در رد و تمنای تعامل با جهان
لوئیس هاین، از پیشگامان عکاسی مستند اجتماعی جملهای دارد که میگوید: «اگر میشد قضیهای را با کلمات حکایت کنم، نیازی به حمل دوربین نداشتم.»

پیمان طالبی
روزنامهنگار
لوئیس هاین، از پیشگامان عکاسی مستند اجتماعی جملهای دارد که میگوید: «اگر میشد قضیهای را با کلمات حکایت کنم، نیازی به حمل دوربین نداشتم.» احتمالا تمام آنچه میتواند نقش دوربین و عکاسی را در دنیای رسانههای امروز بیان کند، در همین جمله به ظاهر ساده عکاس سرشناس آمریکایی نهفته است.
در جریان رقابتهای جام جهانی فوتبال در قطر، مثل بسیاری از رویدادهای مهم ورزشی در جهان، بسیاری از رسانههای شاخص بینالمللی علاوه بر ارسال خبرنگاران و روزنامهنگاران به کشور قطر، عکاسانی را نیز روانه کردند تا تصویری صریح، ملموس و بیواسطه از این رقابتها را در رسانههای خود منعکس نمایند. از آنجا که به قول «جان برجر» کاری که دوربین انجام میدهد، چشم فینفسه هیچگاه قادر به انجام آن نیست و آن «ثابت نگه داشتن جلوه و نمود یک اتفاق» است، دوربینها به قطر رفتند تا چیزی فراتر از آنچه چشمهای مردم سراسر دنیا آن را ثبت میکنند به تصویر بکشند. از این منظر عکسهای رقابتی اینچنین بزرگ و تاثیرگذار، ابزاری برای بازنمایی بسیاری از مفاهیم و اندیشهها هستند.
از نخستین روزهای انعکاس خبری واقعه بزرگ در حال وقوع در قطر، با یک جستوجوی ساده در خبرگزاریهای داخلی، صدها عکس از زوایای مختلف قابل رویت و دسترسی کاربران ایرانی بود. عکسهایی از افتتاحیه جام جهانی با آن حواشی و اتفاقاتی که در یادداشتی در همین ستون ذکرش رفت، عکسهایی از رقابتهای جذاب و پربیننده تیمهای فوتبال و عکسهایی از آنچه در حاشیه مسابقات در خیابانها یا روی سکوهای استادیومها در جریان بود. با بررسی عکسهای عکاسان ایرانی از قطر، نکتهای که توجه نگارنده را بسیار به خود جلب کرد، مسئله مهمی بود که بیرون از زمین فوتبال، چند دهه است جامعه ایرانی را درگیر خود کرده است. از آغاز دوران فعالیت این دولت گرفته تا هشت سال دولت قبلی و همینطور اگر بخواهیم عقبتر برویم، شاید از زمان «گفتوگوی تمدنها» در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی، تعامل با جهان و بهمعنای ریزبینانهتر؛ تعامل با «غرب» از مهمترین مسائل جامعه ایرانی بوده است. پای این مسئله را حتی میتوان به دههها پیش از دوره اصلاحات نیز کشاند و حتی ریشه آن را به دوران سیدحسن تقیزاده و گزاره مشهور «سراپا غربی شدن ایرانیان» نیز برگرداند؛ گزارهای که بعدها
خود تقیزاده در نطقی در اواخر عمر آن را تقریبا رد کرد.
مسئله تمایل یا عدم تمایل ارتباط ایران با جامعه جهانی، در جامجهانی و بهطور مشخص در عکسهای عکاسان ایرانی از جامجهانی، بهطرز شگفتآوری نمود بارز داشت. با یک گشت و گذار محدود در برخی از خبرگزاریهای داخلی، بعد از تماشای چند ده عکس، به آسانی میشد فهمید که عکاس ایرانی از تماشا و شکار تصویری که در آن نمادی از ایرانیت در میان نمادهای دیگر کشورها حضور دارد، خوشحال و حتی ذوقزده است. کافی است فقط گزارش تصویری مراسم افتتاحیه جام جهانی 2022 قطر را در چند خبرگزاری شناختهشده داخلی از نظر بگذرانیم و تعداد عکسهایی را که در آنها نشانی از پرچم ایران، پیراهن تیم ملی، تماشاگر یا هر نماد ایرانی دیگر وجود دارد، بشماریم. این تمنا برای کشف و پیدا کردن «خود» که نمود بیرونی آن، پرچم یا هر المان ملی دیگر است، آن هم در بین 32 کشور جهان، از کجا میآید؟
جالبتر آنکه عکسها و عکاسان گاه پا را از این نیز فراتر میگذارند. بدیهی است که در گزارش تصویری دیدار تیمهای فوتبال ایران و ولز، عکسهای ثبتشده بیشترین نام و نشان از «ایران» را داشته باشند، اما چرا یک عکاس باید در ثبت گزارش تصویری فنفست دیدار آرژانتین و مکزیک، آنقدر در میان هواداران دو تیم بچرخد، تا بتواند عکسی از یک هوادار با پیراهن تیم ملی فوتبال ایران را در میان آنها پیدا کند؟ آیا این تمنای عجیب برای پیدا کردن و بازنمایی خود در میان مردم کشورهای جهان، از یک سرخوردگی داخلی و نادیدهانگاشته شدن خارجی نشأت نمیگیرد؟
شکی نیست که رقابتهای جهانی یک ورزش، رویداد مهمی است و نفس حضور یک تیم در آن، حائز اهمیت و ارزش است، اما آیا واقعا عکاسان خبری کشوری چون غنا و سنگال نیز، در ایام جام جهانی تمام همت خود را صرف این کردند که نشان دهند ما نیز در بین این 32 کشور «حضور» داریم؟ این «حضور» صرف آنجا در تریبونهای رسانهای داخلی بیشتر مورد تاکید قرار گرفت که تیم ما با کارنامهای بدتر از دوره قبل در دور گروهی از جام جهانی حذف شد تا باز هم مجریان صداوسیما کهنه قباله «چیزی از ارزشهای ما کم نشد» را رو کنند! به تمام این موارد بایست این را اضافه کرد که وقتی این تمنای زایدالوصف حضور در جامعه جهانی را در کنار صحبتهای سیاسیون و دولتمردان ایرانی مبنی بر استقلال حداکثری و بینیازی از تعامل با جهان میگذاریم، متوجه میشویم که وضعیت کاملا پارادوکسیکال است. ما در آن واحد که نمیخواهیم با جامعه جهانی ارتباط و تعاملی داشته باشیم، از حضور در میان مردم جهان ذوقزده میشویم. درست مثل گفتاری که سانتاگ در کتاب «درباره عکاسی» براساس تفکر افلاطونی خلق میکند: عکس حقیقی است، چون شبیه یک چیز واقعی است و تقلبی است چون چیزی بیش از یک شباهت صرف نیست!