| کد مطلب: ۲۰۹۸۰

پرسه‌زنی و تجربه متروی تهران

پرسه‌زنی و تجربه متروی تهران

احمد زیدآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: 

از زنده‌یاد میگل اونامونو دو چیز به من ارث رسیده است! یکی همان نگاه تراژیکش به زندگی آدمیزاد و دیگری علاقه به پرسه‌زنی در نقاط دنج شهر.

معمولا آدم‌ها از پدر و مادرشان چیزی را به ارث می‌برند اما چون پدر و مادر من هیچکدام نه نگاهی تراژیک به زندگی داشتند و نه اهل پرسه‌زدنی در شهر بودند، بنابراین جز اونامونو کس دیگری به یادم نیامد تا این عادات را به ارث بردن از او نسبت دهم!

دانشجو که بودم به خصوص در فصل پاییز، کوچه‌باغ‌های شمرون و نیاورون و کاشونک و دارآباد و گلابدره، میعادگاه هفتگی‌ام بود. با تأنی از سربالایی‌ها بالا می‌رفتم و در افکارم غرق می‌شدم. امروزه دیگر آن فرصت و موقعیت و حلاوت نه فقط کم پیش می‌آید که کلا از بین رفته است. حالا اینکه آدمی در آستانه ورود به 60 سالگی حسرت پرسه‌زنی در جوانی خود را بخورد، نوعی پیشرفت است یا عقب ماندن، خدا می‌داند.

باری چهارشنبه هفته قبل فرصتی برای پرسه‌زنی پیش آمد. ابتدا به پل رومی رفتم و از آنجا برای شرکت در مجلس ترحیم مرحوم زنده‌یاد شیخ محمد باصری واعظِ‌گنابادی، راهی مسجد نور در میدان فاطمی شدم.

شهرت مرحوم باصری را محدود به گناباد و خراسان می‌پنداشتم اما در مجلس ترحیمش از سردار رادان گرفته تا اسماعیل خطیب و ده‌ها صاحب منصب و آدم نامدار حضور یافته بودند که سبب تعجبم شد. بعد از مراسم جمعی از روحانیون حاضر در مجلس به سمتم آمدند. همگی دنبال کننده کانالم بودند و نوشته‌هایم را تحسین می‌کردند. این بیشتر سبب تعجبم شد و حتی احساس کردم که شاید نوعی رنسانس زیرپوستی در جریان باشد!

از مسجد نور تا میدان ولیعصر را به این امید گز کردم که در آنجا سوار خطی‌های میدان پونک شوم. ایستگاه خلوت و خالی بود و اثری از تاکسی یا ون هم دیده نمی‌شد. باید منتظر می‌ماندم و ماندم، اما نه از مسافر و نه از تاکسی خبری نشد. در آن میان یکی پیدا شد و گفت که چرا با مترو نمی‌روم؟

از خود پرسیدم، چرا با مترو نمی‌روم؟ بعد یادم آمد که از هنگامی که مترو در تهران به راه افتاده است من فقط یک بار همان اوایلش، از آریاشهر تا کرج رفته و برگشته‌ام و بعد از آن پایم را به متر نگذاشته‌ام. بعد با خود گفتم لابد دلیلش این است که مترو هنوز به سمت میدان پونک کشیده نشده است. شاید هم بحث شلوغی بیش از اندازه مترو که از افرا شنیده‌ام، در این تصمیم بی‌اثر نبوده است.

به هر حال، زمان را برای تجربه سفر با مترو مناسب دیدم و بی‌درنگ وارد ایستگاه شدم و از پله برقی پایین رفتم. می‌پنداشتم تهیه بلیت دنگ و فنگی داشته باشد، اما نداشت. به راحتی با استفاده از دستگاه نصب شده روی دیوار آن را تهیه کردم. به قیمتش که نگاه کردم به نظرم 40 هزار تومان آمد اما وقتی دقت کردم 4 هزار تومان بود. از روی نقشه دیوار پی بردم که خط شش مترو از شاه عبدالعظیم می‌آید و تا کوهسار در شمال غربی تهران ادامه می‌یابد. ایستگاه اشرفی‌اصفهانی ابتدای خیابان پیامبر به میدان پونک نزدیک‌تر از دیگر ایستگاه‌ها بود. تابلوی‌های راهنمایی خط شش را دنبال کردم و مرحله به مرحله آنقدر از پله برقی پایین رفتم که انگار به قعر زمین نزدیک شده‌ام. با خود اندیشیدم که اگر ایستگاه ولیعصر تا این اندازه به سمت پایین پله می‌خورد پس ایستگاه تجریش چه خبر است؟ چیزی که بیش از این موجب تعجبم شد، رفتار آدم‌ها در مترو بود. گویی همه خود را به سکوت محض محکوم کرده بودند. این سکوت به قدری سنگین بود که حتی پرسش از افراد هم به نظر کاری ناصواب می‌آمد. اما من نیاز به کمی راهنمایی داشتم و بنابراین از جوانی که کنارم در ایستگاه نشسته بود و کتاب مرشد و مارگریتا را می‌خواند با کلی عذرخواهی نام تک تک ایستگاه‌های مشرف به کوهسار و چیزهای دیگر را پرسیدم. با احترام و ادب جواب داد و سپس مشغول مطالعه کتابش شد. سکوت سنگین دوباره بر ایستگاه مترو خیمه زد....بقیه‌اش برای هفته بعد!

 

دیدگاه

ویژه جامعه