| کد مطلب: ۱۶۱۱۴

مر این نامه را باز از نو بخوان

شاهنامه تا زمانی کاربرد و فاعلیت خواهد داشت که با نگاه به مسائل امروز به بیان‌های تازه‌ای بازخوانی شود

مر این نامه را باز از نو بخوان

سیدمهدی‌ ‏یار موسوی

خبرنگار فرهنگ

چند اثر هویت‌ساز و هویت‌نما مانند شاهنامه، برای ایرانیان می‌توان نام برد؟ شاید هیچ اثر دیگری به بزرگی و قدمت منظومه فردوسی نتواند فرهنگ و هویت ملی مردمان ایران‌زمین را نمایندگی کند.

شاهنامه اثری است که از دل فرهنگ این سرزمین برخاسته و برای تعالی فرهنگ همین سرزمین خلق شده است؛ اما دریغ که در حافظه ملی ایرانیان امروز، جز نامی از شاهنامه باقی نمانده و به‌رغم درفش‌افشانی صاحبان کار، میل چندانی در آحاد نسل‌های تازه، بر بازخوانی و بازفهمی این داستان باستان وجود ندارد.

این عدم‌تمایل به‌معنای گسست و پشت‌پا زدن است به هویّتی که در فقدانش، بی‌شک جای آن با هویت‌های جذاب دیگری پر خواهد شد. به مانند هر اثر دیگری که نام ادبیات بتوان بر آن گذاشت، شاهنامه را نیز باید با زبان و بیانی زنده خواند؛ چراکه ادبیات زنده است. زبان ادبیات زبانی نامیراست اگر درست خوانده شود.

«بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی»، اگر این بیت منسوب به فردوسی از خود او باشد، شاید ادعای زنده کردن و زنده نگاه داشتن زبان پارسی توسط او، به‌همین‌دلیل است که فردوسی زبان و فرهنگ فارسی را در آن دوره تا به‌امروز به ادبیات پیوند زده تا زنده بماند.

بی‌شک نمی‌توان با هر نسل به زبان هزارسال پیش از او سخن گفت؛ اما ادبیات به‌خاطر خاصیت تأویل‌پذیری‌اش، هر زمان که خلق شده باشد، با مردمان هر زمانی می‌تواند گفت‌وگو کند.

این گفت‌وگو وقتی شکل می‌گیرد که مخاطبان اثر ادبی در آن اثر، خود را ببینند و جهان خود را با جهان متن دارای پیوند بیابند. از منظر آمادگی متن برای بیان به زبان‌های تازه، چه به لحاظ ساختاری و چه محتوایی، شاهنامه فردوسی یکی از متون کلاسیک پر توانش ادب فارسی است.

با استناد به پژوهش‌هایی که در این زمینه صورت گرفته، می‌توان مدعی شد که شاهنامه به طرز خارق‌العاده‌ای عناصر مورد نیاز برای تبدیل یک روایت به فیلم‌نامه یا نمایش‌نامه را داراست.

مواردی چون قصّه و پیچیدگی آن، تعدّد، تنوّع و درآمیختگی ژانرهای گوناگون ازجمله حماسی، عاشقانه، تعلیمی و…، وجود عناصر پایه‌ای داستان مثل بحران، نقطه عطف، نقطه اوج و ابهام، پرداختن به شخصیت‌های دراماتیک، خاکستری و… ازجمله این عوامل است.

گاه حتی پای قلم فردوسی به طراحی صحنه و لباس هم باز می‌شود. همه این عوامل در متن شاهنامه، باعث شده تا محققان و روایت‌شناسان مختلفی از سراسر دنیا، شاهنامه را فراتر از یک منظومه کلاسیک معمولی؛ بلکه یک اثر نمایشی بالقوه تمام‌عیار تلقی کنند.

تجربه موفق ملل دیگر در بازنمایی ادبیات کلاسیک خود در قالب تئاتر، سینما و سریال از دیرباز تاکنون نشان‌دهنده امکان اجرا و بهره‌برداری از این قابلیت است.

از طرفی بازخوردها در برابر این آثار حاکی از این مسئله‌ است که این نوع اقتباس‌ها از ادبیات طرفداران گسترده‌ای از طیف‌های مختلف خواهد داشت و به‌لحاظ بازگشت مالی و موفقیت‌های حرفه‌ای، برای عوامل سازنده آثار، نتایج خوبی به همراه داشته است.

کشورهایی مانند هندوستان، تاجیکستان - زمانی که تحت سیطره اتحاد جماهیر شوروی بود - و بسیاری از سرزمین‌هایی که در متن شاهنامه گوشه چشمی به آن‌ها شده است، در امر اقتباس پیش‌قدم شده‌اند و آثار گوناگونی را چه آزادانه و چه وفادارانه نسبت به متن تولید کرده‌اند.

این درحالی‌است که از سالیان گذشته تا به امروز، شاید با زحمت بتوان به‌عدد انگشتان دست، آثاری را نام برد که ایرانیان با اقتباس از شاهنامه ایرانی درست کرده‌اند.

یکی از بهانه‌هایی که سبب می‌شود تهیه‌کنندگان و سازندگان آثار نمایشی دست روی سوژه‌های ادبی - تاریخی شاهنامه و به‌طور کل داستان‌های ادبیات کلاسیک فارسی نگذارند، پرهزینه بودن جلوه‌های ویژه در اجرای چنین آثاری است.

جدا از اینکه شاید به هر لحاظ یکی از پرمنفعت‌ترین عرصه‌های سرمایه‌گذاری همین عرصه خواهد بود، اما مقصود از اقتباس چیزی فراتر از صرفاً اجرای نعل‌به‌نعل آثار است، چه اصولاً در این شکل، حرف تازه‌ای هم برای گفتن وجود نخواهد داشت و عملاً منظور از تغییر نوع بیان و ارائه نیز حاصل نخواهد شد.

مقصود از اقتباس می‌تواند برداشت‌هایی آزادانه یا وفادارانه با رنگ و بوی داستان‌ها و کلان‌مضامین شاهنامه باشد که به‌نوعی تأویلی کاربردی از متن این اثر است.

در سال‌های اخیر نیز آمارها نشان از میل و اقبال افراد به آثار موفقی در این نوع از اقتباس - البته از ادبیات کلاسیک غرب - دارد. در یک کلام باید گفت، شاهنامه فردوسی تا زمانی کاربرد و فاعلیت خواهد داشت که با نگاه به مسائل امروز، به زبان‌ها و بیان‌های تازه‌ای بازخوانی و بازنمایی شود.

چنانکه خود او به بیان و فرمی تازه دست برد. این درست همان مقصودی است که حکیم توس از زنده نگاه داشتن فرهنگ ایرانی دنبال می‌کرد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی