دربارۀ آنچه نمیتوان گفت...
برای ترسیم پرتره سینمایی فروغ فرخزاد، آوانگاردترین زن معاصر ما، دو چیز نیاز است؛ یکی بستری که بتوان از او گفت، دیگری کسی که فروغ و سینما را بلد باشد. انبان جهانگیر کوثری از هر دو خالی است.
برای ترسیم پرتره سینمایی فروغ فرخزاد، آوانگاردترین زن معاصر ما، دو چیز نیاز است؛ یکی بستری که بتوان از او گفت، دیگری کسی که فروغ و سینما را بلد باشد. انبان جهانگیر کوثری از هر دو خالی است.
سکانس افتتاحیه «خانه پدری» کیانوش عیاری اگر بهترین سکانس افتتاحیه نباشد، حتماً جزو چندتای اول است. گیر فیلم هم همین بود. سکانسی وحشتناک از قتل دختری توسط برادر و پدرش که هر بینندهای را متاثر میکند.
خیلیها به خاطر دارند زمانی که احمدینژاد میخواست رئیسجمهور شود، اطرافیانش میگفتند این همان شهرداری است که شخصاً در روز بارانی جوی آب گرفته شده یا چنین چیزی را با دست باز کرده است. دیدیم آن مرد که شخصاً جوی آب باز میکرد، چطور ایران را در گردابی انداخت که تا هنوز هم از آن بیرون نیامدیم.
دیدار با بزرگان و عکس یادگاری گرفتن اگرچه نیک است اما گرهای از فرهنگ ما باز نخواهد کرد. فرهنگ و هنر این روزهای ما چیزی بیشتر از وفاق میخواهد.
ایکاش از بین پژوهشگران و اساتیدی که در این همایش حضور داشتهاند لااقل یکیشان به آقای پزشکیان و دیگر مسئولان گفته باشد که واقعاً دوران همایش گذشته است. همایش اینچنینی که مصداق دورهمی و دیدار دوستانه است برای آنهایی است که شکم سیر دارند و هوای قابل تنفس. وفاق بین دوستان همدل در تپههای عباسآباد نه ربطی به مردم دارد، نه مسئلهای از مسائل جامعه را پاسخ میدهد.
اگر ۱۵ سال پیش کسی از آدمکش و شکنجهگری مثل «پرویز ثابتی» به نیکی یاد میکرد، مورد شماتت و حتی انزجار خاص و عام قرار میگرفت. برای اینکه به اینجا برسند که چنین دجالی را تقدیس کنند میبایست که همه آنانی که زیر داغ و درفش او و سیستم پهلوی بودند در ابتدا بیاعتبار میشدند.
جریان سلطنتطلبی وقتی دست خود را در تئوریزه کردن ایده سلطنتطلبی یا بهتر بگوییم پهلویدوستی خالی میبیند و توانی برای ساختن عمارت نظری قابل دفاع ندارد ناچار است که سلبی برخورد کند.برای همین است که به جای نوشتن و نقد کردن ساعدی و امثالهم که اساساً توان چنین کاری را ندارند و برایشان ممکن نیست، زمین بازی را به سمت هتک حرمت، فحاشی و یا بهتر بگوییم لمپنیسم میبرند.
حلقه مفقوده جریان امروز موسیقی ایران، پیوند میان هنر و اجتماع است. این پیوند که در سالهای اخیر در حال نازک و نازکتر شدن بود بهواسطه شیوع کرونا به طور کامل بریده شد. از این رو هماکنون هنرمندان نمیدانند آنچه باید به لحاظ هنری ارائه دهند؛ چیزی که هم در ذهینت خود به آن باور داشته باشند و هم بتواند با جامعه ارتباط برقرار کند، چیست.
مسئله فراتر از رفع فیلتر کردن دو پلتفرمی است که میان دیگر پلتفرمها از قضا کمترین کاربرد را این روزها دارد. مسئله شکستن یک زنجیر زنگاربستهایست که کمتر کسی فکر میکرد با هیچ تبری بتوان آن را شکست.
چه بسیار درد و رنجهایی که فکر به آنها بسا بدتر و وحشتناکتر از وقوعشان بوده، اما سوگ نه. سوگ همچون شهابی ثاقب به قلب آدم میزند. به جان و روحش.