برگزاری کنسرت ۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲ ارکستر سازهای ایرانی جوانان ایران در پردیس تئاتر شهرزاد بهانهای شد تا از آروین صداقتکیش، رهبر این ارکستر و شهریار قیدارپور، کنسرتمایستر آن بخواهیم از تجربه امیدوارکننده خود بگویند. تجربه امیدوارکنندهای که آروین صداقتکیش؛ متولد ۱۳۵۳ در تهران، آهنگساز، پژوهشگر، منتقد و مدرس موسیقی از معاشرتی ۸ ماهه با جوانانی شبیه به شهریار قیدارپور بهدست آورده است. قیدارپور متولد سال ۱۳۷۷ در کردستان است. دانشآموخته هنرستان موسیقی پسران تهران و کارشناسی موسیقی از دانشگاه گیلان که بهعنوان استعداد درخشان در مقطع کارشناسیارشد وارد رشته اتنوموزیکولوژی دانشگاه تهران شد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگو با این رهبر ارکستر و کنسرتمایستر است.
شهرکتاب بهشتی، یکی از کتابفروشیهای پرمخاطب و مرکزی تهران، بهدلیل افزایش بهای اجاره ملک تعطیل شد. این خبر تأسفباری بود که روز شنبه ۲۵ فروردینماه، توسط روابطعمومی این شهرکتاب برای رسانهها ارسال شد. خبری که نگاهی به پیشینه آن در تاریخ ۱۶ بهمنماه ۱۴۰۲، تأسف عمیقتری را برمیانگیزد.
تئاتر خصوصی و این روزها حتی تئاتر دولتی، برای روی صحنه رفتن از حضور تهیهکنندگانی بهره میبرند که گهگاه نام و آوازهشان چنان بلند است که نهتنها میتواند گمنامی گروههای تئاتری را جبران کند که تماشاگر عام را هم به سالنهای تئاتر میکشاند. تهیهکنندگانی از حوزه سینما که فراموش نکردهاند تئاتر ایران برای ادامه حیات نیازمند حمایت است؛ حمایتی که بیشازآنکه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت هنری و ادارهکل هنرهای نمایشی صورت بگیرد، در قاموسشان تبدیل به نظارت و ممیزی شده و اهالی تئاتر را بر آن داشته است که حتی برای اجرا در سالنهای دولتی، دل به حضور تهیهکنندگانی خوش دارند که در عرصه سینما خوشنام و پرآوازهاند.
هنر و تئاتر این روزهای ایران، موضوع نیازمند آسیبشناسی کم ندارد. موضوعاتی که یکی از برجستهترین آنها نسبت دولت با هنر و تئاتر این روزهای ایران است و موجب پیش آمدن سوالاتی از این دست میشود که چه اتفاقی رخ داده است که بخشی از اهالی تئاتر چنان از نزدیک شدن به هر آنچه نسبتی با هنر دولتی و هنرمندان دولتی داشته باشد، گریزانند که اساساً عطای بودن در این حوزه را به لقای آن بخشیده و صحنه را ترک گفتهاند.
ایران دهه ۹۰ را میتوان دهه تولید تهیدستی دانست. اقتصاد در وضعیتی فاجعهبار قرار گرفت و بحرانهای پیاپی منجر به تولید نظاممند لشکر فقرا شد. در همین دهه بود که متراکمشدن فقر سوژه گزارشهای خبری و فیلمهای پرشماری شد و نظام بازنمایی رسانهای را تحت تأثیر قرار داد. تهیدستان زیادی برای نخستینبار اسمدار شدند: سوختبر، کولبر، زبالهگرد، دستفروش و گورخواب. این فیگورها قبلاً هم در جغرافیای ایران حاضر بودند، ولی در این دهه بود که رویتپذیر شدند. آرش حیدری، میلاد محبی و سارا فرهپور، نویسندگان «موزه پایینشهر و تماشاچیانش» نشان دادهاند که چرا این رویتپذیری باعث نشد تا فرودست و زندگی محقرش تبدیل به مسئله شود، چگونه موضوع اصلی تبدیل شد به سوژههایی برای کلیکخوری سایتها و فروش قصهشان در سینماها و درنهایت چگونه فرودستان برای فرادستان امری تماشایی به حساب آمدند و پایین شهر به موزهای بزرگ از فقر بدل شد. اینها و بیشتر از اینها، نکاتی بود که در نشست نقد و بررسی کتاب «موزه پایینشهر و تماشاچیانش» با حضور نویسندگان آن و نوید پورمحمدرضا مطرح شد. قابل ذکر است که این نشست با همکاری نشر برج و نشر چشمه، چند روز پیش در کتابفروشی نشر چشمه برگزار شد.
«سال ۱۹۹۶، پیش از انتشار «مزاح بیپایان»، جامعهی ادبی آمریکا مهیای انتشار رمانی سترگ بود؛ رمانی جاهطلبانه که نویسندهی آن خودش هم فکر نمیکرد کسی آن را بخواند. اما خواندند. با وجود پیچیدگی نثر غنی آن، نوآوریهای بیشمار والاس و شخصیتهای متعدد، در عرض یکسال بیش از ۴۰۰هزار نسخه از آن به فروش رفت. سال ۲۰۰۵ به فهرست ۱۰۰ کتاب برتر انگلیسیزبان مجلهی تایم ـ از سال ۱۹۲۳ تا آن زمان ـ راه پیدا کرد و والاسشناسی، شاخهای جدی در تحقیقات دانشگاهی شد. «مزاح بیپایان» کاوشی همهجانبه است دربارهی لذتها، وسواسها و گرههای روانی انسان در آستانهی قرن بیستویکم. اثری است که بر شانههای «هملت»، «برادران کارامازوف» و «اولیس» میایستد، از سنت ادبی آمریکا بهره میگیرد و چنان بلند پرواز میکند که سایهاش مثل اسلافش، تا نسلها بر خوانندگان و نویسندگان میماند.» این متن برگرفته از مقدمه نشر برج است بر کتاب ۱۵۱۴ صفحهای «مزاح بیپایان»، نوشته دیوید فاستر والاس که بهتازگی با ترجمه معین فرخی توسط این نشر روانه بازار کتاب شده است. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگویی است با مترجم «مزاح بیپایان» که در آن از چگونگی آغاز به کار ترجمه این اثر تا زبان والاس و دشواریهای ترجمه آن به فارسی گفته است.