نه به آدمکشی
داستان سرباز روسی که برای اجتناب از جنگیدن تلاش کرد

داستان سرباز روسی که برای اجتناب از جنگیدن تلاش کرد
«کریل بِرِسین» یادداشتی را از جیب کتاش بیرون میآورد. خط به خط متنی را که نوشته شده، مرور میکند و لبهایش بیصدا کلماتی را که با خودکار آبی نگاشته شده، ادا میکند. یادداشت اینگونه شروع میشود: «دادگاه محترم! من فرار نمیکنم و آماده خدمت به کشورم هستم. اما من نمیتوانم به دیگران شلیک کنم.» دستان برسین که کاغذ را گرفته، میلرزد. نفس کوتاهی را بیرون میدهد. سپس تکهکاغذ را تا میکند و دوباره در جیب کتشاش میگذارد.
این اتفاق در اوایل همین هفته در سنپترزبورگ رخ داد. در واقع برسین 27ساله باید الان همراه با واحد خود، بیش از هزار کیلومتر آنطرفتر در جنوب غربی اوکراین میجنگید. در عوض، این مرد لاغراندام که کتوشلوار مشکی پوشیده در راهروی دادگاه، بالا و پایین میرود و بهطور مکرر یادداشت را از جیبش بیرون میآورد و بیانیهاش را مرور میکند.
برسین امیدوار است که قضات را متقاعد کند او را مجبور به جنگیدن در این جنگ نکنند. این جنگی است که برسین آن را درک نمیکند، نمیخواهد بهخاطر آن، درسی را که مادربزرگ متدیناش به او آموخته، زیر پا بگذارد: «نباید آدم بکشی!».
برسین به این فکر میکند که سربازان وظیفهای که جسارت به خرج میدهند و از رفتن به جنگ خودداری میکنند، چه بر سرشان میآید. اصلا میشود در مقابل رژیم ولادیمیر پوتین ایستاد؟ رژیمی که بهدنبال وادار کردن مردانی مانند او به جنگیدن در اوکراین است؟ یا این مقاومت، سراسر بیهوده است؟
برسین در اواخر سپتامبر به خدمت سربازی درآمد و فقط چند روز بعد به اردوگاهی نهچندان دور از مرز اوکراین فرستاده شد. او میگوید وقتی از رفتن به جبهه امتناع کرد، فرماندهاش او را تهدید کرده و گفته است: «آنقدر تو را میزنم که بیهوش شوی و سپس داخل نفربر میاندازمت.» برسین میگوید که از ترس جانش به سنپترزبورگ گریخته است.
برسین یکی از حدود 300 هزار مردی است که فقط در عرض چند هفته به دستور ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه به جنگ اوکراین فراخوانده شدند. دهها هزار نفر از نیروهای ذخیره در حال حاضر در جبهه میجنگند و تعداد بسیار کمی از آنها آموزش مقدماتیِ یکماههای را که وعده داده شده بود، میگذرانند.
کمبود تجهیزات ابتدایی
ضرورت نشان میدهد که ارتش روسیه با چه سرعتی باید صفوف خود را در جبهه پر میکرد. براساس برآوردهای غربی، تعداد نیروهای روسی که در نبرد کشته یا مجروح شدهاند به دهها هزار نفر میرسد؛ و در حال افزایش است. بسیاری از نیروهای ذخیره که به جنگ فراخوانده شدهاند، تجربه کم و تجهیزات ضعیفی در میدان جنگ دارند. از طرفی کمبود چکمه، رادیو و کیسهخواب وجود دارد و از طرف دیگر برخی از تفنگهای جنگی مربوط به دوران شوروی است. بهگفته رسانههای مستقل در روسیه، صدها تن از نیروهای ذخیره تاکنون کشته شدهاند.
همرزمان برسین، پیش از اعزام به جبهه فقط دو بار تمرین تیراندازی کرده بودند. سربازان ذخیره اجباری گزارش دادهاند که بهعنوان یک گروه پیشروی یا برای حفر خندق، تقریبا بدون سلاح و پیش از سایر واحدها به خط مقدم اعزام میشوند. زمانی که این سربازان از ادامه جنگ خودداری کردند، فرماندهانشان، آنها را هفتهها در زیرزمینهایی در مناطق دونتسک و لوهانسک حبس کردند.
پوتین پس از شکستهایی مانند عقبنشینی از خرسون در جنوب اوکراین، بهشدت به سربازان وظیفه نیاز دارد. نیروهای روس باید صدها کیلومتر خط مقدم را تقویت کنند و زمان بخرند. در بهار پیشرو، به محض اینکه نیروهای روسی با کمک سربازان وظیفه مستقر شوند، پوتین احتمالا دوباره در موقعیتی قرار خواهد گرفت که حملات گستردهای را علیه دشمنان اوکراینی خود انجام دهد.
پیشبینی سال آینده ناخوشایند است. براساس گزارشی که اخیرا در پورتال تحقیقاتی روسی IStories به نقل از دو منبع نزدیک به ستاد کل ارتش روسیه و آژانس اطلاعات داخلی FSB منتشر شده، به نظر میرسد پوتین وارد درگیری طولانیمدت شده و او هنوز از هدف تصرف کییف دست نکشیده است. براساس این گزارش، پوتین آماده است تا چندین سال بدون توجه به تلفات فزاینده به مبارزه ادامه دهد. پیشبینی میشود تا تابستان آینده، تعداد تلفات فقط در میان سربازان وظیفه به 100 هزار نفر برسد.
پوتین در 9ماه که از تهاجم به اوکراین میگذرد، حتی یکبار هم با سربازاناش دیدار نکرده است. بهروزرسانی وضعیت آنها، پیشرفتهایشان، گزارشهای روزانه میدان جنگ؛ پوتین همه اینها را به رهبران و سخنگویان نظامی خود واگذار کرده است. او ترجیح میدهد خود را وقف روایت گستردهتر حملهاش کند؛ مانند حمله به غرب که به گفته او، غربیها از اوکراینیها بهعنوان «خوراک توپهای جنگی» استفاده میکنند.
او در گردهمایی با مادران وفادار به کرملین که گفته میشود پسرانشان در اوکراین کشته شدهاند یا همچنان در آنجا میجنگند، تعهد سربازان را ستود. پوتین گفت که آنها بهجای اینکه جان خود را بر اثر اعتیاد به الکل یا در تصادفات رانندگی از دست بدهند، مانند یک قهرمان برای میهن خود میمیرند.
کیریل برسین، اهل سنپترزبورگ، علاقهای به مرگی چنین قهرمانانه ندارد. او جرات کرده کاری را انجام دهد که کمتر کسی قبل از او انجام داده است: برسین علاوه بر اینکه بهتازگی در دادگاه از بسیج شدن خود شکایت کرده، شکایتی را هم در بازوی تحقیقاتی ارتش علیه فرمانده خود تنظیم کرده است.
برخی او را به «خائن» بودن متهم کردهاند. برسین با خونسردی میگوید مشکلی با این موضوع ندارد و اضافه میکند که او همیشه مدیون کشورش بوده است. او میگوید، زمانی که بسیج نیروها در 21سپتامبر آغاز شد، برخلاف صدها هزار نفری که بهدنبال ترک کشور بودند، سعی نکرد پنهان شود.
برسین در جلسهای در دفتر وکیلش، نیکیفور ایوانف در قلب سنپترزبورگ، کمی پیش از جلسه استماع خود میگوید او هم مانند بسیاری از روسهای دیگر، سالها اصلا درگیر سیاست نمیشد. او میگوید که در تلویزیون از سیاست حرف زده میشد، اما برسین گوش دادن به تلویزیون و دیدن آن را متوقف کرده بود.
ایوانف 30ساله، وکیل برسین، یکی از مخالفان جنگ در اوکراین است. موکلان او شامل اعضای مخالف در شورای شهر سنپترزبورگ هستند که خواهان برکناری پوتین از ریاستجمهوریاند. او میگوید که برسین حق دارد درخواست کند او را برای انجام دادن خدمت دیگری منتقل کنند؛ حقی که به اعتقاد ایوانف از سوی قانون اساسی روسیه تضمین شده است. هرچند مدتی است که قانون اساسی مبنای تصمیمگیریهای سیاسی نبوده اما برسین همچنان به این جایگزین شدن اعتقاد دارد.
بزرگ شدن زیر سایه مادربزرگ
این جوان 27ساله، چشمان قهوهایرنگِ خسته خود را با یک دست میمالد. او میگوید هر شب فقط چند ساعت میتواند بخوابد و مدام سیگار میکشد. چیز دیگری ندارد که خودش را با آن مشغول کند. او فقط در پادگاناش در سنپترزبورگ نشسته و منتظر جلسه استیناف خود است. دادگاه پیشتر یکبار، زمانی که او هنوز در اردوگاه ارتش در مرز اوکراین بود، شکایتاش را رد کرده است. حالا برسین میخواهد اینبار خودش با داوران حرف بزند.
او هنوز امیدوار است که همهچیز به نفعاش تغییر کند. با این حال، دادگاههای روسیه مدت زیادی است که مستقل نیستند و از سوی دیگر اگر برسین، بهعنوان یک سرباز، حق انجام خدمتی جایگزین را داشته باشد، احتمالا تعدادی دیگر از نیروهای ذخیره هم علاقهمند به انجام دادن این کار میشوند.
برسین، سوالات مربوط به زندگیاش را بهطور خلاصه و با صدایی کمجان پاسخ میدهد. او میگوید که زندگیاش نسبتا معمولی و آرام بوده است. تا پیش از دستور بسیج نیروها از سوی پوتین، برسین در کارخانه تولید در، سفارشها را میگرفت. او به باشگاه فیتنس میرفت و گهگاهی شعر میسرود. رئیسش او را بهعنوان کارمندی مسئولیتپذیر توصیف میکند که بیشترِ اوقات فراغتاش را صرف مراقبت از مادربزرگش میکند؛ مادربزرگی که در آپارتمانی دواتاقه در سنپترزبورگ با او زندگی میکند.
برسین میگوید که مادربزرگش مهمترین آدمِ زندگی اوست. مادربزرگ برسین، پس از مرگ پدر و مادر او در سنین جوانی، او را خودش بزرگ کرد. مادربزرگ، برسین را به کلاسهای دینی فرستاد و در آنجا «ده فرمان» را آموخت.
رفتن به مرز اوکراین
برسین میگوید: «باید راههای دیگری برای وطنپرستان وجود داشته باشد.» او هشت سال پیش به دلیل احساس وظیفه، خدمت سربازی را به پایان رساند و بهعنوان راننده مستقر شد و فقط یک بار به جلسه آموزشی استفاده از اسلحه گرم فرستاده شد. او میگوید: «در آن زمان فهمیدم که نمیتوانم این کار را انجام دهم.» برسین میگوید که در آن زمان هرگز تصور نمیکرد که روزی ممکن است واقعا به جنگ اعزام شود.
صبح 24 سپتامبر، برسین پیشنویس اوراق خود را در پشت درِ آپارتمانش پیدا کرد. او با مدارکش به سراغ مقامات نظامی رفت و مطمئن بود که میتواند به روشی که برایش مناسب است، ترتیب کارها را بدهد. اما برای هیچکس، عذاب وجدان او اهمیتی نداشت. ماموران پلیس، در را پشت سر او بستند و پاسپورت او هم ضبط شد.
دیری نپایید که او در یک اتوبوس ارتش در شهر کامنکا، در شمال غربی سنتپترزبورگ نشسته بود و سربازی از تیپ 138 بهشمار میآمد. چهار روز بعد، او و 200 مرد دیگر به منطقه بلگورود در مرز اوکراین منتقل شدند.
مارینا زیگانووا، یکی از دوستان برسین در آن روز بهسختی توانست لباس گرم و کیسه خواب برای برسین تهیه کند. مارینا همچنین وکیلی را هم برای دفاع از او پیدا کرد. عملیاتهای نظامی میتواند حساس باشد و بنابراین بهراحتی میتوان یکی را به بیاعتبار کردن ارتش متهم کرد. مارینا 43ساله، برسین را متقاعد کرد که از حق خود دفاع کند. بالکن آپارتمان مارینا پر از گونیهایی از کلاههای ایمنی سبز زیتونی است. شوهر مارینا از خانوادهای نظامی است و با تجهیزات نظامی، از تیپهای تانک در لوهانسک پشتیبانی میکند.
مارینا میگوید که از سیاست دوری میکند و نیز اینکه به خاطر تمام گزارشهای مختلف در مورد «عملیات ویژه»، قادر به ارزیابی واقعی نیست. با این حال، چگونه ممکن است که او از یک سو از سربازان پشتیبانی میکند، اما از سوی دیگر تلاش میکند به دوستش کمک کند که به جبهه اعزام نشود؟
مارینا میگوید که دغدغه اصلیاش کمک به دیگران است. وقتی صحبت از دوستش میشود، او میگوید، بحث، بحثِ انصاف است. او میگوید: «کریل برسین حتی نمیتواند یک حیوان را بکشد. او آدم مناسبی برای جنگ نیست. خیلی زود کشته میشود. چه کسی از این اتفاق سود میبرد؟ بیشک کشور ما سودی نمیبرد.» مارینا میگوید سربازانی باید به اوکراین اعزام شوند که آموزش و تجربه مناسب دارند.
توهین و تهدید مداوم
در اردوگاه مرزی اوکراین، برسین مجبور شد جلوتر از دیگران برود و به آنها بگوید که نمیخواهد بجنگد. او به فرمانده خود درخواست داد تا خدمت جایگزینی را برای او در نظر بگیرند، اما درخواستش رد شد. در عوض، فرمانده، برسین را بهعنوان فردی «بهدردنخور» سرزنش و او را متهم کرد که «عامل اوکراین» است.
برسین میگوید که فرمانده حتی مشت بستهاش را هم جلوی صورت او گرفته و تهدید به ضربه زدن کرده است. او میگوید: «فرمانده بر سر من فریاد زد و گفت: چرا پسرهای معمولی باید بمیرند درحالیکه تو احمق کثیف اجازه زندگی داشته باشی؟ درستت میکنیم.»
برسین در دفتر وکیل خود میگوید که سربازان وظیفه در اردوگاه ارتش، هیچ شور و شوقی برای جنگ نداشتند. او همینطور که حرف میزند، دائم دستش را روی شلوار جینش میمالد و میگوید که سربازان ذخیره تمام تلاش خود را برای نظم بخشیدن به امور خود انجام دادند: «بیشتر، بحثِ پول بود؛ حضور آنها بهخاطر وام مسکنی بود که وقتی به خانه بازمیگشتند قرار بود به آنها پرداخت شود یا پولی که ارتش به سربازان میپرداخت.»
فرار با تاکسی
وقتی دادگاه در مرحله اول درخواست او را رد کرد، برسین به فکر خودکشی افتاد. او با بیمیلی میگوید که مدتهاست از افسردگی رنج میبرد. برسین میگوید که خود، شاهد بوده که سرباز دیگری که بهخاطر شرایط چشمانش نباید به خدمت میرفت، به جبهه اعزام شد. او میگوید که هیچیک از سربازان اردوگاهش قبل از اعزام تحت معاینه پزشکی قرار نگرفتند. برسین هم معاینه نشده بود.
برسین میگوید که فشارها بر او بیشتر و بیشتر شد. تقریبا همه سربازان پیشتر به جبهه اعزام شده بودند، اما فرمانده و افسران، مدام او را مورد آزار و اذیت قرار میدادند. برسین میگوید که فرمانده او بیشترِ اوقات بوی الکل میداد. در نهایت برسین تصمیم گرفت قبل از اینکه برخلاف میلش، او را به جبهه ببرند، واحد خود را ترک کند.
او پس از آنکه کمی تحقیق کرد، متوجه شد اگر بتواند ظرف دو روز به سنپترزبورگ برگردد و به مقامات نظامی آنجا گزارش دهد، جزو فراریان در نظر گرفته نمیشود. برسین با این بهانه که میخواهد برود و چیزی بخرد، کمپ را ترک کرد و راننده تاکسیای را پیدا کرد که حاضر بود او را در ازای 35هزار روبل، معادل 560یورو، به سنپترزبورگ برساند. این پول، تقریبا بهاندازه تمام پسانداز برسین بود.
او زمانی که به سنپترزبورگ بازگشت، در حضور وکیلش از فرمانده پرخاشگر خود شکایت کرد. ایوانف متوجه شد که سربازان دیگر هم از این ستوان شکایت داشتند.
روز سهشنبه بود که برسین سرانجام این فرصت را پیدا کرد تا در دادگاهی در سنپترزبورگ صحبت کند. او خیلی مطمئن و محکم در اتاق 65، کنار وکیلش نشسته است و انگشتان شستش همینطور تکان میخورد؛ اظهاراتش در کنارش است. دو صندلی آنطرفتر، نماینده مقامات نظامی هم در حال ور رفتن با پیامهای داخل موبایلاش است.
برسین نگرانیهای خود را با خواندن هر یک از سطرهای برگهای که در دست دارد، در دادگاه ابراز میکند. اما او این کار را فقط زمانی انجام میدهد که قاضی دستور خارج شدن ناظران را میدهد. چراکه نماینده مقامات نظامی ادعا میکنند که این جلسه دادگاه با اسرار دولتی سروکار دارد.
دادگاه فقط پس از یک ساعت، حکم خود را صادر کرد. قاضی، دادخواست برسین را رد کرد و دستور داد که او باید در ارتش بماند. بعدها هم معلوم شد که یگاناش، او را به اشتباه بهعنوان یک فراری در نظر گرفته است، زیرا سازمانهای نظامی نمیدانند که سازمان دیگر چه میکند.
برسین در راه خروج از دادگاه سنپترزبورگ، در تنفس آرام، مشکل دارد: «من نمیخواهم به اردوگاه برگردم. فرمانده میخواهد مرا بکشد.» او میگوید که هیچ کار اشتباهی انجام نداده و هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته است، اما همچنان خود را در برابر یک انتخاب غیرممکن میبیند: زندان یا مرگ.
مارینا زیگانووا، دوست برسین سعی میکند به او روحیه بدهد: «باید بجنگی! تسلیم نشو!» برسین سرش را تکان میدهد: «من فقط یک تکه گوشتام که آنها میتوانند هرکاری که دلشان میخواهد با آن بکنند.»
بعدازظهر، پس از تصمیم دادگاه، پلیس نظامی، برسین را در اتوبوسی با شیشههایی تاریک سوار میکند. او در آخرین تلاشاش سعی کرده بود تا با واحدی که زمانی خدمت سربازی خود را در آنجا گذرانده بود، تماس بگیرد و از آنها بپرسد که آیا میتوانند به او کمک کنند تا به یک بخش دیگر منتقل شود یا نه. اما اتوبوس، برسین را به پادگان در کامِنکا میبرد؛ جایی که از آنجا به اوکراین اعزام خواهد شد.