| کد مطلب: ۱۸۰۰۳

حق با آن پیر عاقبت‌اندیش بود

حق با آن پیر عاقبت‌اندیش بود

عصر ۲۷ خرداد سال ۸۴ مثل هر عصر به روال آن سال‌ها، با رفقا در خیابان‌های شیراز ول شده بودیم. نوزده‌سالگی سال‌های رهایی بود برای ما. ۷ نفر در ۲۰۶ یشمی حسین چپیده بودیم، از بابابستنی خاکشناسی می‌رفتیم عفیف‌آباد و فرهنگ‌شهر و باز برعکس. مردمی برای رای دادن آمده بودند اما نه به روال دو دوره قبلش که چیزهایی محوی به خاطر داشتم. بخصوص اصلاً شبیه تصاویر صف‌های سال ۷۶ نبود.

یکی از روزنامه‌ها یک روز مانده به انتخابات تیتر یکش را از سیدمحمد خاتمی با فونت بزرگ زده بود: «بگذارید معین بیاید». آن عصر جمعه هرجا مردمی می‌دیدیم که در صف رای‌گیری ایستاده بودند، با لحن خاتمی همه با هم می‌گفتیم بگذارید معین بیاید و قهقهه سر می‌دادیم. آن روزها چشمم به دهان آن فعال سیاسی ملی-مذهبی بود که به لحاظ فکری خود را به او نزدیک می‌دیدم. گفته بود خودش و حزب متبوعش در این انتخابات شرکت نخواهند کرد. من هم منتظر بودم خلق‌الله بپرسند که به چه کسی رای می‌دهی تا بادی در غبغب بیاندازم و بگویم من عضو فلان حزب هستم و ما هم در حزب فقط از تصمیمات گروهی پیروی می‌کنیم. حزب هم تحریم کرده بود، بزرگش گفته بود این انتخابات محل بازی ما نیست.

آن عصر سرخوش از کار حزبی، خنده‌های جوانی هیچ نمی‌دانستم آنکه در جمعه بعدش از صندوق رای بیرون می‌آید چه بی‌رحمانه به جان جوانی‌مان می‌افتد. نمی‌دانستم که اگر همان معین که می‌گفتند به رئیس دفترش هم آتوریته ندارد می‌ماند و راه نیم‌بند کمتر خراب و بیشتر صواب ۸ سال قبل را می‌رفت برای ما هم که نه اصلاح‌طلب بودیم و نه حتی هیچ علقه به خاتمی داشتیم احتمال خیلی زیاد کمتر حسرت آن روزهای جوانی را می‌خوردیم و یا بعدتر آن داغ ۸۸ به دلمان نمی‌ماند. نه اینکه با قطعیت بتوان گفت که اگر آن روز چنان شده بود حتماً چنین می‌شد و نه حتی اینکه بخواهم امروز را با آن جمعه خرداد ۸۴ مقایسه کنم و یا جمعه ۳ تیر بعدش و در مقام دانای کل بگویم مردمانی که این روزها انتخابات را تحریم کرده‌اند بیراهه می‌روند و به ما عقلا نگاه کنند.

فقط این روزها به این فکر می‌کنم که سیاست‌ورزی آن نیست که آن روز بزرگ حزب ما گفت، حرف مرد در سیاست یکی نیست. این روزها بیشتر از هر روز دیگر به آن یکی  پیرمرد فکر می‌کنم که نشان داد  کنشگری معطوف به اخلاق و خیرخواهی یعنی فارغ از هر حب و بغضی آنچه را انجام دهیم که گمان کنیم بیشترین خیر را برای بیشترین مردمان در پی خواهد داشت.

به زنده‌یاد مهندس سحابی که آنچه ما سال‌ها بعد در آینه دیدیم آن روز در خشت خام دید و در برابر سیاهی حتی از کسی حمایت کرد که در دوران زمامداری‌اش محبوس شده  و درد و رنج فراوان کشیده بود. ما مردم آنچنان بخت‌یار نبودیم که امروزِ روز بخواهیم سیاستمداری در تراز آن پیر بزرگ‌اندیش را انتخاب کنیم ولی اگر بود امروز هم با همه زخم‌ها و رنج‌هایش و بدون کینه باز آن می‌کرد که لااقل گمان می‌رود خیر بیشتری برای مردم دارد یا لااقل رنج کمتری در پیش خواهد داشت.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی