کتاب «قصهتراپی»، به قلم شاهین شرافتی که توسط نشر«مون» منتشر شده، تلاش کرده تا با روایت قصههای ایرانی، مخاطب را با خود همراه کند تا از سرگرمی به خودآگاهی رسیده و بتواند از سردرگمیها رها شده و بر زخم سرخوردگیها مرهم بگذارد.
بازپخش دوباره سریال های «سالهای دور از خانه» و «جواهری در قصر» که در ایران به سریالهای «اوشین» و «یانگوم» شناخته میشود، یک جور بازگشت تلویزیون به دهههای ۶۰ و ۷۰ است که سریالهای ژاپنی و کرهای در میان سریالهای خارجی هژمونی داشت. گرچه در سهدهه اخیر این سریالهای شرق آسیا بودند که همواره بر مجموعه های نمایشی تلویزیون حاکم بودند، البته این سریال ها مخاطبان پروپا قرصی هم داشتند و استقبال مردم هم دلیلی بود که هر سال یکی، دو تا از این سریالها به سبد پخش اضافه شوند. به نظر میرسد مسئله صرفاً در سویههای دراماتیک و سینمایی قابل توضیح نباشد و باید فراتر از عوامل درونمتنی این سریالها به این پرسش پاسخ داد که چرا سریال های شرق آسیایی در ایران این همه طرفدار پیدا کرد؟
بحث دربارهی مراقبت سابقهی فلسفی دیرینهای دارد که کتاب حاضر برخی از جنبههای همین سنت را پی میگیرد؛ از افلاطون تا الکساندر بوگدانوف و در این میان هگل هایدگر باتای و بسیاری دیگر پرسش محوری این است که سوژهی خاص مراقبت کیست؟ آیا من باید مراقب خودم باشم یا اینکه به دیگران، به نظام و به نهادها اعتماد کنم؟
شاید کسی گمان نمیکرد سعید راد با آن شمایل مردانه و باصلابت و فیزیک ورزیده ورزشکاریاش بهدلیل یک زمینخوردگی بهظاهر ساده در سراشیبی مرگ بیفتد.
نسل زد و جدید، نه بد است، نه خوب؛ بلکه یک نسل متفاوت با قابلیتهای عصر خودش است. چالش بر سر این نسل نیست؛ بر سر فقدان امکان و فرصت کافی برای کنشمندی و اثرگذاری این نسل در نظم اجتماعی است. به عبارت دیگر چالش اصلی، نه نسل جدید که تصلب نسل حاکم است که فرصت جامعهپذیری، رشد و ابداع را از نسل جدید گرفته است. نسل زد احساس میکند که به بازی گرفته نمیشود، لذا در برابر قوانین بازی موجود مقاومت میکند. نسلی که چشمانداز روشنی نداشته باشد، رویاهایش از او گرفته میشود و به جایی میرود که فکر میکند سرزمین رویایی اوست.
حالا ۱۶ سال از مرگ خسرو شکیبایی میگذرد و او همچنان در حافظه سینمای ایران حضور دارد و فراموش نشده است.