگ، خود محرکی نیرومند برای صلح است».
ایران و بار سنگین تحریمها:
تابآوری در مرز فروپاشی
در ایران، تحریمهای یکجانبهٔ آمریکا ضرباتی سهمگین بر پیکرهٔ اقتصاد و جامعه وارد کرده است. این فشارها زندگی را برای اقشار متوسط و کمدرآمد به مرز غیرقابل تحمل کشانده؛ قیمت مسکن و مواد غذایی به سطحی بیسابقه حتی در مقایسه با دوران جنگ رسیده، و دسترسی به داروهای حیاتی با چالشهای جدی مواجه شده است. جامعهٔ ایران امروز به نقطهای رسیده که تأمین نیازهای اولیه برای بسیاری به آرزویی دستنیافتنی بدل گشته است.
هرچند مقاومت مردم و سیاستهای جایگزینی واردات تا حدی از بار فشارها کاسته، اما تابآوری نیز در نهایت درهم میشکند. اینجا نه سیاهنمایی که واقعیتی عریان است؛ فروپاشی اجتماعی برای بسیاری نه یک احتمال، بلکه سرنوشتی محتوم به نظر میرسد. کیسینجر در تحلیل این وضعیت هشدار میدهد: «تحریمها تنها زمانی مؤثرند که اهداف مشخص و امکان مذاکره وجود داشته باشد. درغیراینصورت، تنها رنجی بیحاصل بر مردم تحمیل میکنند». او که معمار سیاست تنشزدایی با چین در دههٔ ۱۹۷۰ بود، تأکید میکند: «هیچ کشوری نمیتواند تا ابد زیر بار تحریم زندگی کند. بالاخره روزی مذاکره باید جایگزین شود». این دیدگاه، برگرفته از تجربهٔ مستقیم او در مذاکرات ویتنام، امروز در قبال ایران و آمریکا نیز مصداق دارد.
مذاکره: ابزاری ظریف در عرصهٔ روابط بینالملل
این نوشتار بر آن است تا اهمیت سیاسی و حقوقی مذاکرات پیش رو را تبیین کند و با نگاهی ژرفنگر به لایههای آشکار و پنهان آن بپردازد. مذاکره و حواشی آن را نباید امری ساده و پیشپاافتاده انگاشت، بلکه باید آن را ظریفترین ابزار روابط بینالمللی دانست؛ ابزاری که در میان هرجومرج جهانی و کشمکشهای قدرت، منافع ملتی را تأمین میکند، سایهٔ جنگ و تحریم را از سر کشوری دور میسازد، و طلوع امید و صلح را نوید میدهد.
مذاکره از منظر سیاسی: تقابل واقعیت و اصول
در ایران، مواضع دربارهٔ مذاکرات پیش رو، همچون همیشه، فضایی دوقطبی ایجاد کرده است. این شکاف سبب شده تا نتوان به شکلی شایسته دربارهٔ گفتوگو سخن گفت. این روزها، طعنهها و کنایهها به «مذاکرهٔ غیرمستقیم» نهتنها در میان مردم، که در بین فعالان سیاسی نیز اوج گرفته است. این نقدها که «چگونه پس از رد قاطعانهٔ مذاکره، ایران بار دیگر به پای میز بازگشته؟» نشان میدهد که هزینهٔ تغییر مواضع در سیاستگذاری از منظر حیثیتی برای حاکمیت بسیار سنگین است، و همین ترس از انتقادات گاه به کنشهایی غیرعقلانی میانجامد.
البته نقش حاکمیت در شکلگیری شرایط کنونی انکارناپذیر است، و نیازی به بازگویی دلایل آن نیست. تنها به این نکته بسنده میکنیم که بر اساس سند چشمانداز بیستساله، ایران میبایست تا سال ۱۴۰۴ به قدرت نخست اقتصادی، علمی، سیاسی و نظامی خاورمیانه بدل میشد. اما امروز وضعیت از چه قرار است؟ جناح موافق مذاکره با استناد به تجربیات تاریخی، گفتوگو را تنها راه منطقی میداند.
محمدجواد ظریف اخیراً تأکید کرده است: «تحریمها زندگی مردم را نابود میکند، اما عزت ملی را نه.» در مقابل، جناح مخالف با احتیاط بیشتری به مذاکرات مینگرد. یکی از نمایندگان مجلس هشدار داده است: «نباید تحت فشار اقتصادی تسلیم شویم.»
اما از این نماینده و هماندیشانش باید پرسید: «منظور از «ما» دقیقاً چه کسانی هستند؟ چگونه میتوان بدون پشتوانهٔ اکثریت جامعه حکومت کرد؟»
نمونهٔ عراق درس عبرتی است که نشان میدهد حاکمیتهای بیپشتوانه تا چه اندازه آسیبپذیرند. در این میان، از افراطیون و جنگطلبان داخلی که به نبردهای آرماگدونی باور دارند، سخنی به میان نمیآید؛ چراکه برای آنان، اوهام همواره بر اصول و واقعیتها چیره بوده است، و اوهام را نمیتوان تحلیل کرد.
مذاکره برای گرهگشایی، نه وقتکشی
تأکید بر مذاکره به معنای رفتوآمدهای بیحاصل و سخنرانیهایی مانند آنچه در دوران سعید جلیلی شاهد بودیم، نیست؛ زمانی که آش بیچارگی مردم ایران چنان شور بود که یک دانشجوی با مدرک لیسانس با عنوانی نامشخص در تیم مذاکره حضور داشت، و سرپرست تیم بیانیهای مانیفستوار از اوهام خود ارائه داد که هیچ نسبتی با مسائل ایران نداشت. هزینههای گزاف این اتلاف وقت و «تئوری مذاکره برای مذاکره» امروز بر همگان آشکار شده است. مذاکره باید گرهگشا باشد، و از این منظر در برابر آلترناتیوهای پیشرو خود اهمیتی دوچندان مییابد.
کیسینجر مذاکره را نه نشانهٔ ضعف، که اوج بلوغ سیاسی میداند: «مذاکرهٔ موفق نیازمند ترکیبی ویژه از قدرت نظامی و انعطاف دیپلماتیک است. باید همزمان قوی بود و هم آمادهٔ گفتوگو.» این همان استراتژی است که ایران در پیش گرفته؛ از یک سو تقویت توان دفاعی و از سوی دیگر پیگیری مسیر دیپلماسی. کیسینجر در خاطرات خود مینویسد: «در بحرانیترین شرایط نیز همیشه روزنهای برای مذاکره وجود دارد. هنر دیپلماتهای بزرگ یافتن این روزنه است.»
چرا امروز شرایط تغییر کرده است؟
پرسش کلیدی این است: چرا با وجود مخالفتهای پیشین با مذاکره در دوران ترامپ، امروز اوضاع دگرگون شده است؟ تحلیلگران چند دلیل عمده برمیشمارند:
1.تغییر فضای بینالمللی پس از جنگ اوکراین که تمایل قدرتهای جهانی به حل دیپلماتیک بحرانها را افزایش داده است.
2.شکست سیاست «فشار حداکثری» ترامپ که نهتنها به نتیجه نرسید، بلکه جریانهای تندرو را در منطقه تقویت کرد.
3.تغییر معادلات منطقهای پس از بحران غزه که گفتوگوهای راهبردی را ضروریتر ساخته است.
4.تحولات داخلی ایران پس از ریاستجمهوری جدید و رویآوردن به مذاکره، که فضایی تازه برای گفتوگو فراهم آورده است.
مخالفتهای مکرر رهبری با مذاکره را میتوان بخشی از یک استراتژی حسابشده دانست تا به طرف مقابل این پیام رسانده شود که در ایران، اگرچه گروهی به مذاکره تمایل دارند، اما رهبری و بخشی دیگر به دلیل تجربیات گذشته چندان خوشبین نیستند. با این حال، درک واقعیتهای موجود سبب شده تا مجوز مذاکره صادر شود. طرف مقابل پیوسته ایران را با تهدید جنگ و تحریمهای حداکثری تحت فشار قرار داده و مذاکره را دشوارتر ساخته است. از این منظر، تمسک به اصول بهرغم اتخاذ تاکتیکهای متفاوت، امری عجیب نیست.
هنری کیسینجر در کتاب «دیپلماسی» خود توضیح میدهد: «سیاستمداران بزرگ میدانند چه زمانی سختگیر و چه زمانی نرمش نشان دهند.» این نوسان نه نشانهٔ دوگانگی، که نماد پیچیدگی هنر حکمرانی است. «ابهام در مذاکره گاهی ضروری است؛ چراکه به طرفین اجازه میدهد بدون از دست دادن وجهه، از مواضع خود عقبنشینی کنند.» جان مرشایمر نیز معتقد است: «هیچ کشوری نمیتواند برای همیشه در تقابل بماند. تاریخ نشان داده که در نهایت، دیپلماسی پیروز میشود.»
درسهایی از تاریخ: دیپلماسی در گذر زمان
اوتو فون بیسمارک، صدراعظم آهنین آلمان، در قرن نوزدهم نشان داد که چگونه میتوان از طریق شبکهای پیچیده از اتحادها و توافقها صلح را حفظ کرد، بیآنکه به اصول اساسی خدشهای وارد شود. استراتژی او مبتنی بر «انعطاف در روشها و ثبات در اهداف» بود؛ الگویی که امروز در مذاکرات عمان نیز مشهود است. میخائیل گورباچف در خاطرات خود اعتراف میکند: «پایان دادن به جنگ سرد مستلزم شجاعت تغییر تاکتیکها، بیآنکه اصول زیرپا گذاشته شود.» این همان درسی است که امروز در خاورمیانه کاربرد دارد.
مذاکره از منظر حقوقی:
کاهش تخاصم و هزینهها
در حقوق بینالملل، بر ضرورت مذاکره تأکید شده است. منشور ملل متحد حل مسالمتآمیز اختلافات را الزامی میداند. کوفی عنان باور داشت: «حقوق بینالملل زبانی مشترک برای گشودن بنبستهاست.» بازخوانی آرای هوگو گروسیوس، پدر حقوق بینالملل مدرن، در کتاب «حقوق جنگ و صلح» (۱۶۲۵)، چارچوبی نظری برای درک ضرورت این مذاکرات ارائه میدهد:
1.مذاکره به مثابه الزام عقلانی: حتی در جنگ، قواعدی وجود دارد که طرفین را به جستجوی راههای مسالمتآمیز ملزم میکند.
2.تمایز میان عدالت و مصلحت: مذاکرات موفق باید هم به حقوق نقضشده و هم منافع مشترک بپردازند.
3.نقش واسطهگری: کشورهای بیطرف میتوانند با کاهش غرور ملی، فضایی عقلانی برای گفتوگو فراهم کنند.
4.حقوق بشردوستانه و تحریمها: هر اقدام تنبیهی که رنج غیرنظامیان را در پی داشته باشد، ناقض حقوق طبیعی است.
سناریوهای پیشرو
تحلیلگران سه سناریو را برای نتیجه این مذاکرات متصورند:
1.توافق محدود: کاهش برخی تحریمها در برابر محدودیتهای موقت هستهای
2.تداوم مذاکرات: ادامه گفتوگوها با حفظ وضع موجود
3.بنبست: شکست مذاکرات و تشدید تنشها
سخن پایانی: آزمون خرد جمعی در عرصهٔ بینالملل
مذاکرات عمان صرفاً یک رویداد دیپلماتیک نیست، بلکه محکی برای خرد جمعی جامعهٔ جهانی است. راجر فیشر تأکید میکند که «تمرکز بر منافع، نه مواضع، کلید مذاکرات موفق است» شاید زمان آن فرا رسیده که به جای تمرکز بر تعارضهای ظاهری، بر اشتراکات نهفته متمرکز شویم. این همان رویکردی است که ایران در پیش گرفته: تقویت توان دفاعی همراه با پیگیری دیپلماتیک. آینده نشان خواهد داد که آیا طرفین از درسهای تاریخ بهره بردهاند یا خیر، اما آنچه مسلم است، ضرورت تداوم گفتوگو و دیپلماسی برای جلوگیری از فاجعهای است که در شکست مذاکرات نهفته است.