چه شده که ناگهان انواع طرحها و برنامههای تازه در این روزهای پایانی دولت سیزدهم تصویب میشود. انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری موجب شد که انگار برخی مدیران سینمایی به هول و ولا بیفتند و تا قبل از آمدن دولت جدید، طرح و مصوبههای خود را به تصویب رسانند تا پیش از اینکه میز خود را تحویل دهند، پیشاپیش منافع خود را تامین کرده باشند.
بسترهایی بیکران که شبکهها و فضاهای مجازی پدید آوردهاند، شور و اشتیاقی افسارگسیخته را میان برخی نویسندگانِ جدید به وجود آورده است که البته همین بسترها باعث بیحوصلگی در بین سطرهای نوشتههای نویسندگان شده است که این مهم در تعداد نهچندان کمی از آثار ارسالی به هفتمین جشن نوشتار سینمای ایران هم کاملاً مشهود بود و یک زنگ خطر جدی محسوب میشود.
اکنون ما در زمانهای زندگی میکنیم که پیش از هر زمانی این «زندگی» است که به آرمان تبدیل شده است، این «زندگی» است که مطالبه میشود، این «زندگی» است که میل به روایت دارد و عباس کیارستمی و سینمایش، روایت زندگی است. ازاینحیث شاید امروز در فقدان کیارستمی، سینمای او بیشتر به تماشا احضار میشود تا ما زیستن و میل به زندگی را در آثار او ببینیم و این تماشا را به تمنا تبدیل کنیم؛ به تمنای زندگی.
در یکی از مهمترین پیچهای تاریخ بهسر میبریم که بار دیگر سیاست به متغیری مهم در تغییر حوزه فرهنگ و هنر تبدیل شده و میتواند دیالکتیک دیگری بین آنها برقرار شود. حالا اهالی سینما چشم به چرخه و چرخش قدرت دوختهاند تا رد آن را در وادی حرفهای خود ببینند. برخی به روزنهای امید بستهاند و برخی هم ناامید از تغییری تازهاند. با این حال چشمانداز سینمای ایران را میتوان با نتایج انتخابات جاری ترسیم کرد یا دستکم به بهانه آن به خوانش نسبت سینما و سیاست در وضعیت کنونی پرداخت.
برخی از حرفهایی که درباره فرهنگ، هنر، سینما و رسانه در این مناظره بیان شد، حرفهای قشنگی است. اینکه ما به امنیت فرهنگی نیاز داریم نه فرهنگ امنیتی، اینکه دولت فرهنگی کارگشاست نه فرهنگ دولتی و مدیریت سینما باید به اصناف خانه سینما محول شود و حرفهایی از این دست که زیباست اما لازمه آن استقلال حوزه فرهنگ و هنر از ساحت سیاست بهمعنای کاهش تولیت دولت بر نهادها و مراکز فرهنگی و هنری است.