حالا ۱۶ سال از مرگ خسرو شکیبایی میگذرد و او همچنان در حافظه سینمای ایران حضور دارد و فراموش نشده است.
ناصر تقوایی در مستند «اربعین» صرفاً بهدنبال نمایش یک آیین مذهبی نیست، بلکه در پس آن تلاش میکند تا روایتی جامعهشناسانه و مردمشناختی از یک باور جمعی و تجلی آن در مناسک و آیینی مذهبی را صورتبندی کند. وقتی فیلم را میبینید گویا این فیلم یک قطعه موسیقایی بسیار فهیم است که درباره آن اندیشیده شده و پشت آن فکر است.
چه شده که ناگهان انواع طرحها و برنامههای تازه در این روزهای پایانی دولت سیزدهم تصویب میشود. انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری موجب شد که انگار برخی مدیران سینمایی به هول و ولا بیفتند و تا قبل از آمدن دولت جدید، طرح و مصوبههای خود را به تصویب رسانند تا پیش از اینکه میز خود را تحویل دهند، پیشاپیش منافع خود را تامین کرده باشند.
بسترهایی بیکران که شبکهها و فضاهای مجازی پدید آوردهاند، شور و اشتیاقی افسارگسیخته را میان برخی نویسندگانِ جدید به وجود آورده است که البته همین بسترها باعث بیحوصلگی در بین سطرهای نوشتههای نویسندگان شده است که این مهم در تعداد نهچندان کمی از آثار ارسالی به هفتمین جشن نوشتار سینمای ایران هم کاملاً مشهود بود و یک زنگ خطر جدی محسوب میشود.
اکنون ما در زمانهای زندگی میکنیم که پیش از هر زمانی این «زندگی» است که به آرمان تبدیل شده است، این «زندگی» است که مطالبه میشود، این «زندگی» است که میل به روایت دارد و عباس کیارستمی و سینمایش، روایت زندگی است. ازاینحیث شاید امروز در فقدان کیارستمی، سینمای او بیشتر به تماشا احضار میشود تا ما زیستن و میل به زندگی را در آثار او ببینیم و این تماشا را به تمنا تبدیل کنیم؛ به تمنای زندگی.