| کد مطلب: ۳۶۲۰۶

در کوره‌راه‌های تردید/گفت‌وگو با کورش سلیمانی که تازه‌ترین اثرش را براساس نمایشنامه «شک (یک تمثیل)» نوشته ‌ جان پاتریک شنلی روی صحنه برده است

مهم‌ترین دلیل من برای اجرای نمایشنامه «شک (یک تمثیل)»، از منظر فردی، مسئله‌ شک و ایمان بود. همچنین آن‌‌چه به لحاظ اخلاقی و اجتماعی مرا ترغیب به اجرای این نمایش کرد، موضوع قضاوت کردن، تهمت زدن و برخورد‌های بی‌رحمانه‌ ما با یکدیگر بود.

در کوره‌راه‌های تردید/گفت‌وگو با کورش سلیمانی که تازه‌ترین اثرش را براساس نمایشنامه «شک (یک تمثیل)»  نوشته ‌ جان پاتریک شنلی روی صحنه برده است

این را که دونالد مولر، تنها دانش‌آموز سیاهپوست مدرسه‌ پس از بازگشتن از نزد پدرفلین، رفتارش عجیب بوده و نفسش بوی الکل می‌داده است، خواهر جیمز به خواهر آلویسیوس می‌گوید. بازگو کردن همین نکته نزد خواهر آلویسیوس به‌عنوان مدیر مدرسه، آتش شکی را به پا می‌کند که بیش از هرکس دونالد مولر و مادر او، همچنین پدرفلین، خواهر آلویسیوس و خواهر جیمز در آن می‌سوزند.

این خط داستانی ساده‌شده‌ نمایشنامه‌ «شک (یک تمثیل)»، اثر تحسین‌شده‌ جان پاتریک شنلی است که نه‌تنها روی صحنه که روی پرده‌ سینما نیز مورد توجه بسیار قرار گرفت. اثری با ترجمه محمد منعم که این روزها به کارگردانی کورش سلیمانی با بازی بهنام تشکر در نقش پدرفلین، رویا افشار در نقش خواهر آلویسیوس، ویدا جوان در نقش خواهر جیمز و ساناز نجفی در نقش خانم مولر در سالن استاد سمندریان تماشاخانه‌ ایرانشهر روی صحنه رفته است.

9b8004f8a9f6855d

«شک (یک تمثیل)» هفتمین نمایش گروه تئاتر بیستون پس از «ناگهان پیت حلبی»، «فالو می»، «خرده نان»، «سکوت سفید»، «فرودگاه پرواز شماره ۷۰۷» و «توافق‌نامه» است؛ اثری که می‌توان زحمت کشیده‌شده برای اجرایش را از هرکدام از «اجزای آ»؛ کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه، لباس، نور و... احساس کرد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگو با کورش سلیمانی است که در نخستین روزهای اجرای تازه‌ترین نمایشش به روزنامه هم‌میهن آمد. 

باتوجه به خط‌ سیر نسبتاً پیوسته نمایش‌های روی صحنه برده شده توسط شما در همراهی با گروه تئاتر بیستون، اگر موافق باشید می‌‌خواهم گفت‌وگویمان را با نگاهی به دو فاصله ایجادشده در این خط سیر توسط دو رویداد؛ یکی شیوع ویروس کرونا و دیگری اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ آغاز کنم. می‌دانیم که اگر شیوع ویروس کرونا و الزام فاصله‌گذاری اجتماعی، نوع ارتباط اهالی هنر با مخاطب را دگرگون کرد، آن‌چه در میانه سال ۱۴۰۱ رخ داد، کارکرد هنر را نشانه گرفت. یکی از سوالاتی که اهالی هنر ازجمله تئاتری‌ها از پاییز ۱۴۰۱ به‌این‌سو از خود پرسیدند، این بود که اگر اجازه صحبت از آن‌چه را رخ داده است پیدا نکنند، هنرشان به چه کار خواهد آمد؟ در جست‌وجوی پاسخ این سوال بودیم که گروهی  غیاب را انتخاب کردند و نکته مورد اشاره‌شان این بود که غیاب کارکرد خواهد داشت اگر به چشم بیاید. پیوستن به جریان تئاتر زیرزمینی یا آن‌طور که اهالی آن می‌گویند؛ تئاتر غیررسمی و اجراهای بدون مجوز هم انتخاب کسانی دیگر بود. در کنار این دو، عده بسیاری هم برای حضور روی صحنه همچنان به گرفتن مجوز پرداختند، با تاکید بر این که در همین حین می‌توانند حرف‌شان را هم بزنند. شما به عنوان کارگردانی که از سال ۹۳ تاکنون، منهای سال‌های ۹۴، ۹۹ و ۱۴۰۱ هر ساله نمایشی را روی صحنه برده‌اید، تاثیر هم‌چنان پیدای اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ را بر اهالی تئاتر و واکنش آن‌ها را نسبت به این اعتراضات چگونه ارزیابی می‌کنید؟ 

گروه تئاتر بیستون که این روزها در حال اجرای نمایش «شک (یک تمثیل)» است، در طول ۱۱ سال گذشته، ۸ نمایش را روی صحنه برده است. ۸ نمایش که دو نمایش آن بازتولید آثار اجرا شده بوده است. ما در این میان جز سال ۱۳۹۴ که نمایشی را روی صحنه نبردیم، تنها سال‌هایی که نتوانستیم روی صحنه باشیم  ۱۳۹۹ و ۱۴۰۱ بود. این اتفاق در سال ۱۳۹۹ در پی شیوع ویروس کرونا و محدودیت‌های ناشی از آن رخ داد.

به‌گونه‌ای‌که حتی نمایش «فرودگاه پرواز شماره ۷۰۷» را براساس متن احمدرضا احمدیِ نازنین در سال ۱۴۰۰ با دشواری فراوان اجرا کردیم. نمایشی که بازیگران آن در دوره‌ تمرین با ماسک روی صحنه حاضر شدند و دوره‌ اجرایش با شیوع سویه‌ امیکرون همراه بود.

ما اگرچه در سال ۱۴۰۱ نوبت اجرایی را که داشتیم از دست دادیم اما درمجموع شرایط را هم پس از اعتراضات پاییز آن سال مناسب روی صحنه رفتن نمی‌دیدیم. درنتیجه پس از آن، در سال ۱۴۰۲ نمایش «توافق‌نامه» را در ایرانشهر، سپس در سال ۱۴۰۳ در تماشاخانه ملک اجرا کردیم. 

به عقیده من، ما اگر به این گزاره معتقدیم که تئاتر لازمه‌ ارتقای فرهنگ جامعه است هیچ‌گاه نباید به تعطیلی آن فکر کنیم. من این نکته را از اساتیدم شنیده‌ام که در طول جنگ جهانی دوم در فرانسه، دو قشر به‌‌رغم شرایط موجود هم‌چنان به کار خود ادامه دادند؛ یکی نانواها و دیگری اهالی تئاتر. پس با احترام به نظرات متفاوت تمامی دوستانم، معتقدم ازقضا در شرایط دشوار و دوران‌های سخت است که جامعه بیش از پیش به گردهم‌آمدن و مرور تجربه‌های هنری در جوار یکدیگر احساس نیاز می‌کند.

من می‌دانم که برخی از دوستان کاربلدم چنین عقیده‌ای ندارند و روی صحنه نبودن‌شان برایم مایه‌ افسوس است. به عقیده من به‌‌رغم تعلق این عبارت به حوزه اقتصادی اما اگر در «بازار عرضه و تقاضای هنر»، شاهد عرضه‌ آثار هنری حرفه‌ای نباشیم به‌ناچار باید عرضه‌ آثار مبتذل را به تماشا بنشینیم. چراکه به هر حال تقاضای موجود باید به گونه‌ای پاسخ داده شود. ضمن اینکه تاثیر برهم‌خوردن توازن در بازار عرضه و تقاضای هنر پس از اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ هم‌چنان قابل مشاهده و نگران‌کننده است.

چون کسانی که باید کار می‌کردند، به هر دلیلی کنار کشیدند و کار نکردند. هرچند خوشحالم که برخی از این دوستان به عرصه کار هنری برگشته‌ و دریافته‌اند که کار کردن‌شان بهتر از کار نکردن‌‌شان است، آن‌ هم در حوزه‌ تئاتر که نسبت به دیگر هنرها از پیوستگی بسیار بالاتری با بطن جامعه برخوردار است. 

پس، به عقیده‌ من، تحت هر شرایطی باید کار کرد مگر آنکه اساساً امکان کار کردن به هیچ وجهی وجود نداشته باشد. خسرو سینایی، مستندساز، نوازنده و شاعر آن‌چه را می‌خواهم بگویم به تمامی گفته است و برای همین پاسخ به سوال شما را با شعری از او پایان می‌دهم: «هر دری را کوفتم/ در بسته ماند/ دست‌هایم خسته‌اند/ لیک در راهم هزاران در هنوز/ در کنار کوچه‌ها صف بسته‌اند/ من به درها مشت خواهم کوفت تا آخر/ شاید آخر باز شد یک در!» 

‌باتوجه به تاکیدتان بر پیوستگی تئاتر با آن‌چه بطن جامعه می‌خوانید و از سوی دیگر آن‌چه در خبرهای منتشرشده در مورد نمایش «شک (یک تمثیل)» در خصوص ضرورت‌ اجرای آن آمده است می‌خواهم بدانم دلیل‌تان برای انتخاب این اثر به‌عنوان هفتمین نمایش گروه تئاتر بیستون برای اجرا چه بود؟ 

به عقیده‌ من، برای اجرای هر اثر نمایشی باید دو پروسه دشوار را پشت سر گذاشت؛ یکی انتخاب متن و دیگری انتخاب بازیگر. من معتقدم اگر این دو پروسه به درستی انجام شود بیش از ۶۰ درصد کار درست پیش رفته است.

در نتیجه برای آن که خودم و گروه اجرایی‌ام به سلامت از این دو پروسه بگذریم، زمان بسیاری صرف می‌کنم. در مورد انتخاب نمایش «شک (یک تمثیل)» خاطرم هست که با توجه به نوبت اجرای‌مان در تماشاخانه ایرانشهر، با دوستان عزیزم؛ بهنام تشکر، سینا ییلاق‌بیگی طراح صحنه و مجید کاشانی طراح گرافیک در حال گفت‌وگو بودیم.

طی این گفت‌وگو بهنام به فیلمی به همین نام به کارگردانی جان پاتریک شنلی اشاره کرد که من آن زمان ندیده بودمش. همان‌جا سینا از نمایشنامه‌ای که شنلی فیلمنامه «شک» را براساس آن نوشته است گفت. نمایشنامه‌ای که وقتی خواندمش، با وجود آن که نمایشنامه‌های دیگری را هم برای اجرا مدنظر داشتم، مطمئن شدم که باید همان را اجرا کنیم و نه چیز دیگری را. 

مهم‌ترین دلیل من برای اجرای نمایشنامه «شک (یک تمثیل)»، از منظر فردی، مسئله‌ شک و ایمان بود. مسئله‌ای که همگی ما درگیری با آن را در سطوح مختلف تجربه کرده‌ایم. همچنین آن‌‌چه به لحاظ اخلاقی و اجتماعی مرا ترغیب به اجرای این نمایش کرد، موضوع قضاوت کردن، تهمت زدن و برخورد‌های بی‌رحمانه‌ ما با یکدیگر بود.

از طرف دیگر، با توجه به زمان وقوع داستان در دوره‌ای خاص در آمریکا؛ سال ۱۹۶۴، ناحیه‌ برانکس در شهر نیویورک، اشارات مستقیم به مسئله‌ تبعیض نژادی نکته‌ دیگری بود که توجه مرا به خود جلب کرد. ضمن این که نظر به داغ بودن بحث حقوق زنان در دهه ۶۰ میلادی در آمریکا، این مسئله یکی دیگر از موضوعات مهم مطرح‌شده در نمایشنامه بود.

از سوی دیگر تقابل دو نوع نگاه مذهبی؛ یکی نگاهی متعصب و متصلب و دیگری نگاهی انسانی ازجمله مسائلی بود که مابه‌ازای آن در جامعه ما نیز قابل مشاهده است. باتوجه به مجموع این موضوعات احساس کردم تماشاگر این اثر، هم می‌تواند لحظاتی را برای اندیشیدن در مورد خود و هم لحظاتی را برای اندیشیدن در مورد جامعه‌اش بیابد. 

در کنار همه دلایلی که برای انتخاب «شک (یک تمثیل)» به آن‌ها اشاره کردم، معتقدم یک نمایشنامه باید از ظرفیت تکنیکی لازم برای اجرا هم برخوردار باشد. به‌گونه‌ای که نه بازیگر، نه کارگردان نتوانند از اجرای آن چشم بپوشند.

درواقع هم بازیگر و هم کارگردان باید بتوانند امکان پدید آوردن دنیای رویایی خود را در آن بیایند. امکانی که در نمایشنامه «شک (یک تمثیل)» به‌رغم آن‌که در نگاه اول گفت‌وگوی میان یک پدر و یک خواهر روحانی به‌نظر می‌رسد به وضوح وجود دارد. 

‌به امکانی که نمایشنامه برای ساخت جهان رویایی بازیگران و کارگردان پدید می‌آورد اشاره کردید، می‌خواهم بدانم در جهان رویایی شما به‌عنوان کارگردان کدام یک از مفاهیمی که به آن‌ها اشاره کردید پررنگ‌تر از دیگر مفاهیم بود؟ 

نمایش «شک (یک تمثیل)» در مورد موضوعاتی متفاوت است؛ از قضاوت کردن تا تهمت‌زدن و از تقابل دو گونه نگاه به دین تا تبعیض نژادی و... من نمی‌توانم بگویم کدام یک از این موضوعات برای من پررنگ‌تر از موضوعات دیگر بوده است و کدام را بیش از دیگری مسئله‌ خود می‌دانم.

چراکه هم‌چون هر انسان دیگری بارها و بارها با هر کدام از این مسائل مواجه شده و از آن‌ها زخم خورده‌ام. درنتیجه همه‌ آن‌ها، در سطوح گوناگون، موجب درگیری‌ام با متنِ جان پاتریک شنلی شد. همان‌طور که هرکدام از تماشاگران این اثر نیز ممکن است با بخشی از این مفاهیم همراهی کنند و یکی از این موضوعات تبدیل به مسئله‌شان شود.      

‌گمان می‌کنم باتوجه به شرایطی که در آن به‌سر می‌بریم، در میان مضامین مورد اشاره‌تان، نزدیک‌ترین و اولین مضمونی که تماشاگر با آن ارتباط برقرار می‌کند، تقابل دو نوع نگاه مذهبی؛ یکی متعصب و متصلب و دیگری انسانی، باشد. با چنین اظهارنظری موافقید؟ 

 امکان شکل‌گیری این تعصب و تصلب در هر فضایی وجود دارد؛ خواه فضای مذهبی و خواه فضای غیرمذهبی و حتی فضای روشنفکری. درواقع هرکدام از ما گاهی چنان متعصبانه رفتار می‌کنیم، چنان خودرای و حق‌به‌جانب، که دیگران را با این رفتار مذموم خود، به تعجب وامی‌داریم و آزارشان می‌دهیم. قرار گرفتن در معرض این نگاه متعصبانه به‌عنوان تجربه‌ای جمعی، زمینه‌ هم‌ذات‌پنداری تماشاگر را با آن‌چه روی صحنه می‌گذرد فراهم می‌آورد.

چرا که تماشاگر ما به شکل طبیعی یا در مواردی خودش تعصب و تصلب به خرج داده یا در معرض نگاه‌های متعصبانه قرار گرفته است. درنتیجه اگر بخواهد در مورد اثر بیندیشد بدون شک با چنین وضعیتی هم‌ذات‌پنداری خواهد کرد. 

‌با وجود تقابل موجود در نمایش «شک (یک تمثیل)» میان شخصیت‌های اصلی آن، درنهایت اما نه می‌توانیم پدرفلین را و نه خواهر آلویسیوس را شخصیت‌هایی کاملاً سفید یا کاملاً سیاه قلمداد کنیم. درواقع ما نه می‌توانیم قاطعانه بگوییم پدرفلین گناهکار نیست و نه می‌توانیم قاطعانه بگوییم خواهر آلویسیوس، گناهکار است. می‌خواهم تحلیل شما را به‌عنوان کارگردان از متن بدانم که درنهایت منجر به دیده شدن این عدم قطعیت در بازی بازیگران روی صحنه شد. 

این یکی از مهم‌ترین چالش‌های ما برای اجرای نمایش «شک (یک تمثیل)» بود. ما نمی‌خواستیم به هیچ‌وجه به هیچ سمتی متمایل شویم و به یکی، ارزشی بیش از دیگری دهیم. درواقع من نسبت به هر چهار شخصیت؛ پدرفلین، خواهر آلویسیوس، خواهر جیمز و خانم مولر دچار احساس شفقت و دلسوزی‌ام. این چهار شخصیت حتی اگه در لحظه دچار اشتباه یا خطا می‌شوند یا هم‌چون قربانی‌کنندگان رفتار می‌کنند درنهایت هرکدام، خود قربانی‌اند.

قصد ما پدید آوردن شکی در ذهن تماشاگر بود که موجب شود او بنا بر تصمیم شخصی خود، حق را به پدرفلین یا خواهر آلویسیوس بدهد یا هیچ‌کدام را محق نداند. کنترل تک‌تک لحظات توسط ما برای پدیدآوردن این شک بود. البته که پیش از ما، جان پاتریک شنلی به‌عنوان نویسنده بود که با محق ندانستن هیچ‌کدام از طرفین، بستر و زمینه این شک را فراهم آورده بود.

شکی، عین شک جاری در زندگی شخصی هرکدام‌ از ما که به واسطه محدودیت‌های‌مان ناگزیر از پذیرفتن آن هستیم. طوری که باید بپذیریم نگرانی در این مورد بی‌سبب است و ناچار از گذراندن برخی برهه‌های زندگی توامان با شکیم. شکی که در نمایش «شک (یک تمثیل)» مطرح می‌شود به دو گونه است؛ یکی شک به دیگری و دیگری شک به خود و دلایل‌مان که بر مبنای آن به دیگری شک کرده‌ایم. به عقیده‌ من این نوع شک، شکی متعالی است و گذر از آن را می‌توان هم‌چون تولدی دوباره قلمداد کرد. 

‌اجرای نمایش «شک (یک تمثیل)» را در زمانه‌ای که شاهد کوچک و کوچک‌تر شدن روز‌به‌روز زمان و انرژی صرف‌شده برای اجرای آثار نمایشی هستیم، می‌توان اجرایی در مفهوم حقیقی کلمه دانست. اجرایی که برای کارگردانی، هدایت بازیگر، طراحی صحنه، لباس، نور و... آن زمان و انرژی صرف شده است. می‌خواهم بدانم چه مدت زمان و چه میزان هزینه مادی و معنوی صرف شد تا شاهد آن‌چه اکنون روی صحنه رفته است باشیم؟ 

در پاسخ به سوال‌تان ابتدا باید اشاره کنم که تئاتر اصولی دارد که ما گاهی اوقات یا فراموشش می‌کنیم یا ناچار می‌شویم فراموشش کنیم. شما باید برای هرکدام از مواردی که برشمردید وقت و انرژی بگذارید مگر این که بنا به‌دلیلی موجه تصمیم به فروکاستن از هرکدام‌شان بگیرید. تئاتر برای من از زمانی که وارد دانشگاه شدم، مسئله و جزء جدایی‌ناپذیر زندگی‌ام شد.

طبیعی است که وقتی شما کارتان را از دانشگاه و با اساتیدی چون حمید سمندریان آغاز می‌کنید هیچ‌گاه از جدیت تئاتر برای‌تان کاسته نمی‌شود. درواقع هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنید که تئاتر ترکیب زیبایی در کنار اندیشه است و صرف توجه به محتوا یا صرف توجه به فرم؛ تمرکز بر یکی و بازماندن از دیگری، موجب ناتمام ماندن کارتان می‌شود. 

من اگرچه از تابستان سال گذشته با نمایشنامه «شک (یک تمثیل)» مواجه شدم اما تمرینات‌مان از اواسط دی‌ماه ۱۴۰۳ آغاز شد. ما حدود ۱۰ یا ۱۲ جلسه را به دورخوانی‌هایی همراه با اظهارنظر و تحلیل اختصاص دادیم و در طول این جلسات در مورد تک‌تک لحظات نمایش‌ و خط به خط دیالوگ‌های آن فکر کردیم. به عقیده من شما هرچه‌قدر زمان بیشتری را صرف جلسات دورخوانی کنید در طول جلسات تمرین نتایج بهتری خواهید گرفت.

ضمن این که رویا افشار، بهنام تشکر، ویدا جوان و ساناز نجفی چنان ازخودگذشته در جلسات تمرین حاضر می‌شدند که می‌توانم بگویم از تمام توان و انرژی‌‌شان مایه گذاشتند. همان‌طور که طراحان کار نیز این چنین بودند. درنتیجه این یکی از خوشبختی‌های من بود که با هنرمندانی کاربلد و هنوز عاشق تئاتر همکاری کردم. هنرمندانی که هرگاه صحبت از تئاتر می‌شود چشم‌هایش برق می‌زند و این برق برای من اطمینان‌بخش است و به نتیجه امیدوارم می‌کند.  

شما تازه‌ترین اثرتان را در شرایطی روی صحنه برده‌اید که نارضایتی از وضعیت تماشاگران تئاتر و کشش بخشی از آن‌ها به نمایش‌هایی با حضور بازیگران چهره یا آثار موزیکال یا نمایش‌های کمدی ذکر مشترک برخی از کارگردانان تئاتر است. می‌خواهم بدانم در چنین وضعیتی هنوز هم به تماشاگران تئاتر امیدوارید؟ 

من خوشبختانه همچنان به تماشاگران تئاتر امیدوارم. البته که هر بار اثری را روی صحنه می‌برم به‌واسطه شیوه‌ کارمان، شیوه‌ای که به‌رغم صرف تمام توان‌مان برای آن این روزها در اقلیت قرار داد، به این موضوع فکر می‌کنم. من، عکس آن‌چه شما اشاره کردید می‌خواهم بگویم یکی از عناصری که در فضای امروز تئاتر ما هم‌چنان کار خود را به درستی انجام می‌دهد، تماشاگر است.

درواقع ما باید قدر تماشاگران‌مان را بدانیم و هر اثر مبتذلی را به نام تئاتر روی صحنه نبریم. ما باید تماشاگر را هم‌چون مهمان خود عزیز بدانیم و همان‌طور که برای مهمانان‌مان بهترین‌ها را آماده می‌کنیم برای تماشاگران‌مان نیز بهترین‌ها را تدارک ببینیم. ارائه کار خوب برای پیشگیری از تغییر تدریجی سلیقه تماشاگر به سمت آثار غیرحرفه‌ای وظیفه ماست؛ این‌که چطور توقع تماشاگر را از تئاتر با ارائه آثاری حرفه‌ای بالا و بالاتر ببریم. وظیفه‌ای که اگر به درستی به آن عمل کنیم به‌تبع رقابتی برای هرچه بهتر و بهتر شدن میان آثار پدید می‌آید. رقابتی برای بهتر شدن و نه پرفروش‌تر شدن یا میلیاردی شدن که به عقیده من عباراتی کاملا اشتباه هستند. 

من ابدا منکر لزوم چرخش چرخ اقتصادی تئاتر نیستم اما این‌که هدف اصلی یک گروه فروش بیشتر و امیدش پیوستن به گروه نمایش‌های میلیاردی باشد غم‌انگیز است. هدفی که احساس می‌کنم فراموش کردن مسئولیت‌مان در قبال تماشاگر موجب شکل‌گیری آن شده است. این‌که من به‌عنوان یکی از اهالی تئاتر فراموش کرده‌ام وظیفه‌ام ارائه محصولی هنری شایسته تماشاگر است و این‌که از یاد برده‌ام که در قبال تک‌تک تماشاگرانم مسئولم. تماشاگرانی که زمان و انرژی و هزینه صرف می‌کنند تا به سالن نمایش من بیایند. ضمن این‌که باید اشاره کنم من احساس شرمساری می‌کنم اگر کسی بابت گرانی بلیت نمی‌تواند به تماشای اثرم بنشیند.

‌در شرایطی که شاهد کاهش روزانه حمایت‌های دولتی از تئاتر و آب رفتن هر روزه‌ کمک‌هزینه‌‌های پرداختی از سمت انجمن هنرهای نمایشی به‌عنوان زیرمجموعه‌ اداره‌کل هنرهای نمایشی هستیم، شما چطور به راه خود ادامه می‌دهید؟ ضمن این که به نظر می‌رسد در دهه اخیر رشد و توسعه تئاتر خصوصی هم بهانه مناسبی برای کاهش این حمایت شده است.  

گروه تئاتر بیستون سابقه بهره‌مند شدن از کمک‌هزینه‌های مورد اشاره‌تان را در کارنامه دارد، اگرچه در حدی حداقلی. قائل‌شدن تبعیض میان گروه‌های نمایشی و اجراهای گوناگون، بی‌آن‌که اطلاع دقیقی از مکانیسم آن وجود داشته باشد، امری همیشگی بوده است. با وجود این تبعیض اما، در کارهای اخیرمان از همان حمایت حداقلی نیز محروم بوده‌ایم. آرزو و امیدواری من پی بردن متولیان دولتی فرهنگ‌وهنر به این نکته است که خرج کردن برای فرهنگ‌وهنر نه به‌معنای هزینه کردن که به‌معنای سرمایه‌گذاری است. بسیاری از مشکلات کنونی ما در فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی، ورزشی و... ریشه در مشکلات فرهنگی ما دارد. پس ای‌کاش متوجه شویم تا جایی که ممکن است باید از گروه‌های جوان، دانشجو، میانه و پیشکسوت حمایت کنیم. 

ضمن این‌که فراموش نکنید رشد و توسعه تئاتر خصوصی ابدا نه اتفاقی ناخوشایند که اتفاقی خوشایند است اما در کنار تمام مزایایش متاسفانه موجب شکل‌گیری جریانی ضدفرهنگی شده است. جریانی که گروه‌های نمایشی قرار گرفته در مسیر آن، تنها می‌خواهند به هر صورتی که ممکن است، بفروشند. چراکه ناچار از بازپرداخت اجاره‌بهای سالن‌های نمایشی هستند.

دیگر آسیب ناشی از این جریان، فراهم شدن زمینه کارگردانی برای همگان است. ما درحالی‌که نمی‌توانیم منکر لزوم روند زاینده‌ی حضور جوانان به‌جای نسل میانه و پیشکسوتان شویم، نمی‌توانیم لزوم کسب تجربه از طریق طی پله‌به‌پله‌ مسیر را انکار کنیم. درحالی‌که مشاهده می‌کنیم اکنون صرف برخورداری از سرمایه می‌تواند زمینه تبدیل شدن هر آن کسی را که مایل باشد به کارگردان تئاتر فراهم کند. این همه موجب شده است در تئاتر ما سرمایه‌محوری جای اندیشه‌محوری را بگیرد.  

‌به‌عنوان سوال پایانی، می‌خواهم، نقل به مضمون، به پررنگ‌ترین بخشی که از نمایش «شک (یک تمثیل)» در خاطرتان مانده است اشاره کنید. برای من به‌عنوان تماشاگر و شاید برای برخی دیگر از تماشاگران، چنان‌چه در کامنت‌های صفحه فروش بلیت‌ اثرتان، دیده می‌شود پررنگ‌ترین بخش تمثیلی است که پدرفلین در مورد غیبت‌کردن و بردن آبروی دیگری مطرح می‌کند. این‌که بدگویی از دیگری در غیابش و بر باد دادن آبرویش، هم چون پرواز پرهایی سوار بر باد است، پرهایی که ممکن نیست بتوان بار دیگر گردهم‌آوردن‌شان، چراکه نمی‌دانیم باد آن‌ها را تا کجاها برده است. 

در کنار اهمیت غیرقابل انکار این تمثیل و بسیاری دیگر از دیالوگ‌های پدرفلین، پررنگ‌ترین بخش برای من جایی است که او به تعالیم مسیح اشاره می‌کند. آن‌جا که می‌گوید، ما فراموش کرده‌ایم که برای عشق ورزیدن و مهربانی کردن به این دنیا آمده‌ایم نه برای تهمت‌زدن، قضاوت‌کردن و رنجاندن یکدیگر. این پررنگ‌ترین موضوع برای من است که احساس می‌کنم باید مدام به یکدیگر یادآوری‌اش کنیم.

درواقع درحالی‌که همه‌مان گرفتار غربت و تنهایی زندگی هستیم، باید مواظب باشیم که یکدیگر را نرنجانیم و آزار ندهیم. پدرفلین در جایی دیگر اشاره می‌کند که اگر شک کرده‌اید و سرگردانید، بدانید که در این سرگردانی تنها نیستید. درواقع ما می‌خواستیم به تماشاگرمان بگوییم اگر دردی داری، اگر دچار شکی و اگر سردرگمی، تنها نیستی و بسیاری دیگر در این دنیا، هم‌چون تو، این درد را بر دوش می‌کشند. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار