درباره جشن حافظ
شب شاخصها یا شاخها؟
درست است جشن حافظ یک دورهمی سینمایی هم است که موجب همدلی و همبستگی هنرمندانه میشود اما نباید به یک مهمانی سینمایی تقلیل یابد. میراثداران علی معلم نباید فراموش کنند که جشن حافظ باید شب شاخصهای سینمایی باشد، نهفقط شبی شاد برای سینماگران.
«جشن حافظ» در سینما را میتوان با «برنامه نود» در فوتبال قیاس کرد. گرچه در ظاهر قیاسی معالفارق بهنظر میرسد زیرا اولی از مراسم اهدای جایزه در بخش خصوصی است و دیگری برنامهای خبری- تحلیلی در تلویزیون بود اما یک عنصر و مؤلفه مشترک به آنها هویت میبخشید و آن هم «مجری» برنامه بود.
هم «جشن حافظ» با حضور و اجرای علی معلم اعتبار یافت و هم «برنامه نود» قائم به حضور و مجریگری عادل فردوسیپور بود. «برنامه نود» با خروج فردوسیپور ادامه یافت و این البته تصمیم هوشمندانهای بود (گرچه اخراج فردوسیپور ناعادلانه بود)، به این دلیل که تداوم این برنامه قطعاً با شکست مواجه میشد و بدون حضور فردوسیپور، نهتنها از جذابیت برنامه کاسته میشد که اساساً دیگر رویکرد و لحن برنامه تغییر میکرد و پوستهای میشد بدون هسته معنایی و هویتبخش که از معنای خود تهی میشد.
حتی یکی، دو باری که فردوسیپور بهدلیل ماموریت خارج از کشور نتوانست در برنامه حضور یابد و مجری دیگری بهجای او برنامه را اجرا کرد، برنامه با ریزش شدید مخاطب همراه شد. برخلاف برنامه نود، جشن حافظ بهعنوان میراث او بعد از مرگ علی معلم، توسط وارثانش تداوم یافت. وارثانی که از خانواده معلم بودند و برای حفظ نام او و جشن حافظ، در تداوم این مسیر کوشیدند که گرچه قابل تحسین است اما جشن حافظ بعد از علی معلم همواره چیزی کم داشت؛ بیش از همه خود او را. او نهفقط بنیانگذار این جشن بود که با اجرایش به آن هویت و جذابیت میبخشید.
گرچه هر جشن و برنامهای یک کار جمعی و گروهی است اما به کلیت آن تقلیل نمییابد، به این معنا که بر محوریت یک ابژه میچرخد تا سوژگیاش برساخته شود. برنامه نود و جشن حافظ هر دو از این جنس بودند. دقیقاً مثل خود سینما و جهان فیلمسازی. از این حیث باید «جشن حافظ» را بهعنوان باسابقهترین جشن سینمایی بخش خصوصی با نظریه مولف در سینما فهمید.
همانطور که در این نظریه، کارگردان ستون محوری یک فیلم است، علی معلم هم برای «جشن سینما» چنین جایگاهی داشت و به همین دلیل، نظریه مرگ مولف در ارتباط با جشن حافظ قابل بسط و کارکرد نیست. جشن حافظ بعد از او نهفقط از فقدان او رنج میبرد که فاقد آن تاثیرگذاری پیشین هم شده است. این البته بهمعنای نفی تلاشها و همت وارثان او که در تداوم راه و یاد او میکوشند، نیست اما بهنظر میرسد تمام این تلاشها نمیتواند جای خالی او را در کند.
تحولات اجتماعی، روحیه عمومی و شرایط جامعه را هم البته نباید نادیده گرفت که حالا جشنهای سینمایی در هر محفلی کمرمق شده و شور و حال سابق را ندارد. درواقع افسردگی اجتماعی و فرسودگی سینمایی عوامل موثری هستند که موجب شده جشن حافظ در غیاب علی معلم کمرمق شود. از ویژگیهای علی معلم این بود که میان سینمای روشنفکری و نخبهگرا با سینمای عامهپسند پلی بزند و دستکم در شب جشن حافظ، کنار هم بنشاند.
او جایزه و تندیس حافظ را بهعنوان یک امتیاز سینمایی در اواسط دهه ۷۰ ـ هنگامی که سینمای ایران تحت تسلط سنگین دولت بود ـ ایجاد کرد. از ویژگیهای این جشن که آن را متمایز میکرد این بود که دستاوردهای تلویزیونی را هم ارزیابی میکرد که حالا محصولات پلتفرمها هم به آن اضافه شده است. اما بهنظر میرسد جشن حافظ حالا از رویکرد هویتمندانه خود فاصله گرفته و سویههای ارزشگذارانه و داوری تخصصی و زیباییشناختیاش کمرنگ شده است.
حالا شاهد غالبشدن رگههای پررنگ از گفتمان سلبریتیمحوری بر مناسبات این جشن هستیم که آن را به محفل پروپاگاندایی نزدیک کرده که حاشیههایی مهمتر از متن ساخته که همانها بیشتر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی از این جشن منعکس میشود.
این البته یک مخاطره برای جایگاه و منزلت فرهنگی و هنری جشن حافظ است که در آن محافظ داشتن فلان بازیگر سلبریتی، در کانون اخبار قرار بگیرد تا ارزیابی بازی او در فلان فیلم یا سریال. از سوی دیگر، لیست برگزیدهها و جایزهها گواه بر این است که انگار توزیع رضایتبخش جایزه که بر قاعده دل همه را بهدست بیاوریم استوار است، جشن را به یک مهمانی تبدیل میکند که صاحبخانه تلاش کرده رضایت همه مهمانان را تامین کند.
درست است جشن حافظ یک دورهمی سینمایی هم است که موجب همدلی و همبستگی هنرمندانه میشود اما نباید به یک مهمانی سینمایی تقلیل یابد. میراثداران علی معلم نباید فراموش کنند که جشن حافظ باید شب شاخصهای سینمایی باشد، نهفقط شبی شاد برای سینماگران.