قهرمان خیلی معمولی / درباره فیلم «شیفت آخر وقت»
داستان پنهان پرستارانی که حقیقتاً قهرماناند و در چشم مردم همیشه پشت آن یونیفورم غیب میشوند.

اگر چند روزی در بیمارستان بستری شده باشید و بهقول اهالی بیمارستان بد رگ باشید و همه رگهای هویدا را همان روزهای اول از دست داده باشید، آنوقت میفهمید پرستاری که با چند لمس، رگ را پیدا میکند و یکبار بیشتر سوزن را فرو نمیکند چه نعمتی است. آنوقت تنها قهرمان زندگی شما همان پرستاری میشود که آن وضعیت استیصال و بیچارگی را کمک میکند که بگذرانید. آن پرستار هیچوقت اما بهمثابه یک قهرمان بازنمایی نمیشود.
درحالیکه زندگی عادی بعضی مواقع سختترین کار دنیا میشود و «شیر آهن کوه مردی» میخواهد که بتواند از پس این زندگی عادی بربیاید. آنقدر در قصهها و روایتها تقلای پلیس، کارآگاه، ورزشکار، نظامی و... دیدهایم دیگر گمان نمیکنیم که زندگی عادی بعضی هم یک تقلای بیپایان و هرروزه است. فیلم «قهرمان» Heldin که جز در سوئیس در بقیه کشورها با نام «شیفت دیر وقت» Late shift معرفی شده است، داستان یک قهرمان معمولی است.
داستان پرستاری با بازی «لئونی بنش» در یک شیفت کاری شبانه در بخش آنکولوژی بیمارستانی در سوئیس است که از بحران کمبود نیرو رنج میبرند و این پرستار باید در یک شیفت کاری همزمان به 25 بیمار با هزار مشکل جسمانی و روحی رسیدگی کند. بیمارانی همه در وضعیت استیصال و بعضاً در وضعیت احتضار که همه در رنج و درد هستند و پرستار باید همزمان همه نیازهای جسمی و روحی تمامنشدنی آنها را برطرف کند. فیلم هیچ داستانی ندارد، انگار دوربینی با پرستاری همراه است و مشغول مستندسازی. ولی کمتر کسی میتواند بهقدر پلکزدنی چشم از این روایت مستندگونه بردارد. این اتفاق نتیجه چند مولفه تاثیرگذار در ساخت فیلم است.
اولین چیزی که در همان اوایل فیلم به چشم میآید، بازی حیرتانگیز لئونی بنش است که همین اواخر در فیلم «اتاق استراحت معلمان» هم خوش درخشید. تقریباً همه بارِ فیلم بر دوش بنش است. هیچ پلانی بدون او نیست و هیچ پلانی هم نیست که او در آن ندرخشیده باشد. از قرار معلوم لئونی بنش برای خلق نقش طبیعیتر، مدتی با پرستاران واقعی تمرین کرده است. نتیجه کار هم چنان شده است که انگار حقیقتاً با پرستاری کارکشته مواجه هستیم.
پایه تاثیرگذار دیگر در نتیجه این اثر، موسیقی فیلم است. موسیقیای که همراه با دوربین و اکت بازیگر مخاطب را مضطرب، مستأصل، غمگین و امیدوار میکند. تقریباً هر آدمی چنین پرستاری را در این وضعیت ببیند، به مخیلهاش هم خطور نمیکند که درونش چه غوغایی برپاست. اینجاست که آن مثل معروف کار میکند که میگفت؛ کاش زندگی مثل فیلم موسیقی متن داشت.
زندگی عادی یک پرستار در برشی از کار روزمرهاش به میانجی موسیقی است که از پوستۀ عادیبودنش بیرون میآید. آن اضطراب و استرسی که با موسیقی درک میشود، شخصیت انسانی و اخلاقی فلوریا پرستار شیفت شب را هویدا میکند. شخصیتی که همزمان که جسم و روحش زیر بار فشار در حال لهشدن است، نه از همدلیاش نسبت به بیماران کم میکند، نه استیصال بیمار دممرگی را نادیده میگیرد و نه همه این روزمرگی هرروز با بیمار محتضر و دم مرگ بودن، هیبت سیاه مرگ را برای او عادی کرده است. طبیعی است که همه اینها حاصل کارگردانی حسابشدۀ «پترا وولپه» است.
او بیش از دو دهه تجربه در زمینه نویسندگی و کارگردانی با تأکیدی ویژه بر داستانهای زنان با پیام اجتماعی و انسانی دارد. اکثر کارهای وولپه، نشاندهندهی نگاه دقیق، مفهومی و مؤثر او در درام اجتماعی است و «شیفت دیروقت» ادامهی طبیعی همین این مسیر است.
داستان پنهان پرستارانی که حقیقتاً قهرماناند و در چشم مردم همیشه پشت آن یونیفورم غیب میشوند.