| کد مطلب: ۸۷۵۴

پلی میان وهم و واقعیت

پلی میان وهم و واقعیت

مروری بر کارنامه‌ داستانی محمد محمدعلی که 23 شهریور در ونکوور درگذشت

مروری بر کارنامه‌ داستانی محمد محمدعلی که ۲۳ شهریور در ونکوور درگذشت

 5994443382551854605 120

علی مسعودی‌نیا

نویسنده

درگذشت محمد محمدعلی، در روزگار ما خواه‌ناخواه جلوه‌ای نمادین و بسیار غم‌انگیزتر از فقدان یک چهره‌ ادبی پیش روی‌مان می‌گذارد. او از آخرین بازماندگان نسلی بود که شاید بتوان با عنوان «نویسنده‌ روشنفکر کنشگر» از آنان یاد کرد؛ نویسندگانی که پرورده فضای پرتلاطم سیاسی و روشنفکری دهه‌ 40 شمسی هستند و ادامه‌دهنده راه چهره‌های شاخصی چون «م.به‌آذین» و «هوشنگ گلشیری». نسلی که نویسندگی، غایت‌آمال آن‌ها نبود و گویی بهانه‌ای بود برای واکنش نشان‌دادن به بحران‌های سیاسی و اجتماعی. این واکنش را هم می‌شد در متن و فحوای داستان‌های‌شان یافت، هم در شکل حضورشان در جامعه و نیز در شیوه‌ اندیشه‌ورزی‌شان. محمدعلی نیز با همین رویکرد گویی رسالتی فراتر از نویسندگی برای خویش قائل بود. ذهنیتی صنفی و تشکیلاتی داشت و همین ذهنیت او را همراه اتوبوس ارمنستان تا لب پرتگاه مرگ برد. در تمام تشکل‌های صنفی (از همه مهم‌تر در کانون نویسندگان) حضوری فعال داشت و در قبال رخدادهای زمانه حساس و کنش‌مند بود. درعین‌حال به سیاق نویسندگان آن نسل، گویی در آفرینش‌های هنری خویش نیز همواره اهدافی بزرگ‌تر را در ذهن می‌پروراند. نویسندگی برای او، خاصه در کارنامه‌ ادبی پس‌ازانقلاب‌اش، پروژه‌ای بود فرهنگی و کاری روشنفکرانه؛ نوعی تبارشناسی گفتمانی در تاریخ معاصر و اسطوره‌های کهن ایران. سنتی که از ابتدای تاریخ داستان‌نویسی مدرن ایران (از روزگار ظهور چهره‌ای چون صادق هدایت) برای نسل همفکر محمدعلی اهمیتی ویژه داشت. در کنار این‌ها رسالت آموزش و آگاهی‌بخشی به نسل جوان‌تر هم بخشی از همین فرآیند فکری بود و به فراخور آن بود که محمدعلی نیز از نخستین چهره‌هایی بود که کار کارگاهی در عرصه‌ نویسندگی را پیش و پی گرفت. کارش در عرصه روزنامه‌نگاری را هم نباید از یاد برد، هرچند بیشتر در حوزه ادبیات قلم زد و سردبیری و دبیری کرد. اتفاقاً یکی از نشریات ادبی مهم آن‌سال‌ها -یعنی «برج»- در فاصله‌ سال‌‌‌های پرالتهاب 59 تا61 به سردبیری او منتشر شد. نکته جالب نشریه برج این است که در اوج بحران‌های سیاسی و اجتماعی، تمرکزش بیش‌از هرچیز روی خود ادبیات، شعر و داستان است و انگار می‌کوشد در هیاهوی نفس‌گیر آن‌همه رخداد سیاسی و اجتماعی، جایی برای تنفس ادبیات بیابد. ‌جمیع این ویژگی‌هاست که او را بدل می‌کند به یکی از آخرین بازماندگان نویسندگان روشنفکر کنشگر و مرگ‌اش را بدل می‌کند به مرگی نمادین که به‌شکلی انقراض یک نسل مهم و تاریخی را به ما گوشزد می‌کند.

از انقلاب سفید تا انقلاب 57

یکی از مفاد منشور انقلاب سفید یا همان اصلاحاتی که محمدرضا پهلوی چندسال پس از کودتا در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور صورت داد، تشکیل سه‌سپاه دانش، بهداشت و ترویج و آبادانی بود. اتفاقاً این هرسه بر ادبیات و هنر ایران تاثیر بسیاری داشتند، چراکه این سه‌نهاد از افراد درس‌خوانده و متخصصی بهره می‌برد که دوران خدمت سربازی خود را می‌گذراندند. گسیل‌داشتن چنین افرادی به مناطق محروم و فرودست، موجب شد روشنفکران و نویسندگان بیش‌از هر زمان دیگری با زیست عموم مردم مقیم در زیر پوسته‌ مدرن و مرفه جامعه‌‌شهری آشنا شوند و این آشنایی به اشکال مختلف در آثارشان به‌شکلی نقادانه بازنمایی شود. محمدعلی نیز عضو سپاه ترویج و آبادانی بود و در همین رهگذار دو مجموعه داستان نخست‌اش در سال‌های 54 و 57 شکل گرفت. داستان‌های دو مجموعه «دره‌ هندآباد گرگ داره» و «از ما بهتران»، هردو در فضایی روستایی می‌گذرند و به سیاق نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی، نقد خود را به برخورد میان سنت و مدرنیسم، تغییر تحمیلی مناسبات اجتماعی و نیز جهل و خرافه و ناآگاهی طبقات محروم جامعه، در لفافی از رئالیسم جادویی و رئالیسم انتقادی بازتاب می‌دهد. ماده خام بسیاری از این داستان‌ها، قصه‌های شفاهی عوام در همان مناطق روستایی بود؛ همان پروژه همیشگی و مورد علاقه محمدعلی که از افسانه، اسطوره و فرهنگ شفاهی کهن چیزی بگیرد و پیوندش بزند به زیست کنونی و امروزین. «از ما بهتران» که در فصل مشترک پیش و پس از انقلاب منتشر شد، توقفی چندساله را رقم زد در روند انتشار آثارش.

از ایستگاه انقلاب تا باورهای خیس یک مرده

محمدعلی در سال 1366 مجموعه داستان «بازنشستگی و داستان‌های دیگر» را منتشر کرد؛ مجموعه‌ای که کاملاً با دو اثر قبلی‌اش تفاوت داشت، داستان‌هایش بیشتر در فضای شهری اتفاق می‌افتاد و البته با تنوعی در مکتب. یعنی هم داستان واقع‌گرا داشت، هم داستان اکسپرسیونیستی و سورئال. نگاهش در این‌مجموعه همچنان نقاد است. نقد دارد هم به مناسبات بروکراتیک و بحران معنا در رسته‌ کارمندان و طبقات متوسط و فرودست، هم پیوند دارد با تاریخ، خاصه انقلاب و جنگ؛ حالا گاه به‌شکلی نمادین و گاه به‌شکلی واقع‌گرایانه‌تر. همین رویکرد بعدها در رمان موفق «برهنه در باد» نیز تکرار شد. اما نخستین رمان‌هایش «رعدوبرق بی‌باران» و «نقش پنهان» (هردو 1370)، تلفیقی از فضای‌شهری مجموعه اخیر و نقد خرافه در داستان‌های پیش‌ازانقلاب اوست. او به‌شکلی نمادین از شهری سخن می‌گوید که مدت‌هاست در آن باران نباریده و فردی که به‌مثابه مرشد مردم شهر است، قصد دارد با برپاکردن نخل عزاداری و برپاداشتن نماز، به این وضعیت نفرینی پایان دهد. مرشدی که تغییر دنیا را برنمی‌تابد و هنوز می‌خواهد با تفکری سنتی و دینی کمیت‌گرا، به جنگ روزگار مدرن برود. «نقش پنهان»، زندگی شخصیتی را در روزگار پیش‌ازانقلاب تا دوران جنگ ایران و عراق پی می‌گیرد و گزارشی تراژیک و تاحدی سوبژکتیو است از آنان که در این دوران زیسته و قربانی شده‌اند. پایان‌بخش این‌دوران نویسندگی او (در این مجال ذکر تمام آثارش مقدور نیست)، «باورهای خیس یک مرده» (1376) است که بازگشت اوست به تم باورهای خرافی روستایی که در پس آن پژوهشی عمیق را در باب معضل آب و آبیاری ازطریق قنات‌ها در ایران و تاثیرش بر فرهنگ و کردار روستاییان می‌توان رصد کرد. میل او به تلفیق وهم و واقعیت، شاید موتیف پرتکرار اکثر آثار داستانی اوست. انگار پلی باشد بین این‌دو و جهان مردگان و زندگان.

از برهنه در باد تا آفرینش حوا

انتهای دهه 70 تا میانه دهه 80، پرکارترین و مهم‌ترین برهه حضور محمد محمدعلی در عرصه ادبیات داستانی است. خوانده‌شده‌ترین و تحسین‌شده‌ترین اثرش «برهنه در باد» (1379) در این دوران نوشته و منتشر شد. رمانی خوش‌ساخت و خوش‌پرداخت که گویی پایان‌‌‌نامه‌ بلیغ اوست از تمام تم‌ها و فرم‌های محبوبی که پیش‌تر تجربه کرده است. رمانی با خصلت‌های پسامدرن و فرمی کولاژمانند که مروری کم‌نظیر دارد بر رخدادهای تاریخی معاصر، ازجمله انقلاب و جنگ و در این راه از تکنیک رمان کارآگاهی و متافیکشن و شیوه‌های روایی سورئال بهره می‌برد. هنوز هم وقتی رمان را می‌خوانی، می‌بینی از آثاری است که در دوران خودش به‌حق مطرح شده و قدر دیده و حتماً می‌توان در زمره یکی از بهترین رمان‌های بعدازانقلاب قلمدادش کرد. اما بعد از آن محمدعلی باز سراغ پژوهشی گسترده رفت، این‌بار در اساطیر و افسانه‌ها. پروژه‌اش این بود که با تمرکز بر نگاه زنان داستان، از دل این اسطوره‌ها روایتی پدیدارشناسانه از عشق میان زن و مرد را بازآفرینی کند. حاصلش «آدم و حوا»، «جمشید و جمک» و «مشی و مشیانه» بود. رمان‌هایی پرزحمت و عمیق که البته به‌اندازه اهمیت‌شان قدر ندیدند و خوانده نشدند. اما محمدعلی عمر و انرژی بسیاری پای آن‌ها صرف کرد.

فصل آخر

این مرور زیاده‌ازحد، اجمالی بود شاید. اما حتماً درباره‌اش خواهیم و خواهند نوشت بیش‌ازاین‌ها. خاصه که ما ایرانیان منتظر مرگ آدم‌هاییم تا بعد خصال نیکوی‌شان را برشماریم. محمدعلی نویسنده‌ای ماهر، عمیق و شریف بود. این هنر را داشت که با روح زمانه همراه شود و چه در فحوا، چه در فرم، خودش را به‌روز نگه دارد. گمانم بیش‌از 10سال پایانی عمرش را دور از ایران گذراند و بخشی از دلایل این کارش بر ما آشکار است. اما دوران کم‌کاری او نیز در همین ایام مهاجرت رقم خورد و صد افسوس که چون بسیاری از نویسندگان شاخص ایران، دور از خاک وطن چشم از جهان فروبست. هنوز به‌اندازه، درست و دقیق خوانده و تفسیر نشده آثارش. در بازخوانی او حتماً هم‌سنگ‌ شأن و اهمیت‌اش، جایگاهی رفیع در ادبیات مدرن ایران نصیب‌اش خواهد شد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی