روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
چرا نام وریا در خندوانه به وحید تبدیل شد؟
«کلاه کلمنتیس» را اول بار میلان کوندرا به عنوان بازتاب ایده مرکزی حزب کمونیست چکسلواکی در رمان درخشان «خنده و فراموشی» نشانمان داد. ماجرا در یکی از روزهای سرد فوریه 1948 رخ میدهد، جایی که کلمنت گوتوالد در جمع «رفقا» مشغول سخنرانی است و کلمنتیس به دلیل سرمای شدید کلاه پوستش را سر رئیس حزب میگذارد تا او را از سرما نجات دهد. آنها عکسی هم به یادگار میگیرند که تا سالهای سال هزاران نسخه از آن در کشور توزیع میشود. چهار سال بعد کلمنتیس به خیانت متهم شده، اعدام میشود. نظام تبلیغات حزب بنا به رویهای موجود کلمنتیس را از مشهورترین عکس حاکمیتی حزب کمونیست حذف میکند اما کلاه سر گوتوالد باقی میماند. کلاه کلمنتیس، شاهدی بر بدن حذفشده است. نمایان گر تلاشی برای از میان برداشتن حافظه یک ملت و زمینهسازی برای اختراع روایتی تازه از تاریخ؛ به این امید که «کوتاه زمانی بعد، ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده است، فراموش کند.» «کلاه کلمنتیس» نمادی از مبارزه با حافظه است؛ چیزی که ما چند شب قبل در یک برنامه تلویزیونی دیدیم. تلاش برای حذف فردی به خیانت متهمشده از منظر برنامهسازان، به امید اینکه شاید بتوانند
بعدتر روایتی تازه جایگزین او کنند. این ایده قبلتر در تلاش برای حذف نام رئیسجمهور اسبق ایران، تعدادی از فعالان سیاسی و حتی بخشی از نیروهای حاضر در اولین هواپیمای انقلاب هم رخ داده بود. تبدیل نام «وریا» به «وحید» در واقع همان کلاه کلمنتیس زمانه ماست و اتفاقا نه از منظر حذف، که از جنبه تلاش برای جایگزینی اهمیت دارد. تا پیش از این افراد حذف میشدند؛ تصویر معروف ورود 57، سالبهسال بسته و بستهتر میشد، حذف نام رئیسجمهوری اسبق از امری دلبخواهی با صدور بخشنامه، به امری اجباری برای رسانهها بدل شد و بردن نام برخی دیگر حتی جرمانگاری شد اما اینبار نه فقط حذف که جایگزینش، مبتنی بر این ایده مشهور که تاریخ را فاتحان مینویسند هم ساخته شد. البته که این اشتباه است. همانطور که کلاه کلمنتیس بیشتر و بهتر از بدن روایتگرش حذف شد، اینجا نیز تلاش انجامشده بیشتر از اثرگذاری به خنده واداشت. جالب، اینکه اتفاق هم در برنامهای طنز رخ داد. خنده و فراموشی. تاریخ را فاتحان نمینویسند. آنها به اشتباه این را خیال میکنند. تاریخ را روایتها مینویسند و روایتها غیرقابل حذفاند. روایتها سینهبهسینه میچرخند، قلم به
قلم، نگاه به نگاه، ناله به ناله، پدر به پسر، مادر به دختر، زن به مرد. تاریخ آنطور که فاتحان گمان میکنند، با حذف بدن نوشته نمیشود. حذف ممکن است به قدرت روایتی از میان روایتهای دیگر کمک کند اما دواماش بیشک کوتاه است. تاریخ نشانمان داده تاریخ نوشتهشده بر پایه حذف، حداکثر عمرش به اندازه عمر فاتح است؛ روایت یزیدیان از عاشورا، روایت سفیان از شکلگیری اسلام، روایت آمریکا از ویتکنگها، حتی روایت شاه از میدان ژاله و... دلیل این عمر کوتاه روشن است، مساله تاریخ، به یاد داشتن نیست، نپریدن است؛ نپریدن از آنچه که از نظر زمانی گذراست. فاتحان فکر میکنند با حذف بدن به عنوان نشانهای از فاجعه، خیانت یا رویگردانی از موضوع باب میلشان نوشته خواهد شد؛ حال آنکه اینطور نیست، به شهادت تاریخ واقعی هم اینطور نبوده است. به قول بنیامین «این تصویر گذشته است که سبب میشود به فکر ساختن آینده باشیم.» پس همانطور که حذف کلمنتیس از عکس فوریه 1948 او را از یاد ما نبرد، تبدیل «وریا» به «وحید» هم موفق نخواهد بود.